چرا از نیروی قدس می‌ترسند؟

تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۰

شاید بسیاری ندانند، اما این حقیقتی گریزناپذیر است که نیروی قدس سپاه و شخص حاج "قاسم سلیمانی"، در خالی کردن باد نخوت ماشین جنگی آمریکا درون منطقه خاورمیانه یکی از برجسته‌ترین نقش‌ها را داشته است.

گرداب- تمركز آمريكا بر نيروي قدس سپاه و شخص سردار قاسم سليماني يكباره علني شده، ولي مطلقا يكباره بوجود نيامده است.
 
بیش از یک دهه است که آمریکایی‌ها از نیروی قدس می‌ترسند و این ترس خود را به روش‌های مختلف ابراز کرده‌اند، به ویژه از زمانی که آمریکا پس از سال 2001 قدم به منطقه گذاشت و دو کشور عراق و افغانستان را اشغال کرد، مزه رویارویی با نیروی قدس را به عمیق‌ترین و واقعی‌ترین شکل ممکن چشیده است.
 
شاید حدود یک دهه طول کشید تا آمریکا حریف اصلی خود در منطقه را شناخت. درک آمریکا از آنچه قدرت منطقه‌ای ایران خوانده می‌شود، عمدتا ـ اگر نگوییم در همه موارد ـ مبتنی بر تجربه رویارویی با نیروی قدس است.
 
بدون شک، روزی که حدود یک دهه پیش، آمریکایی‌ها تصمیم به آغاز حضور نظامی گسترده در منطقه گرفتند به هیچ وجه نمی‌توانستند تصور کنند که با چه نیرویی مواجه خواهند شد و هماورد اصلی آنها کیست. آمریکایی‌ها منطقه خاورمیانه را فضایی گشوده و خالی از رقیب می‌دیدند که بهتر است به جای کنترل از راه دور، مستقیما در آن حضور پیدا کرده و اداره‌اش کنند. حالا، بعد از ده سال، درک آمریکایی‌ها از محدودیت‌های عملیاتی، گفتمانی، اطلاعاتی و سیاسی‌شان در منطقه کاملا واقعی شده و تنها چاره‌ای که پیش روی خود می‌بینند این است که بار کنند و از منطقه بروند. شاید بسیاری ندانند، اما این حقیقتی بسیار مهم و گریزناپذیر است که نیروی قدس سپاه و شخص حاج "قاسم سلیمانی"، در خالی کردن باد نخوت ماشین جنگی آمریکا درون منطقه خاورمیانه یکی از برجسته‌ترین نقش‌ها را داشته است.
 
مشکل آمریکایی‌ها درباره نیروی قدس، نمونه‌ای کوچک از مشکلی است که آنها درباره کل انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن دارند. آمریکایی‌ها نمی‌توانند بفهمند نیروی قدس چیست، چگونه عمل می‌کند و چه اهدافی را برای خود مشخص کرده، همچنانکه هیچ وقت نتوانستند از ماهیت مکتبی که امام تأسیس کرد و حاج قاسم و یارانش در خلاصه‌ترین تعریف ممکن شاگردان ممتاز آن مکتبند، سر دربیاورند. به همین دلیل است که برای کسانی که حتی به اندازه ذره‌ای سپاه را می‌شناسند، مجموعه اقدامات آمریکا برای پیش بردن پروژه سپاه هراسی، چیزی بیشتر از دست و پا زدن‌های خنده‌دار به نظر نمی‌آید، به این موضوع بازخواهیم گشت.

برخلاف آنچه آمریکایی‌ها تصور می‌کنند نیروی قدس بسیار بیش از آنکه یک نیروی عملیاتی زبده باشد ـ که هست ـ یک تفکر است؛ تفکری که مرز نمی‌شناسد و کلیدواژه‌ها و گزاره‌هایی را با خود حمل می‌کند که مستقیما با بنیادی‌ترین ارزش‌ها و روش‌های تمدن غربی در تضاد و درگیری دائم است. آمریکایی‌ها برای آنکه بدانند چرا نیروی قدس توانمند است و چرا اینچنین در هماوردی با آنها موفق بوده، باید اندکی از تحلیل‌های جیمز باندی فاصله بگیرند و به ریشه‌های تفکری بیاندیشند که قدس حامل آن است.
 
ترس از نیروی قدس در وهله اول ترس از نیروی برانگیزاننده و سازش‌ناپذیر اسلام انقلابی است، برخلاف آنچه ذهن علیل آمریکایی تصور می‌کند کار اصلی نیروی قدس تجهیز تسلیحاتی و عملیات ویژه اطلاعاتی نیست؛ کار اصلی نیروی قدس آن است که به مسلمانان یادآوری کند، آئینی که با کفر و ظلم سازش می‌کند و قلت عدد را دلیل کافی برای بی عملی و گام ننهادن در راه مبارزه می‌داند، اسلام نیست. اسلام حقیقی در اصل، بر مبارزه با شرک بنا شده و امروز بزرگ‌ترین شرک تن دادن به سلطه آمریکا و صهیونیست‌هاست.
 
آنچه امروز آمریکا را در منطقه زمین‌گیر کرده و در حال اخراج همیشگی آن از دیار مسلمین است، ترس از موشک‌های حماس و چریک‌های حزب‌الله نیست، بلکه ترس از آن تفکری است که 30 مبارز حزب‌الله را در روستای عیت‌الشعب لبنان 33 روز در محاصره کامل چنان با انگیزه نگه داشت که این روستا ـ در چند صد متری مرز لبنان ـ تا روز آخر جنگ سقوط نکرد. هر وقت آمریکایی‌ها فهمیدند که راز آن مقاومت چه بود، نیروی قدس و حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله را هم شناخته‌اند.

در مرحله بعد، ترس از نیروی قدس، اعتراف به نفرت فراگیر در منطقه خاورمیانه از رژیم غاصب، جنایتکار و منحوس اسرائیل است. مبارزه با اسرائیل و به دنبال آن درگیر شدن با همه آنچه در منطقه بوی آمریکا می‌دهد، موتور محرکه اصلی اسلام انقلابی در منطقه است. این نکته‌ای است که اداره‌کنندگان کاخ سفید تا پیش از آغاز انقلاب‌های اسلامی در منطقه هیچ درکی از آن نداشتند. حکومت به ظاهر استوار دیکتاتورها بدل به حجابی پیش چشم غربی‌ها شده بود که اجازه نمی‌داد عمق نفرت ریشه دوانده از رژیم صهیونیستی و آمریکا در جان‌های این مردم را ببینند. هنر نیروی قدس این بود که در تمام آن سال‌هایی که آمریکا تصور می‌کرد مبارک و بن علی و ملک عبدالله منطقه را در قبضه قدرت آمریکا نگه داشته و آن را به مکانی امن برای رژیم صهیونیستی تبدیل کرده‌اند، آتش مبارزه با صهیونیست‌ها را در دل‌های مومنان نه فقط روشن نگاه داشت بلکه هر روز بر شدت و شعله آن افزود تا جایی که اکنون زبانه‌های آن آتش گر گرفته، در حال سوختن دودمان آمریکا در منطقه است، هر وقت آمریکا توانست راز نفرت گسترده از صهیونیستها در منطقه را دریابد، سرّ محبوبیت و موفقیت قاسم سلیمانی و مردانش را هم خواهد فهمید.

در گام سوم، ترس از نیروی قدس، ترس از بسط الگوی انقلاب اسلامی است. حاج قاسم سلیمانی زمانی در یکی از معدود اظهارنظرهای آشکارش گفته بود ملت ایران تنها ملتی در جهان است که لیاقت شکست تاریخی آمریکا را دارد. حدود 5 سال پیش که این جمله از قول حاج قاسم نقل شد بسیاری آن را یک آرزوی بزرگ، شیرین و البته دور دانستند، امروز چه طور؟ امروز که نتانیاهو هم از بیخ گوش خود صدای امام خمینی‌رحمت‌الله‌‌علیه را می‌شنود و رابرت گیتس می‌گوید درگیر شدن با ایران به معنای آن است که فردا آمریکا ناچار باشد درون خاک خود با فرزندان انقلاب ایران بجنگد، آیا باز هم می‌توان گفت که جمله حاج قاسم بیان یک آرزوی دور بوده است؟

آمریکایی‌ها می‌دانند بزرگ‌ترین و راهبردی‌ترین مشکلشان در آینده این است که چگونه با روند بازگشت اسلام سیاسی به منطقه مواجه شوند. آنچه این مسئله را سهمگین‌تر می‌کند این است که آمریکایی‌ها دریافته‌اند بازگشت اسلام سیاسی و تلفیق دین و حکومت در منطقه هیچ معنایی جز بسط الگوی ایران ندارد و ایران تنها کشوری در جهان است که تلفیق موفق و کارآمد دین و حکومت در آن شکل گرفته و تجربه شده است و مهم‌ترین محصول آن تجربه هم همان است که قاسم سلیمانی گفت: «ایران آمریکا را در منطقه سر جای خود نشانده است.» بله! نیروی قدس مبارزان در منطقه را مسلح می‌کند اما نه به سلاح، بلکه به تفکری که هزاران بار برنده‌تر از هر سلاحی است. حاج قاسم به کسی در منطقه اسلحه نداده است، نیازی به این کار نیست، او به مبارزان منطقه آموخته که چگونه فکر کنند تا از دل آن کاری‌ترین ایده‌ها برای ضربه زدن به پیکره استکبار بیرون بیاید، این بزرگ‌ترین سلاح ممکن است، هر زمان آمریکایی‌ها راز بازگشت اسلام سیاسی به منطقه را دریافتند، نیروی قدس را هم شناخته‌اند.

چهارمین نکته این است که ترس از نیروی قدس به معنای ترس از غلبه رفتار ایدئولوژیک بر رفتار پراگماتیک است. آمریکایی‌ها بهتر از هر کسی در این جهان، معنای این جمله را می‌فهمند. دو پرونده را در نظر بگیرید؛ یکی پرونده هسته‌ای در دوران دوم خرداد و دیگری پرونده عراق. یکی را پراگمات‌ها اداره کردند و دیگری را شاگردان حاج قاسم؛ مردان آفتاب سوخته‌ای که کوره راه‌های کوه و بیابان را بهتر از محلات شیک و چشم فریب شهرها می‌شناسند، کدام پرونده بهتر اداره شد؟ هر وقت آمریکایی‌ها جواب این سؤال را دانستند، نیروی قدس را هم شناخته‌اند.

و آخر از همه ترس از نیروی قدس، هراس از بی‌معنا شدن مرزهاست. قدس به مؤمنان یاد می‌دهد به جای ماندن در خانه خود، در خانه دشمن با او بجنگند. آمریکا شاید تا همین اواخر این موضوع را جدی نمی‌گرفت، اما حالا که از قلب نیویورک هم صدای مرگ بر اسرائیل می‌شنود، باید فهمیده باشد که معنای "عملیات برون مرزی" چیست. هر وقت آمریکایی‌ها فهمیدند که نفرت از رژیم صهیونیستی چگونه به نیویورک رسیده الگوی عمل نیروی قدس در خاورمیانه را هم کشف خواهند کرد.

این نوشته فقط یک مقدمه است و هر کس بخواهد درباره نیروی قدس سخن بگوید ـ امر مبارکی که ظاهرا باب آن باز شده ـ باید عمیقا در یک مفهوم دیگر یعنی مفهوم شهادت‌طلبی هم تأمل کرده باشد. آمریکایی‌ها البته می‌دانند این حرف یعنی چه، چراکه احتمالا تحلیلگرانشان به آنها گفته‌اند که تقریبا همه اظهارنظرهای منتشر شده حاج قاسم سلیمانی مربوط به مجالس بزرگداشت شهداست؛ مجالسی که اهلش می‌گوید حاج قاسم دعوت به هیچ کدام از آنها را رد نمی‌کند و کلام اول و آخرش این است که: «دعا کنید جا نمانم». هر وقت آمریکایی ها راز عشق حاج قاسم به احمد کاظمی را فهمیدند، نیروی قدس را هم شناخته‌اند.

خلاصه کنیم: ترس از نیروی قدس، هراس از بهترین و دلیرترین مردان ایران است که در گمنامی محض، در خطرناک‌ترین حوزه‌های مأموریتی و برای کمک به مردمی است که جز بیان رنج‌های خود چیزی برای عرضه به آنها ندارند و فقط با هدف گسترش اسلام، سر از پا نمی‌شناسند. مفهومی چنین عمیق و بزرگ آیا در ذهن‌های کوچک و دیجیتالیزه شده آمریکایی‌ها جا می‌شود؟
 
مهدی محمدی/ منبع: کیهان