Gerdab.IR | گرداب

آیت الله مصباح یزدی:

منافقان به متشابهات کلام امام (ره) استناد می کنند

تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۸۹

ما به امام عشق می‌ورزیم و علاقه داریم، راه ایشان ادامه پیدا كند، چون اسلام را دوست داریم و می‌خواهیم اسلام تحقق پیدا كند.

 آیت الله مصباح یزدی در سخنانی به بررسی اندیشه های امام خمینی(ره) و محکمات و متشابهات این اندیشه ها پرداختند. به گزارش گرداب، این سخنان به این شرح است:
 
 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و صلی‌الله علیه سیدنا محمد و آله الطاهرین. اللهم كن لولیك الحجه بن الحسن صلواتك علیه و علی آبائه فی هذه الساعه وفی كل ساعه ولیا وحافظا وقائدا و ناصرا و دلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

ما حضرت امام (رض) را به عنوان كسی می‌شناسیم كه در مقام شناخت اسلام، در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی، مادی و معنوی‌ آن كم‌نظیر بود.
 
شاید در عصر ما و در این نیم قرن اخیر، كمتر كسی را ‌بتوان به جامعیت ایشان معرفی كرد. این یك بعد از شخصیت ایشان، یعنی در بعد شناخت اسلام است. شاید بعد مهم‌تر آن، بعد عملی و رفتاری ایشان بود كه اسلامی را كه شناخته بود، در زندگی و رفتار خودش مجسم كرد و برای تحقق اسلام در جامعه اسلامی و شیعی، تمام توانش را به كار گرفت. با توجه به این دو نكته، ما ایشان را نماد اسلام و تشیع می‌دانیم. البته دوست نداریم اغراق بگوئیم و غلو كنیم. ما ایشان را معصوم نمی‌دانیم، غیرمعصوم را هم مصون از همه اشتباهات نمی‌دانیم، ولی ایشان را تالی‌تلو معصوم می‌دانیم و كسی كه در میان غیر معصومین، كمتر می‌شود نظیرش را پیدا كرد. با توجه به این نكات است كه ما به امام عشق می‌ورزیم و علاقه داریم راه ایشان ادامه پیدا كند، چون اسلام را دوست داریم و می‌خواهیم اسلام تحقق پیدا كند.


خوب است به این نكته توجه شود كه افرادی تصور نكنند كه این یك نوع شیفتگی در مقابل یك شخصیت برجسته و یا یك رهبر یا قهرمان ملی است. این گونه نیست. ما اگر به ایشان علاقه داریم -كه البته داریم- تنها به خاطر اسلام است و برای فرمایشات ایشان هم از این جهت احترام قائل هستیم كه برگرفته از اصول و مبانی اسلامی است. تكیه كلام امام در سخنرانی‌هایشان از 15 سال قبل از پیروزی انقلاب تا آخرین روز حیات، اسلام بود.

یك وقت بنده پیشنهاد كردم كه در فرمایشات امام، واژه شماری شود و ببینیم بیشترین كلمه‌ای كه ایشان در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایشان به كار برده‌اند، چیست؟ حدس من این است كه اسلام در ردیف اول است، مخصوصاً اگر قرآن كریم و خداوند متعال و این‌گونه واژه‌ها را هم به آنها ضمیمه كنیم، هیچ واژه‌ای به‌اندازه این كلمات در كلام ایشان تكرار نشده است. حتی اگر نثری یا مكتوبی از ایشان مورد شك قرار گرفت، با توجه به نكته‌ای كه عرض كردم می‌توان آن متن را شناخت و با همین واژه شماری‌ها تشخیص داد كه این كلام ایشان هست یا نیست. این كار كم و بیش در دنیا برای شناخت متون، رایج است.

نكته دیگری را كه به عنوان مقدمه باید به آن توجه داشت، این است كه انسان‌ها در مراتب معرفت و ایمان و پایبندی به باورها و ارزش‌هایشان بسیار متفاوتند. چنین نیست كه ما مردم را دو دسته كنیم و بگوئیم یك دسته اهل ایمانند و لذا همه ویژگی‌های اهل ایمان را دارند و یك دسته هم كافر هستند و همه ویژگی‌های كفر را دارند. نه تجربه خارجی چنین چیزی را نشان می‌دهد، نه نصوص دینی. در قرآن می‌فرماید: «و ما یومن اكثرهم باللّه الا و هم مشركون»: اكثر مردم ایمان می‌آورند، ولی ایمانشان توأم با شرك است! معنای این آیه این است كه ایمان و كفر، ذومراتب هستند. اگر ما دو مثلث قائم‌الزاویه را در كنار هم قرار بدهیم، قاعده یك مثلث با رأس مثلث دیگر مجاور هستند، یعنی یك مثلث در نقطه صفر است و مثلث دیگر در عالی‌ترین سطحی است كه می‌تواند اشغال كند. هر چه پائین‌تر می‌آید، از سطح اولی كاسته و بر سطح دومی افزوده می‌شود تا به نقطه‌ای می‌رسد كه عكس می‌شود. ایمان و كفر این جوری است. گروه كمی هستند كه تمام ویژگی‌های كفر را دارند و گروه كمی هم هستند كه تمام ویژگی‌های ایمان را دارند. بقیه بین این دو طیف قرار می‌گیرند، بعضی ایمانشان بیشتر است، بعضی كفرشان. شاید بشود نقطه‌ای را هم فرض كرد كه عده‌ای كاملا مساوی هستند و با هم روی یك خط قرار می‌گیرند.

هر جامعه‌ای با وصفی شناخته می‌شود، مثلاً در جامعه ما مسأله انقلابی بودن مطرح است. با توجه به این نكته نباید توقع داشته باشیم كه وقتی می‌گوئیم كسی انقلابی است، بدین معناست كه او تمام مزایای انقلابی و اسلامی بودن را دارد و به كسی كه می‌گوئیم ضد انقلاب است، یعنی هیچ فضیلتی و نقطه مثبتی در وجودش نیست، در حالی كه این گونه نیست. كسانی هستند كه بعضی از ابعاد و جنبه‌های انقلاب را قبول دارند و بسیاری را قبول ندارند و كسانی برعكس، منتها وقتی در جوی یا قالبی قرار می‌گیرند، برای اینكه بتوانند موجودیت خود را حفظ كنند و امید این را داشته باشند كه روزی بتوانند بر رقبایشان پیروز شوند، معمولا نقطه ضعف‌هایشان را مخفی می‌كنند و اظهار نمی‌كنند كه این هم مرتبه‌ای از نفاق است. پس كسانی كه اندكی از ایمان بهره‌ای دارند، در جایگاه نفاق قرار می‌گیرند. آنها تظاهر می‌كنند و بیشترین ویژگی‌های كفر را در درونشان دارند، ولی به امید اینكه روزی بتوانند قدرت را در دست بگیرند و بر رقیبانشان غالب شوند، در میان جامعه زندگی كنند و به زندگی خود ادامه بدهند، آنها را پنهان می‌كنند.

برای هر سه پدیده ایمان و كفر و نفاق نمونه‌های فراوانی هست. از ابتدا كه نهضت امام با مقدماتی كه همه شما می‌دانید شروع شد، ابتدا یاران امام و كسانی كه صراحتاً از ایشان طرفداری می‌كردند، خیلی كم بودند. امام با اخلاص و پشتكار و صفا و صراحت و بسیاری از صفات دیگری كه داشتند، نهضت را پیش بردند و تدریجاً افرادی كه طالب حق و به ارزش‌های اسلامی علاقه‌مند بودند، بیشتر شدند تا آنجا كه بعد از فراز و فرودهائی كه می‌دانید، خدای متعال لطف فرمود و این انقلاب را پیروز كرد و ایشان در نقطه اوج قدرت قرار گرفت، چیزی كه كمتر كسی تصورش را می‌كرد و حتی نزدیك‌ترین افراد به ایشان، چنین امیدی نداشتند. چنین قدرت و محبوبیتی نه تنها بین توده مردم مسلمان و در همه كشورهای اسلامی ایجاد شد و حتی مردم كشورهائی كه دشمن ایشان بودند، ته دلشان نسبت به ایشان احساس ابهت، جلال و شكوه می‌كردند و ایشان را به خاطر عظمتشان دوست ‌داشتند.

طبعا در این شرایط، كسانی كه به عنوان طرفداران انقلاب و رژیم جدید، یعنی حكومت اسلامی ولایت فقیه معرفی می‌شدند، از لحاظ باورها و پایبندی به ارزش‌ها بسیار متفاوت بودند. بر اساس همان مقدمه‌ای كه عرض كردم، افراد نادری در اوج پایبندی بودند. البته افراد صد در صد ضد انقلاب هم نادر بودند، ولی بین این دو نقطه و دو قطب، طیف‌هائی بودند كه كم و بیش علاقه‌هائی و نیز مخالفت‌ها، اعتراضات و شبهه‌هائی هم نسبت به انقلاب داشتند. توده‌های مردم هرچه را كه ته دلشان بود، اظهار می‌كردند، گاهی جوك می‌گفتند و گاهی اظهار علاقه عاشقانه می‌كردند، چندان هم نگران عواقب گفته‌هایشان نبودند. فضای بازی بود و آنها هر چه را كه دلشان می‌خواست می‌گفتند؛ اما آنهائی كه در صدد بودند پست و مقامی به دست بیاورند و روزگاری مسندهای حكومت را بگیرند، طبعا چاره‌ای نداشتند جز اینكه راه نفاق را در پیش بگیرند. مراتب نفاق متفاوت است و قدرت‌طلبان، كم و بیش از نفاق بی‌بهره نبودند، مگر كسانی كه قدرت را هم فقط برای ادای وظیفه می‌خواستند، چهره‌هائی مثل مرحوم دكتر بهشتی(رض).

قدرت‌طلبان برای اینكه موقعیت خود را تثبیت كنند، باید از یك طرف تظاهر به طرفداری از امام و انقلاب و ارزش‌های اسلامی می‌كردند و از سوی دیگر باید جهات منفی خود را پنهان می‌كردند تا اكثریت قاطعی كه طرفدار انقلاب و نه تنها طرفدار، بلكه فدائی انقلاب هستند، با آنها بد نشوند، بنابراین در چنین شرایطی، پیدایش نفاق یك امر كاملا طبیعی است. این دقیقاً همان چیزی است كه در صدر اسلام هم اتفاق افتاد. مؤمنین خالصی در صدر اسلام پیدا شدند كه همه جور شكنجه و گرفتاری‌ها و سختی‌ها را تحمل كردند و بعضی از آنها از جمله یاسر و سمیه، زیر شكنجه به شهادت رسیدند. بعضی‌ها هم سختی‌های دیگری را تحمل كردند. در مقابل كسانی چون ابولهب و ابوجهل كه عموهای خود پیغمبر بودند و همچنین نزدیكان دیگر ایشان با كمال عناد و لجاج، روشن‌ترین ارزش‌ها و نقاط مثبت را هم انكار می‌كردند. بسیاری از آنها منافق بودند و حتی یك سوره كامل و صدها آیه پراكنده در سوره‌های مختلف دیگر قرآن در باره منافقین داریم.

عین همان جریان، بعد از انقلاب هم اتفاق افتاد و این پدیده برای ما چیز جدیدی نبود. كسی كه با تاریخ، به‌خصوص تاریخ صدر اسلام آشنا باشد، این مسأله برایش عادی است. توقع این هم كه انسان فكر كند اینها در راه انقلاب زحمت‌هائی كشیدند، زندان رفتند، شكنجه شدند، بنابراین در عملكردشان انحرافی پیدا نمی‌شود، توقع بی‌جائی است. بالاخره شناخت‌ها، انگیزه‌ها و دلبستگی به امور دنیا و زن و بچه و فامیل فرق می‌كند. این مسائل خواه ناخواه در تكوّن شخصیت یك فرد اثر خواهند گذاشت. اینها ممكن است در یك صف هم نماز بخوانند و حتی در یك صف به جبهه بروند، اما شخصیت‌هایشان بسیار متفاوت باشد. سنت الهی این است كه افراد آن قدر در پدیده‌ها و تحولات اجتماعی زیر و رو شوند و امتحان پس بدهند تا معلوم شود كه هر كسی واقعا تا چه حد استوار می‌ماند.

از این طیف منافقین كه طیف وسیعی را هم در بر می‌گیرد و بعضی‌ها عملا هم اسم منافق بر آنها اطلاق نمی‌شود و به آنها می‌گویند ضعفا‌الایمان، در صدر اسلام بودند. اینها اهل نماز و عبادت و حتی اهل جهاد هم بودند، منتها در نمازشان به تعبیر قرآن كریم: « إلى الصلاة قاموا كسالا» : با بی‌حالی نماز می‌خواندند. در پرداخت حقوق شرعی از اموالشان بازی در می‌آوردند و در دادن زكات، بخل می‌ورزیدند. در مقام جهاد بهانه می‌آوردند و وقتی به آنها می‌گفتند باید به جهاد بروید، می‌گفتند وقت كار و زراعت است! در قرآن همه ویژگی‌های منافقین آمده است، اما در مقام ادعا خیلی گنده‌گوئی می‌كردند كه ما چنینیم و چنان خواهیم كرد: « یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزه و لرسوله و. . . فالمؤمن یكون عزیزا...» به مدینه كه برگشتیم آنهائی كه عزیز هستند، بیچاره‌ها و ذلیل‌ها را بیرون خواهند كرد. به تعبیر ما اینها داخل آدم نیستند. این پابرهنه‌ها كجا بودند؟


عده‌ای از حاملان نفاق، فراموش نكردند كه در جامعه اسلامی به ظاهر هم كه شده، باید ارزش‌های اسلامی را رعایت كنند تا مردم دورشان باشند و تنهایشان نگذارند و منزوی نشوند، چون به هرحال جامعه، جامعه اسلامی است. به همین دلیل بود كه اینها تظاهر به پایبندی بهاندیشه‌های اسلامی‌كردند و سعی داشتند كارهای خود را بر اساس آیات قرآن و بعدها و پس از رحلت پیغمبر(ص) به استناد سیره ایشان توجیه كنند. این مطلب آن ‌قدر مهم است كه در قرآن صریحاً به آن تصریح و تأكید‌ و به مردم هشدار داده شده كه متوجه این جریان باشید. قرآن در سوره آل عمران می‌فرماید: «فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه ...» می‌فرماید: كسانی فتنه‌جو هستند، می‌خواهند در جامعه اسلامی فتنه ایجاد كنند و كارشان این است كه به دسته‌ای از آیات كه می‌توانند از آنها سوء‌استفاده كنند، تمسك پیدا می‌كنند و آیات صریح و روشن و محكم را رها می‌كنند. كارشان این است. ضمناً در این آیه هم تصریح می‌فرماید كه آیات دو جور است: محكمات و متشابهات.

اینكه چرا متشابهات وجود دارند و زمینه شبهه از آنها پیدا می‌شود و كسانی می‌توانند از آنها سوء‌استفاده كنند، داستان مفصلی دارد كه بحث در باره آن، كار بزرگان و علماست و این بحث‌ها در آثارشان آمده است. واقعیت این است كه خود قرآن می‌گوید كه این پدیده هست. علت آن را شاید ما نتوانیم تبیین كنیم. آن مقداری كه برای امثال بنده قابل فهم است، این است كه اصولاً وقتی پای بیان حقیقتی در میان می‌آید، لفظ نمی‌تواند تمام جوانب معنا را منعكس كند. اگر انسان در هر جمله‌ای كه ادا می‌كند بخواهد تمام قیود و شرایط و لوازم و حدود یك معنا را كاملا مجسم كند، به جای هر جمله اقلا باید یك صفحه مطلب بنویسد و به این ترتیب انسان دچار زحمت و مشكل می‌شود و از كار و زندگی می‌ماند؛ این است كه ما گاهی الفاظ عامی را به كار می‌گیریم، در حالی كه معنای موردنظرمان خاص است. گاهی مطلبی را به طور مطلق بیان می‌كنیم، در صورتی كه مطلب قیدی دارد و همین منشاء تشابه می‌شود. یا الفاظی هستند كه چند معنا دارند در همه زبان‌ها هم همین ‌طور است. زمین خوردن و نان خوردن، هر دو خوردن است، اما این كجا و آن كجا؟ حالا بماند كه خود نان خوردن هم گاهی به معنای تأمین معاش و زندگی است و ربطی به نان خوردن واقعی ندارد! در همه زبان‌ها گاهی یك لفظ چند معنا دارد.

عقلای ما برای اینكه این نوع تشابهات را رفع كنند، تا حدی كه با فصاحت و بلاغت كلام منافات نداشته باشد، در خود كلام قرائنی را به كار می‌برند كه معلوم می‌شود مراد چیست، ولی اگر بخواهند همه اینها را در نظر بگیرند، از مقتضای بلاغت خارج می‌شوند و كلام، خسته‌كننده می‌شود. اگر بخواهند همه جزئیات را بگویند، وقت تلف می‌شود و لذا كلام را به صورت اطلاق و عمومش بیان می‌كنند كه برای درك معنای آن باید از قرائن دیگر استفاده كرد. این روش همه عقلا در همه زبان‌ها و نزد همه اقوام است. خود قرآن هم همین حقیقت را بیان كرده است.

گاهی اوقات به قرائن حالیه اكتفا شده، یعنی انسان باید بفهمد كه این آیه در چه شرایطی نازل شده، شأن نزول آن چه بوده است. خود آن قرائن حالیه نشان می‌دهد كه منظور چیست. «كما اخرجك ربك من بیتك بالحق و ان فریقا من المؤمنین لكارهون» كه در اینجا باید فهمید اخرجك من بیتك یعنی چه؟ این در جنگ احد است كه از خانه خارج شدند تا بروند و سنگربندی كنند. ما در قرآن ایات عامی داریم كه تمام فرقه‌های مسلمان، حتی منحرف‌ترینشان می‌دانند كه مراد از این آیه به این صورت، این نیست.

آیه‌ای داریم: «قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه الا ان یكون میتة اودما مسفوحا اولحم خنزیر» : ‌‌ای پیامبر! به مردم بگو در چیزهائی كه به من وحی شده، هیچ چیز حرامی را نمی‌یابم غیر از چهار چیز. میته و خون و چیزهائی كه برای بت‌ها سر بریده باشند و گوشت خوك. آیا هیچ چیز دیگری حرام نیست؟ آیا شما در عالم اسلام كسی را سراغ دارید كه گوشت سگ را حلال بداند؟ حتی یك فرقه منحرف هم سراغ ندارید كه بگوید گوشت سگ حلال است. در این آیه آمده كه چهار چیز بیشتر حرام نیست، پس گوشت سگ باید حلال باشد. معنای این آیه چیست؟ این نشان می‌دهد كه شرائط محاوره به گونه‌ای بوده كه معلوم بوده این موارد خارج از بحث هستند.
 
كسانی بوده‌اند كه گوشت خوك می‌خوردند و خیلی هم طالب آن بودند. حتی یكی از عللی كه مانع از مسلمان شدن مسیحیان می‌شد، این بود كه باید گوشت خوك را ترك می‌كردند، اما گوشت سگ طرفداری نداشت و محل بحث نبود كه بگویند حلال است یا حرام. بنابراین، اینها بخشی از متشابهات به معنای عام هستند. منظورم این است كه در محاورات عرفی انسان، مفری از وجود متشابهات نیست. طبعا در سخنان امام(رض) به عنوان انسان سخن‌گوئی كه این همه سخنرانی و نوشته‌ و نامه‌ دارند، چنین چیزهائی وجود دارند. به عنوان نمونه همه ما می‌دانیم كه ایشان درباره چند چیز فرمودند كه در رأس امور هستند. درباره مجلس فرمودند مجلس در راس امور است، در باره جنگ همین طور و در مورد مسائلی دیگر. هر هرمی یك رأس كه بیشتر ندارد، پس رأس كدام یكی است؟
 
 بدیهی است كه در آن جو محاوره، در مجموعه مسائلی كه در آن فضا ملحوظ بوده، مجلس در رأس بوده. در جای دیگری چیزهای دیگری مطرح و محل بحث بوده‌اند. ایشان در بین نكات مورد نظر در آن فضا، رأس را تعیین كرده‌اند. معنای آن نیست كه این رأس مطلق است، بلكه این رأس است نسبت به چیزهائی كه محل بحث و گفت‌وگو بوده و در اذهان وجود داشته است. این می‌شود مسأله متشابه.

این دیگر حدیث و اسرائیلیات و یا روایات ضعیف و جعلی نیست، بلكه قرآن كسانی را در صدر اسلام به این شكل توصیف می‌كند و می‌فرماید: «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ» به صورت فرض نیست كه قرآن بگوید اگر كسی یافت شود. «الذین فی قلوبهم زیغ» یعنی هستند كسانی كه در دلشان مرض وجود دارد، منحرف و فتنه‌جو هستند و برای فتنه‌جوئی به سراغ متشابهات می‌روند. كسانی كه ایمانشان ضعیف است و مرتبه‌‌ای از نفاق در آنها وجود دارد و همه چیز باورشان نیست، چه باید بكنند؟ طبعا باید به سراغ همین متشابهات بروند. در فضائی كه مردم به امام دل بسته‌اند و فرمایشات ایشان را مثل كلام معصوم(ع) تلقی می‌كنند، حالا شاید بلاتشبیه‌اش را هم لازم نباشد كه بگوئیم، چون تشبیه است. وقتی خودشان می‌فرمایند: «علینا رد و الراد علینا راد»، وقتی می‌گوئیم كلامشان شبیه آنهاست، خیلی دور از ذهن نخواهد بود.

در چنین فضائی، كسانی كه می‌خواهند سوء‌استفاده كنند، چه كار باید بكنند؟ باید به كلام امام توسل پیدا كنند تا حرفشان خریدار داشته باشد و بتوانند در اجتماع جایگاهی داشته باشند و منتظر بمانند كه روزی به اهداف شوم خود تحقق ببخشند، راهكارشان چیست؟ باید متوسل به كلام امام بشوند و بگویند ما هم پیرو خط امامیم! دلیلشان چیست؟ می‌گویند امام در آنجا فرمود كه میزان رأی ملت است. می‌پرسیم پس اگر رأی مردم برخلاف حكم خدا شد، باید چه كنیم؟ می‌گویند رأی مردم ملاك است، امام فرموده! می پرسیم آیا خلاف حكم خدا هم حق است؟ می‌گویند ‌بله، چون میزان رأی مردم است!

اینكه امام این حرف را چه موقع و در چه فضائی گفت، از نظر آنها مهم نیست و این یعنی امر متشابه. امام این را فرموده، منتها در فضائی فرموده كه مشابه آیه‌ای است كه اشاره كردم. در آن آیات نامی از گوشت سگ نیامده، پس یعنی گوشت سگ حلال است؟ روش عقلائی حكم می‌كند كه كلام را با قرائن و فضائی كه در آن القا شده، در نظر داشته باشیم كه این كار هر كسی نیست.

در اینجا روشن می‌شود كه ما چرا در فقه، احتیاج به فقیه و مجتهد داریم. این اوست كه باید بگوید منظور از این حدیث چیست و هر كسی حق ندارد در این باب حرف بزند. حق ندارد، یعنی حرف هم بزند، از او پذیرفته نمی‌شود و حجت شرعی نه برای خودش دارد، نه برای دیگران. در فهم كلام امام هم همین‌ طور است. آن كسانی كه امام‌شناس هستند، اهداف و سیره امام را می‌شناسند، شاگرد امام بوده‌اند، واقعا از ته دل امام را نماد اسلام می‌دانند و چون حرف‌های امام برخاسته از كتاب و سنت است، می‌توانند بفهمند منظور ایشان چه بوده است؛ اما كسانی كه: «الذین فی قلوبهم زیغ» در پی فتنه‌جوئی هستند و دنبال كلامی می‌گردند كه بتوانند طبق هوس‌های خودشان تفسیرش كنند و این منشاء مراجعه و توسل به متشابهات می‌شود. چرا آنان به دنبال متشابهات می‌روند؟ چون بهترین راه برای دستیابی به مقاصدشان است. از این راه بهتر؟

تمام فتنه‌هائی كه از صدر اسلام تا به حال اتفاق افتاده، از این نگرش خالی نبوده‌اند. از داستان فدك بگیرید تا قضیه خلافت و واقعه كربلا به عنوان خروج بر امام عصر! همه با یزید بیعت كرده‌اند و امام حسین(ع) بر او خروج كرده و شده یاغی! او سركش است و بنابراین باید در برابرش ایستاد. به همین دلیل هم خون امام حسین(ع) باید ریخته شود! یك عالم برای این قتل فتوا داده! چون همین ‌طوری كه نمی‌شد امام حسین(ع) را كشت ولذا برای كارشان فتوای دینی درست كردند كه قتل او هم واجب است! ثواب دارد كه امام حسین(ع) را بكشید و از این طریق به بهشت می‌روید! ظهر عاشورا نماز جماعت هم خواندند و تعقیب نمازشان این بود كه امام حسین(ع) را بكشند تا نمازشان قبول شود! این قضیه در طول تاریخ جریان دارد.

بنابراین بهترین كار برای این منحرفین، تمسك به كلمات متشابه امام است. چرا كلمات امام متشابه دارد؟ چون در مقام محاوره نمی‌توان بدون تشابه سخن گفت، اگر می‌شد قرآن تشابه نداشت. به همان دلیلی كه متشابهات در قرآن وجود دارد، در كلمات پیروان قرآن هم وجود دارد. به همان دلیل كه متشابهات قرآن را باید با توجه به محكمات حل كرد، در اینجا هم باید همان ‌گونه عمل كرد. به همان دلیل كه این كار، ‌یك كار تخصصی است و باید به متخصص مراجعه كرد، در مورد بیانات امام هم همین‌طور است. اینها تازه در جاهائی است كه با نصی از امام سر و كار داریم، وقتی نوبت به سیره امام می‌رسد، كار بسیار دشوارتر می‌شود، چون سیره زبان ندارد و فقط می‌گوید امام در فلان جا این‌طور عمل كرد. به چه دلیل؟ پاسخ‌ها و تفسیرهای مختلفی دارد. سرّ اینكه امام چرا در فلان جا فلان رفتار را كرد، مشكل‌تر از كشف معنای كلام است. معنای كلام ابتدائاً خیلی روشن است و فقط گاهی تشابهی پیدا می‌شود و مورد شبهه قرار می‌گیرد، اما معنای رفتار این‌گونه نیست. كسی كه آن رفتار را می‌بیند، متوجه نمی‌شود كه حكمت آن چیست و خیلی راحت می‌شود گفت امام چنین رفتاری كرد، پس چنین مقصودی داشت!

یكی از كارهائی كه كردند و می‌كنند، این است كه می‌گویند امام قبل از انقلاب و تا مدتی بعد از آن شطرنج را حرام می‌دانستند. فتاوای امام در این زمینه هم موجود است. ما خودمان در درس ایشان بودیم. ایشان می‌فرمود شطرنج نه به این دلیل كه برد و باخت مالی دارد، بلكه چون «لعب‌الامیر» یعنی «بازی پادشاهان» است، حرام است. پادشاهان كه برای پول بازی نمی‌كردند و شطرنج برایشان نوعی سرگرمی بود. امام می‌فرمود ولو قصد برد و باخت مالی هم در میان نباشد، حرام است. بعد فتوای ایشان تغییر كرد و گفتند اگر شطرنج صرفاً یك ورزش و تمرین فكری باشد، عیبی ندارد. اینها می‌گویند مگر امام یك چیزی را در یك زمانی حرام نكرد و در زمان دیگری حلالش كرد؟ اگر در این مورد شده، پس برای بقیه چیزها هم می‌شود، مثلاً اگر امام زنده بود، شاید یك زمانی مشروب را هم حلال می‌كرد! مگر مشروب با شطرنج چه فرقی می‌كند؟

بر این اساس مطلب دیگری را هم گفته‌اند كه نمی‌دانم شما تا به حال به آن توجه كرده‌اید یا نه. یك رئیس‌جمهور معمم در مجلسی كه برای بزرگداشت مرحوم حاج احمدآقا در دانشگاه تهران گذاشته بودند و بنده هم سخنران آن بودم، گفت امام (ره) مبتكر ولایت مطلقه فقیه است و این را به عنوان بزرگ‌ترین امتیاز برای امام بیان كرد. البته این حرف را قبلا كس دیگری هم به صورتی گفته بود، ولی ایشان با مقدمه و با آب و تاب بیشتری بیان كرد. او می‌گفت ما یك ولایت عامه داریم و یك ولایت خاصه.
این بحثی است كه از سابق و در كلام هم مطرح بوده و خیلی‌ها برای فقیه، ولایت عام قائل هستند، یعنی فقیه بر همه شئون حكومت ولایت دارد، ولی امام (ره) آمد و چیز دیگری گفت و آن اینكه ولایت فقیه مقید به احكام اسلام نیست، مطلق است، یعنی مطلق از اسلام است و چیزی را كه فقیه بگوید می‌شود اسلام! ولایت مطلقه یعنی همین و این ابتكار امام بود! ایشان یك بار هم در شورای انقلاب فرهنگی این حرف را، البته به صورت رقیق‌تر گفت كه من همان ‌جا اعتراض كردم كه در صورت جلسه آنجا ثبت شده است.
 
به این ترتیب به عنوان حمایت از امام و پیروی از ایشان در عالی‌ترین سطح، این شبهه را ایجاد می‌كند كه شما می‌گوئید فتوای امام در جائی لازم‌الاتباع است كه مخالف قرآن نباشد، من می‌گویم ولو مخالف قرآن هم باشد، لازم الاتباع است! حرف امام حجت است. منتهی همان جا هم ‌نگفت حرف امام، ‌گفت حرف حكومت و این مقدمه‌ای بود برای اینكه بفهماند هرچه منِ حاكم می‌گویم، اسلام است، ولو مخالف قرآن باشد! مسأله این بود، ولی چه كسی متوجه ‌شد كه ایشان در آن مقام، چه دارد می‌گوید؟ همه به‌به و چه‌چه ‌كردند كه ایشان واقعا خوب امام(ره) را معرفی كرد! هیچ كس تا به حال امام (ره) را این‌جور معرفی نكرده بود! خیلی‌ها هم خوشحال بودند كه ایشان این قدر به امام ارادت دارد، ولی ته این حرف، انكار كل حركت امام و هدف امام بود، در ظاهر هم كمال دلسوزی و اظهار ارادت كه هیچ كس مثل ما این‌طور امام را نشناخته. ما از همه بهتر امام را شناخته‌ایم! این یعنی همان «فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه»

مسأله ‌‌این نیست كه در فتوای یك فقیه تغییری پیدا شده است. مگر این اولین بار است كه چنین چیزی در عالم اتفاق افتاده؟ ‌فتاوی مرحوم علامه حلی را در كتاب‌هایش با هم مقایسه كنید. در یك كتاب یك جور فتوا داده، در كتاب دیگر جور دیگری و مخالف با فتوای اول. اینها مضبوطند. همان ‌طور كه فتوای یك فقیه با فقیه دیگر فرق می‌كند. گاهی فتاوای خود فقیه هم ممكن است در طول زمان تغییر كند. ممكن است فقیه به مدركی بر بخورد كه تا به حال برنخورده بوده و متوجه نكته‌ای بشود كه تا به حال نشده بوده است، به قرینه‌ای پی ببرد كه تا به حال پی نبرده است و لذا فتوایش تغییر می‌كند.
 
معنایش این نیست كه آن موقع مصلحت نمی‌دانست و حالا مصلحت می‌داند. مصلحت یعنی چه؟ یعنی آنچه كه مردم دلشان می‌خواهد! اگر انسان بخواهد مردم را داشته باشد، باید این جور بگوید و لذا قرآن و احكام قرآن و همه چیز، به عنوان دفاع از اسلام و روحانیت و ولایت فقیه بر باد می‌رود! اصل فتنه از اینجا سرچشمه می‌گیرد. اینها اصلاً از ته دل باور ندارند كه احكام اسلام را می‌توان در این زمان اجرا كرد، منتهی بعضی‌ها اسلام و قرآن و پیغمبر را قبول ندارند و می‌گویند پیغمبر، معصوم نیست و خطا می‌كند و قرآن هم نقدپذیر است و ما هم باید نقد كنیم! بعضی‌ها هم می‌گویند آنها درست بود، ولی قرائت‌ها متفاوتند و قرائت شما با ما فرق دارد!

این مورد شایعی است و مراتب مختلفی دارد و منحصر به یكی دو نفر سران اصلاحات و یا سران فتنه هم نیست. كسان دیگری هم هستند كه به این نقاط ضعف مبتلا هستند و حالا هنوز ماهیتشان آشكار نشده و صدایشان در نیامده، ولی آثارش ظاهر شده و چه بسا روزگاری بیاید كه متوجه بشویم كه‌متأسفانه چه نهال‌هائی را داریم می‌كاریم كه میوه‌های زهرآگینی را به اسم اسلام و ارزش‌های اسلامی به بار می‌آورند.

به هر حال استفاده از متشابهات امر سابقه‌داری است. اساساً اصطلاح محكمات و متشابهات از خود قرآن است. قبل از آن سراغ نداریم كه چنین تعابیری در مقابل هم قرار گرفته باشند و این امری است شایع كه امروز هم مورد استفاده فتنه‌جویان هست و بعدها هم خواهد بود.

ما باید چه كار كنیم؟ اولاً باید به استناد همین آیات قرآن و فتنه‌هائی كه در طول زمان اتفاق افتاده، هشدار بدهیم و ثانیاً موارد سوء استفاده‌ها را تبیین كنیم و بگوئیم اینها غلط هستند. برنامه صحیحش این است، راه كلی هم ارجاع متشابهات به محكمات است. امام یك بار فرمود میزان رأی ملت است، ولی هزار بار هم فرمود اسلام، حكم خدا. اگر كسی حكم خدا را قبول نكند، چنین و چنان است، همان طور كه در مورد جبهه ملی فرمودند اینها مرتدند و اگر انها واقعاً به این حرفی كه زده‌اند، معتقد باشند، زنشان بر آنها حرام می‌شود. اگر همه جا میزان رأی ملت است، پس مردم رأی ‌بدهند كه قصاص و احكام جزائی اسلام برداشته شود. با این بساط رأی‌گیری كه هست، مخصوصاً اگر چند سال پیش بود، اكثریت به این قضیه رأی نمی‌دادند؟ آیا همه چیز می‌تواند در معرض رأی مردم قرار گیرد؟ اگر این طور باشد كه باید گفت: «علی الاسلام السلام». «میزان رأی ملت است» در باره انتخابات، یعنی عرصه‌ای كه شرع و قانون اساس جمهوری اسلمی مردم را آزاد گذاشته، بیان شده، نه در حوزه محكمات و مبانی اسلام و قرآن.
خداوند ان‌شاءالله همه ما را به وظایف اسلامی و انقلابی خود آشناتر بفرماید. والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته.
 
منبع: جوان آنلاین