گرداب- شعرم نمی آید...
اشکی هم که برایم نمانده...
نه رمق تحمل این دوری...نه تاب این بیقراری...
می روم یکی دو کبوتر از کنج قفس پر دهم تا سرای تو...
آری، می روم.
شاید دلم را آوردند برایت...
من پر شدم از زخم دوری ات...
باور نمیکنی؟
مهربانی تو یا مرام کبوترها...
مرا درگیر این قیاس نکن آقا!!!!!
"نفرین به قیاس"
من تو را با کبوترهایت می خواهم...
برَنج