گرداب- اگر برای سناریوی اعمال فشار که طی قریب به یک ماه گذشته برضد ایران اجرا شد، دو نوع رویکرد و دو سطح هدفگذاری داخلی و خارجی قائل باشیم، باید گفت در خصوص ابعاد خارجی آن و مدیریت نظام در این ارتباط و نتیجهای که برای طرف خارجی حاصل شد، تحلیلهای فراوانی ارائه شد، اما در بعد داخلی و نقش آفرینی خواسته یا ناخواسته جریانهای سیاسی، کمتر سخن به میان آمد. در این ارتباط و برای آشکار شدن ابعاد این مسئله، با "مهدی محمدی" کارشناس مسائل سیاسی، به گفتوگو نشستیم.
به اعتقاد شما آیا میتوان ارتباطی میان تحولات داخلی ایران و تحرکهای عناصر و گروههای سیاسی با هدفگذاری سناریوی اعمال فشار بر ایران، قائل بود؟
در این راستا مجموعاً چند نوع ارتباط بسیار مهم و قابل توجه بین سناریوی اخیر آمریکاییها و محیط داخلی ایران میتوان متصور بود. رویکرد اساسی و کلی این سناریو تجمیع پروندههای ایران، بحرانی کردن آنها و در نهایت تبدیل آنها به اقدام برضد ایران بود، اما در محیط داخلی به طور خاصه چند هدف ویژه تعقیب میشود.
اولین و مهمترین هدف این سناریو، نیازمند کردن نظام به جریان فتنه و ایجاد روشی جهت باز کردن راه برای آنها از سوی نظام، به علاوه پذیرش شروط آنها برای حضور در انتخابات است. به عبارت دیگر، مجموع فشارهای خارجی بر ایران، اساساً یک مکانیزم احیای فتنه به شمار میآید. به گونهای که با بحرانی کردن محیط سیاست خارجی، نظام را در حوزه سیاست داخلی نیازمند به وحدت نیروهای سیاسی، کاستن از تنشهای داخلی، باز کردن راه برای نیروهای سیاسی متکثر، برگزاری یک انتخابات پرشور و در نهایت افزایش مشارکت مردمی در انتخابات کرده و سرانجام این تحلیل را به وجود آورد که چون افزایش مشارکت جز از راه حضور جریان اصلاحطلب امکان پذیر نیست؛ بنابراین حاکمیت باید از خط قرمزهای خود کوتاه آمده و اصلاحطلبان را پذیرا باشد.
با این وصف میبایست به سبب مدیریت بحران خارجی، در داخل یک فرآیند وحدت ملی و آشتی ملی شکل گیرد. بر این اساستلاش آمریکاییها، روی دیگر سکه آشتی ملی بازیگر پنهان بوده و در واقع نوعی تلاش برای وادار کردن نظام به آشتی با جریان فتنه قلمداد میشود، البته گونهای از آشتی که در آن جریان فتنه از هیچ کدام از مواضع فتنهگرانه خود کوتاه نیاید.
دومین هدفی که این سناریو تعقیب میکند، عبارت است از: "افزایش اختلاف در داخل کشور بر سر موضوع مذاکره با آمریکا." تحلیل آمریکاییها از این قرار است که در صورت موفقیت در بحرانی کردن فضای سیاست خارجه و امنیت ملی ایران، جریانی در کشور بحث لزوم مذاکره با آمریکا برای حل مشکلات به وجود آمده را آغاز کرده و در مقابل نیز جریانی دیگر، مخالفت خواهد کرد. در این بین هر نتیجهای که حاصل شود، منافع ایالات متحده را به همراه خواهد داشت.
چنانچه مذاکرهای صورت گیرد، ایران به خواست کاخ سفید تن داده است، در غیر این صورت نیز اختلاف بین جناحهای سیاسی در ایران افزایش یافته و همین موضوع مطلوب آنهاست. با این توضیحات باید گفت دومین هدف غرب در حوزه داخلی، در واقع تحمیل نوعی دستور کار به جامعه سیاسی ایران تحت عنوان مذاکره با آمریکا است که در هر دو صورت دستاوردهایی را برای آنها به همراه خواهد داشت.
هدف سوم سناریوی یاد شده آن است که در آستانه انتخابات مجلس نهم، موضوع تداوم یا عدم تداوم برنامه هستهای و هزینههای آن و نیز برنامه منطقی سپاه برای ورود به عرصه سیاست خارجی، تبدیل به یکی از موضوعات مباحث و مناظرههای انتخاباتی در داخل شود. به بیان بهتر، سناریو نویسان در پی آنند که مسائل کلان امنیت ملی و سیاست خارجی که همواره مورد اجماع بوده، تبدیل به یک مسئله مورد اختلاف در فضای انتخاباتی شود. در واقع تبدیل موضوع فناوری هستهای و موضوعات دیگر در حوزه امنیت ملی، به موضوعات اختلافی در داخل به ویژه در آستانه انتخابات، همیشه راهبرد آمریکاییها بوده و هم اینک با جدیت بیشتری دنبال میشود.
چهارمین و آخرین هدفی که در این ارتباط باید به آن اشاره کرد، کاهش سطح مشارکت عمومی در انتخابات است. تلاش آمریکاییها بر آن است که این پیام را به افکار عمومی در داخل مخابره کنند که فضای کشور بحرانی بوده و روز به روز نیز بحرانیتر میشود. بر این اساس زندگی مردم روز به روز با خطر بیشتری مواجه میشود و هیئت حاکمه نیز از تدبیر لازم برای حل این بحران برخوردار نیست؛ بنابراین رفته رفته روحیه یأس و ناامیدی و ترس نسبت به آینده در مردم پدید آمده که خود به خود منفعل شدن مردم در فرایندهای سیاسی نظیر انتخابات را به همراه خواهد داشت.
گذشته از آن، چنانچه مشارکت در انتخابات پایین باشد، مقبولیت نظام افت کرده و این مسئله راه را برای اجرای سناریوهای آینده هموارتر خواهد کرد. این چهار مورد، اهدافی است که آمریکاییها در محیط داخلی کشور، تعقیب میکنند.
با این وصف، فضا را برای رسیدن آمریکاییها به اهداف یاد شده تا چه حد مساعد میدانید؟ آیا اساساً این هدفگذاریها قابل تحقق است؟ و به چه دلیل؟
در خصوص هدف اول که نیازمند کردن نظام به جریان فتنه برای رقابتی شدن صحنه انتخابات بود، به نظر میرسد نظام برای برگزاری یک انتخابات پرشور و مشارکت حداکثری مردم پای صندوقهای رأی، نیاز چندانی به حضور گروههای برانداز احساس نمیکند. در حوادث سال 88، ثابت شد که جریان اصلاحطلب صرفاً یک گروه سیاسی نبوده و در پارهای موارد در عمل نقش یک گروه برانداز را ایفا میکند.
همیشه در طول تاریخ بعد از انقلاب، مجموعهای از گروههای برانداز وجود داشتهاند که هیچ گاه عدم مشارکت آنها در فرایندهای سیاسی، منجر به کاهش مشارکت یا از رونق افتادن انتخابات نشده است؛ بنابراین برخلاف آن چه که آمریکاییها تصور میکنند، بحرانی شدن سیاست خارجی ایران نزد نظام به معنای افزایش نیاز به جریان اصلاحطلب تصویر نخواهد شد، چرا که نظام اساساً این جریان را نه بخشی از جامعه سیاسی بلکه به عنوان یک گروه برانداز در کنار سایر گروههای براندازی که از ابتدای انقلاب تا به حال وجود داشتهاند، تلقی میکند.
نکته مهمتر آن که عقیده جمعی در نظام از این قرار است که جریان فتنه، اساساً فاقد بدنه اجتماعی مؤثر است؛ بنابراین عدم حضور این جریان در صحنه انتخابات تأثیر قابل توجهی بر میزان مشارکت مردم در انتخابات نخواهد داشت. گذشته از آن، جریان فتنه هم اینک در ارزیابیهای داخلی خود به این نتیجه رسیده که در شرایط کنونی شرکت در انتخابات به صلاح این جریان نیست. از این رو به نظر میآید اساساً راهبرد فعلی این جریان بازگشت به نظام نیست.
آنها ضمن آن که منتظر تعمیق اختلاف در بین اصولگرایان به ویژه بین دولت و دیگر بخشهای جریان اصولگرا هستند، به دلیل نبود سرمایه اجتماعی مؤثر و نیز به دلیل نداشتن ساختار و سازمان لازم برای حضور مؤثر در انتخابات، اساساً امکان حضور موفق در انتخابات را برای خود متصور نیستند.
اما در رابطه با محور دوم که موضوع افزایش اختلاف بین ارکان مختلف نظام را دنبال میکند باید گفت دو گروه در داخل کشور کاملاً در راستای این پروژه حرکت میکنند. گروه اول، جریان انحرافی درون دولت است که ایجاد و تعمیق اختلاف بین بخشهای مختلف حاکمیت به ویژه مقابله جویی دولت با سایر بخشهای حاکمیت را از دو جهت برای خود مفید میداند: نخست آن که گمان میکند با این رویکرد میتواند بخشی از سرمایه اجتماعی خاکستری جریان اصلاحطلب را جذب کند و دوم این که تصور میکند با تولید بحران، برای این جریان حاشیه امنیت ایجاد خواهد شد.
گروه دومی که در داخل کشور به دنبال افزایش اختلاف بین ارکان مختلف نظام است، به طور مشخص جریان فتنه و بازیگر پنهان است. پروژه آنها، از این قرار است که شکاف بین ارکان مختلف نظام به ویژه بین دولت و سایر نهادها تا حدی زیاد شود که دولت نیمه کاره مانده و در واقع نظام به این نقطه برسد که چارهای جز کنار گذاشتن دولت و برگزاری یک انتخابات زود هنگام ندارد. با این وجود به نظر میآید تدبیر رهبری مانع تحقق این آرزو خواهد شد.
همان طور که تا به امروز، هم از جانب جریان فتنه و بازیگر پنهان و هم از جانب جریان انحرافی، ارادههای قابل توجهی برای بحرانی کردن فضای سیاسی داخل کشور وجود داشته، اما تدبیر رهبر انقلاب همیشه مانع از آن شده که اختلافها، از حد معینی فراتر رود. از این رو، به اعتقاد بنده به دلیل اشراف رهبری به صحنه سیاست داخلی کشور و نیز بر اساس اشرافی که نسبت به پروژهی دشمن برای افزایش اختلاف در صحنه داخلی دارند، این پروژه نیز با تدبیر ایشان ناکام خواهد ماند.
در مورد هدف سوم این پروژه در تبدیل کردن مسائل امنیت ملی به موضوعات مورد مناقشه انتخاباتی که به نظر میآید تا حد زیادی نیز بدیل است، باید اشاره داشت شاید این امر تا حدی محقق شود به گونهای که احتمالاً در انتخابات مجلس نهم وضعیتی رقم بخورد که بعضی از گروههای سیاسی به آن ورود یابند، اما به گمان بندهنتیجه این بحث، برخلاف تصور آمریکاییها، تولید اختلافی حاد و غیرقابل حل در داخل نخواهد بود، بلکه بالعکس تأکید گروههای مختلف سیاسی در داخل کشور بر ضرورت ادامه این برنامهها و بازسازی اجماع در خصوص برنامه هستهای در محیط داخلی را به همراه خواهد داشت.
در حقیقت یک الگوی تاریخی در رفتار جامعه ایرانی وجود دارد که عبارت است از آن که هرگاه فشار خارجی بر جامعه ایرانی تشدید شود، نوعی از اتحاد و انسجام بین بخشهای مختلف سیاسی و اجتماعی حتی بین آن دسته از گروهها که عموماً مناسبات خوبی با یکدیگر ندارند، شکل میگیرد. بر این اساس بنده معتقدم فشار از بیرون، در مورد مسئله هستهای اتفاقاً به تقویت اجماع در داخل منجر خواهد شد و این نکتهای است که بخشهای قابل توجهی از تحلیلگران خارجی نیز به آن رسیدهاند.
در خصوص هدف آخر نیز برخلاف تحلیل استراتژیستهای غربی که معتقدند قادر خواهند بود از راه تجمیع فشارها، مردم را از مشارکت در فرایندهای سیاسی کشور ناامید کنند، احساس بنده بر این است که عامل تأثیرگذار بر تصمیم مردم برای مشارکت یا عدم مشارکت، بیش از آن که وجود انواع مشکلات و فشارها باشد، وجود دورنمای قابل اعتنا برای حل مشکلات و فشارها است.
بنده معتقدم چنانچه مردم علیرغم وجود فشارها، دورنمای روشنی برای حل مشکلات متصور باشند، نفس وجود فشار نمیتواند منجر به کاهش مشارکت شود. تجربه تاریخی 30 ساله نظام جمهوری اسلامی نیز نشان داده است که اساساً استراتژی تجمیع فشار به تنهایی قادر نبوده روی مشارکت مردم تأثیر تعیین کنندهای داشته باشد. همچنان که تقریباً همیشه در تاریخ پس از انقلاب، جمهوری اسلامی ایران با فشار قابل توجهی مواجه بوده، اما این فشارها نه تنها مردم را منفعل نکرده، بلکه در مواردی نیز انگیزههای آنها را برای افزایش توان مقابله کشور با فشارهای خارجی دو چندان کرده است. بر این اساس، غرب در جهت تحقق این هدف نیز به بن بست خواهد رسید.
منبع: برهان