گرداب- مطلب ارسالی "سرباز صفر جنگ نرم"- یلدای من شبی است که در کنار یارم نباشم؛ شبی که دردانه روزگار در غربت خویش با حضرت معبود در حال راز و نیاز است.
یلدای من طولانیترین شب روزگار است، آنجا که چشمها به تاریکی عادت کرده و کسی یاد نور نمیکند.
چه غم انگیز است این شب؛ شبی که کسی یاد خویش نمیکند. دلهایمان بدون آب حیات دلدار، کویری ترک خورده است ولی از یاد بردهایم حیات آب را.
سالهاست که طولانیترین شب روزگار آغاز شده است و ما به قامت ماه دل خوش کردهایم.
بهراستی ای خورشید عالم تاب، پشت کدامین ابر هستی که تنها گاهی دلم گرمای وجود تو را احساس میکند؟
آری این تاریکی غفلت من است که در آن اسیرم؛
ابرهای غفلت بشر بسیار ضخیمتر از آن است که نور یاد تو را بر ما بتاباند. تو ای صاحب من، ای صبح روزگار، تو را می خوانم؛ "الیس الصبح بقریب؟" (1)
پینوشت:1. أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ آیا صبح نزدیک نیست؟ سوره هود، آیه81.
سرباز صفر جنگ نرم