Gerdab.IR | گرداب

ولایت‌پذیری یعنی انعطاف‌پذیری در برابر حق

تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۸۹

گزارش کامل از سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان، پیرامون ولایت پذیری. این سخنان در بسیاری از سایت‌ها، از جمله سایت‌های اصلاح طلب و ضد انقلاب نیز انعکاس یافته است.

گرداب- حجت الاسلام علیرضا پناهیان، در ادامه سلسله نشست‌های بصیرت، در مسجد اهل بیت(ع) قم، به مباحث مهمی پیرامون ولایت پذیری پرداخت که در بسیاری از سایت‌ها، از جمله سایت‌های اصلاح طلب و ضد انقلاب انعکاس یافت. از انجا که این انعکاس، ناقص و در مواردی نارسا و بعضا توأم با اشتباه یا تحریف بود، و همچنین به دلیل اهمیت مطالب مطرح شده در این سخنرانی. گزارش کامل این سخنرانی در ادامه می‌آید:
 
1. انعطاف پذیری
ارزش خوب بودن، به انعطاف‌پذیری در رعایت قوانین سیال است
خداوند متعال از بندگانش، خوب شدن و تکامل پیدا کردن را خواسته است. اما کار خوب و تکاملی که خدا از بندگانش خواسته، باید درست و دقیق ترجمه شود، تا ما دچار اشتباه ابلیس نشویم.
بخشی از فرآیند خوب شدن، مربوط به اجرای برنامه‌های روتین و ثابت، و قوانین و مقررات مکتوب است. مقرراتی که ما را به یک سلسله دستورات خوب و رشد دهنده راهنمایی می‌کنند. ولی این همۀ ماجرا نیست. اصل ماجرا هم نیست. بلکه مقدمۀ اصلی‌ای است که باید دنبالش باشیم.

اصل ماجرا چیست؟ اصل ماجرا این است که خداوند متعال در کنار برنامه های ثابتی که به انسان داده است، یک حالت «انعطاف‌پذیری» را از او انتظار دارد.

انسان خودش را با مقررات و دستورات ثابت راحت‌تر هماهنگ می‌کند. اما معمولاً وقتی نوبت به انعطاف در خوبی‌ها می‌رسد، نقطه‌ضعف‌ها، خودشان را نشان می‌دهند. خدا از آدم، دو جور خوب بودن می‌خواهد. یک خوب بودن طبق برنامه‌های ثابت، و یک خوب بودن طبق برنامه‌های سیّالی که انعطاف از آدم می‌خواهند و آدم باید انعطاف‌پذیر باشد تا بتواند آنها را انجام بدهد. کار آنجا سخت میشود که انسان بخواهد خودش را با دستورات سیّال خدا که از انسان انعطاف می‌خواهد تطبیق دهد.

مثال ساده‌اش در مقررات راهنمایی و رانندگی است. انسان با استفاده از انگیزه‌های مختلف، از جریمه نشدن گرفته تا پرهیز از ایجاد ترافیک ناشی از تخلف‌ها، خودش را عادت و تمرین می‌دهد که از چراغ قرمز رد نشود. حالا شما خودت را بگذار جای کسی که پشت چراغ قرمز ایستاده، و یک مقدار هم عجله دارد. بدش نمی‌آید اگر می‌شد همه به او نوبت بدهند اول او برود. خودت را بگذار جای چنین آدمی که ایستاده‌ای و با وجود عجله‌ای که داشته‌ای چراغ قرمز را تحمل کرده‌ای. آقای پلیسی هم که خودش در حکم یک چراغ سبز و قرمز است، سرچهارراه ایستاده است. پلیسی که طبق قانون اگر سرچهارراه خلاف چراغ قرمز هم دستور داد، باید رعایت کنید. حالا چراغ قرمز سبز شده، می‌خواهی حرکت کنی، اما پلیس می‌گوید: هنوز بایست. فعلاً مصلحت است هنوز از آن‌طرف بیایند بروند. اینجا آدمی که تحمل چراغ قرمز را پذیرفته، یک دفعه‌ای ممکن است کفرش دربیاید و صدای اعتراضش بلند شود.
کسی که چراغ قرمز را که قانون ثابت است، پذیرفته، نه قانون سیّال را، که در اختیار ارادۀ پلیسی است که سر چهاراه ایستاده، چنین شخصی، درجۀ اندکی از یک شخصیت نظم‌یافته را دارد. ولی وقتی می‌رسد به پلیس و دستورش، و یک دفعه‌ای از کوره درمی‌رود، معلوم می‌شود تهِ وجودش این شخصیت نظم‌یافته را ندارد. آنجا بدی و زشتی خودش را نشان می‌دهد.

ابلیس سالهای سال برای خداوند متعال عبادت می‌کرد. یعنی بر اساس قوانین ثابت همۀ کارهای خوب را انجام می‌داد. خداوند متعال یک دفعه‌ای آمد و یک ضدّ حال بهش زد. فرمود: حالا در فضای این خوبی‌هایی که پیدا کرده‌ای، علی‌القاعده داری «من» را عبادت می‌کنی دیگر؟ حالا من اجرای یک دستور سیّال، بلکه متفاوت و غیرقابل پیش‌بینی را، از تو می‌خواهم. تو در کنار خوب بودن، انعطاف‌پذیر هم باید باشی که اگر من دستورات دیگری دادم، انعطاف هم بپذیری.

خداوند متعال فرمود: امروز بیا به آدم سجده کن. جواب ابلیس در واقع این بود: نه دیگر نمی‌شود. ما خودمان را کشتیم، تطبیق دادیم با آن قوانین ثابت، الان یک دفعه‌ای شما می‌آیی یک دستور دیگر می‌دهی، این حال آدم را می‌گیرد. در روایت آمده است که ابلیس به خداوند گفت: «من حاضرم برای تو عبادتی بکنم که هیچ کس انجام نداده باشد، فقط من را از سجده به آدم معاف کن.» آن‌وقت خداوند متعال فرمود: «إنّي اُحِبُّ أن اُطاعَ مِن حيثُ اُرِيدُ» من دوست دارم تو من را آنگونه که دلم می‌خواهد اطاعت کنی، «لا مِن حَیثُ تُریدُ» نه آن‌جوری که خودت دلت می‌خواهد.(میزان الحکمه، ج5، حدیث9533؛ تفسیر القمی، ج1، ص42)

فقط کارِ خوب آوردن ملاک نیست. باید هنگامی که خدا با اوامر خودش دارد با روحت بازی می‌کند، امکان انعطاف‌پذیری در تو باشد و انعطاف نشان بدهی. مثال‌های خیلی ساده‌اش در حوادث است. در حوادث یک دفعه‌ای خدا از انسان انعطاف‌پذیری می‌خواهد. اگر کسی انعطاف‌پذیر نباشد، هر چه به ظاهر دین‌دارتر باشد، جایش بیشتر در قعر جهنّم خواهد بود.
یک مثال بزنم. در روایت دارد که پیرمرد عابدی از بنی‌اسرائیل در حال نماز خواندن بود که زمین دهن باز کرد و او را بلعید و تا ابد گرفتار عذاب الهی شد. علتش چه بود؟ خیلی به نماز مقیّد بود. وقتی سرِ نماز ایستاده بود، دید دو تا بچه خروسی را گرفته‌اند، و دارند شکنجه‌اش می‌کنند، پرهایش را می‌کنند. او متوجه شد اما نرفت بچه‌ها را از این کار نهی کند، و به عبادت و نمازش ادامه داد. خدا هم به زمین دستور داد که او را فرو ببرد. همان‌جا در حال نماز، زمین بلعیدش. (كَانَ رَجُلٌ شَيْخٌ نَاسِكٌ يَعْبُدُ اللَّهَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ، فَبَيْنَا هُوَ يُصَلِّي وَ هُوَ فِي عِبَادَتِهِ، إِذْ بَصُرَ بِغُلَامَيْنِ صَبِيَّيْنِ، قَدْ أَخَذَا دِيكاً وَ هُمَا يَنْتِفَانِ رِيشَهُ. فَأَقْبَلَ عَلَى مَا هُوَ فِيهِ مِنَ الْعِبَادَةِ، وَ لَمْ يَنْهَهُمَا عَنْ ذَلِكَ. فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ أَنْ سِيخِي بِعَبْدِي. فَسَاخَتْ بِهِ الْأَرْضُ. فَهُوَ يَهْوِي فِي الدُّرْدُورِ أَبَدَ الْآبِدِينَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِين؛ امالی شیخ طوسی، ص 669).

چرا خداوند آن پیرمرد عابد را نابود کرد؟ خدا می‌خواهد بفرماید: بله، نماز خوب است. ولی من بعضی وقت‌ها یک دفعه‌ای یک دستور دیگر وسط نمازت بهت می‌دهم، باید انعطاف‌پذیر باشی و در مقدرات ویژه‌ای که برایت پدید می‌آید و تکالیف ویژه‌ای که برایت تعریف می‌شود، بتوانی آدم خوب انعطاف‌پذیری باشی. ارزش انعطاف‌پذیری‌ات از خوب بودنت در اجرای وظائف عادی بالاتر است.

انعطاف‌پذیری محل راستی‌آزمایی خوبی‌هاست
در اینجا نکتۀ دیگری هم هست. انسان همۀ خوبی‌ها را برمی‌دارد و در خدمت اهواء نفسانی خودش می‌گیرد. حتی نماز خواندن و عبادت کردن را. آن‌جایی که خدا از انسان انعطاف‌پذیری می‌خواهد، آنجا محل امتحان این است که انسان خوبی را مال خود کرده برای نفسش، یا واقعاً آدم خوبی است.
اگر تو واقعاً داری به خاطر منِ خدا نماز می‌خوانی، خُب من الان می‌گویم نماز نخوان، به جایش به آدم سجده کن. دیگر نتوانست تحمّل کند. مثال سادۀ دیگری بزنم. یک آقا پسری متدین شده، و تصمیم گرفته دیگر همیشه تعقیبات نماز را بخواند. ثواب تسبیحات حضرت زهرا را فهمیده، تصمیم گرفته دیگر هیچ‌وقت رها نکند. همان اوایلی که خیلی هم انگیزه دارد، یک دفعه‌ای مامانش صدا می‌زند: پسر! بیا این کار را برای من انجام بده. (ممکن است مادرش هم دستور بی‌خودی داده باشد و بی‌خودی عجله می‌کند. فوری نیست، اگر بعداً انجام شود، طوری نمی‌شود.) به مادرش می‌گوید: «صبر کن بگذار من این تسبیحم را بگویم.» تمام شد، انعطاف‌پذیر نیستی. دیگر اگر این خوبی‌ات همین‌جوری ادامه پیدا کند، تو را می‌برد جهنّم.

در روایت دیگری در مورد داستان ابلیس دارد که خداوند متعال می‌فرماید: من چه نیازی به خوب بودن بنده‌هایم دارم؟ من می‌خواهم بنده‌های من آن‌جوری که من هر لحظه به آنها می‌گویم خوب باشند، نه همین جوری خوب باشند. (فَقَالَ اللَّهُ: لَا حَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيدُ؛ تفسیر قمی، ج1، ص42)

ولایت روشن‌ترین عامل امتحان میزان انعطاف‌پذیری انسان‌ها
ولایت یعنی چه؟ ولایت یعنی روشن‌ترین و مشخص‌ترین عامل امتحان میزان انعطاف‌پذیری آدم‌ها. به همین دلیل اگر کسی در مقابل ولایت که فرمان‌های سیّال را می‌دهد، انعطاف‌پذیر نباشد، تمام خوبی‌های دیگرش قبول نمی‌شود بلکه جایش در قعر جهنّم خواهد بود.

آقای جوادی آملی هم در یکی از نمازجمعه‌های بعد از این جریان فتنه اشاره‌ای کردند، فرمودند: «قانون درست است كه گوشه‌اي از مشكلات را حل مي‌كند اما قانون‌شناسِ عادل مجري قانون كه وليّ فقيه است باعث نااميدي بيگانه است. چرا در آغاز سورۀ مباركۀ «مائده» نفرمود خود قرآن باعث مي‌شود كه ديگران نااميد بشوند؟ ... داشتِ يك فقيه جامع‌الشرائط مايه يأس بيگانه است؛ ... «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ» نه با آمدنِ قرآن.» (خطبه نماز جمعه جوادی آملی در تاریخ 5/4/88 ؛ سایت esra.ir)
ما دو تا قانون داریم، یکی قانون ثابت یکی قانون سیّال. قانون سیّال امر ولایت است. ولایت میزان انعطاف‌پذیری انسان در شرایط گوناگون را امتحان می‌کند. فرقی هم در این امتحان بین ولایت معصوم و غیرمعصوم نیست. ولایت این کارکرد را دارد، این امتحان را هم می‌گیرد، آن آداب را هم اقتضا می‌کند. حداقل فعلا نمی‌خواهیم سرِ تفاوتش بحث کنیم.

خوبی‌ها زیاد هستند، ولی آدم شروع می‌کند خودش را تطبیق می‌دهد به بعضی از خوبی‌ها. کسی عادت کرده به صورت روتین و دائمی به قرآن احترام بگذارد. یک دفعه‌ای شرایط عوض می‌شود، دستور از ولایت علی‌بن ابیطالب ع می‌رسد: «آن قرآن‌ها را بزنید، قرآن ناطق من هستم.» اما یک عده‌ای بلند شدند گفتند: «نه! ما نمی‌توانیم قرآن را بزنیم. قرآن احترام دارد.» مرده‌شور این خوب بودن را ببرند.
ببینید کار ولایت کجاست. خداوند در قرآن کریم، عدم پذیرش ابلیس برای سجده کردن به حضرت آدم را، می‌گذارد کنار اینکه امّت‌های گذشته حرف پیامبرانشان را گوش ندادند.
یک حقیقت مهم در مورد دین وجود دارد: دین‌داری بدون امتحانِ انعطاف‌پذیری، کار آسانی است. اما در جهان ما امکان ندارد. چون طبق سنت خدا حتماً دین‌داری در معرض امتحان انعطاف‌پذیری قرار می‌گیرد. انعطاف‌پذیری، بعضی از اوقات به دلیل شرایط پیچیده‌ای است که برای انسان پیش می‌آید، و یک دفعه‌ای یک تکلیف جدید می‌آید. بعضی وقت‌ها هم انعطاف‌پذیری توسط ولایت برای انسان پیش می‌آید. و مهم‌ترین محلی که انسان امتحان می‌شود که چقدر در اجرای حق انعطاف‌پذیر است (یعنی حق به هر سمتی برود، به دنبالش می‌رود و اسیر عادات خود نمی‌ماند)، آنجایی است که امر ولایت می‌آید.

انعطاف‌پذیری در مقابل ولایت، اصلی‌ترین نقطۀ کمال در نظام مقدس جمهوری اسلامی
ما عقیدۀمان دربارۀ نظام جمهوری اسلامی را اینگونه می‌توانیم عرض کنیم. اساتید من در مجلس هستند، همه‌‌تان هم اهل فضل هستید، می‌توانید در این باره تأمل کنید. آیا در مملکت ما، آن چیزی که ملاک اصلی است، این است که سیاستمداران و مسئولین ما درست عمل کنند؟ و درست عمل کردن را اجرای یک سلسله قوانین ثابتِ مشخص و برنامه‌های مکتوب در دین و کتاب‌های دینی می‌دانید؟
فلسفۀ جمهوری اسلامی، جدا از فلسفۀ حیات بشر نیست. زندگی اجتماعی ما، فلسفه‌اش با زندگی فردی ما یکی است. تاریخ بشر برای گرفتن این امتحان‌ها، یعنی همان امتحانی که ابلیس در آن شکست خورد، هست. اینکه شما یک سلسله قوانین ثابت و روشنی را داری اجرا می‌کنی، این دست‌گرمی است. دست‌گرمی است تا برسی به آن شرایطی که اقتضا می‌کند انعطاف‌پذیر باشی.
اینکه پشت چراغ قرمز می‌ایستی، این اهمیّت چندانی ندارد. باید ببینیم اگر پلیس علی‌رغم سبز بودن چراغ، گفت: «باید صبر کنی»، اینجا اگر تمکین کردی، شخصیتت نظم‌یافته است. اینجا به آن کمالی رسیده ای که منظور خدا بوده است. خدا منظورش از کمال این نقطه است. جمهوری اسلامی هم درست نشده برای اینکه سیاستمداران و مسئولین مملکتی و مردم ما تنها در قوانین ثابت امتحان بدهند. این دست‌گرمی است. باید باشد. اما اصل کمال به این است که در مقابل ولایت انعطاف‌پذیری خودشان را نشان دهند.

اصلی‌ترین نقطۀ کمال در نظام مقدس جمهوری اسلامی انعطاف‌پذیری در مقابل ولایت است، نه خوب عمل کردن به معنای روتین کلمه. و این حرف البته خیلی‌ها را دق‌مرگ می‌کند.
اینکه بگوییم حرف رهبری فصل‌الخطاب است برای اینکه دعوا نشود، این کف و حداقل کارکرد ولایت است. سخن اصلی این است که اصلاً جمهوری اسلامی که مقدمه‌ساز ظهور است (صحیفه امام، ج20، ص345 و ج17، ص481)، آمده امتحان‌های ولایت‌پذیری بگیرد. امتحان ولایت‌پذیری یعنی آن‌جایی که افسر می‌آید وسط چهارراه، و مصلحت‌هایی را به صورت علی‌حده اعلام می‌کند، باید دستور افسر را اجرا کنی.

فتنۀ اخیر، محل امتحان قانون‌مداری بود، و هنوز امتحان‌های ولایت‌مداری فرا نرسیده
و البته ما هنوز به آنجا هم نرسیده‌ایم. الان رهبری معظم انقلاب، در تمام موارد مربوط به این فتنه‌های اخیر، فرمودند طبق قانون عمل کنید. هنوز اینگونه نشده که چراغ، سبز شده باشد و شما بتوانید حرکت کنید، اما رهبری بگوید باز هم بایستید. نقطۀ اصلی امتحان و اوج گرفتن و کمال آنجاست.
در ارتباط با فتنۀ اخیر مسئله این بود که عده‌ای می‌خواستند از چراغ قرمز رد شوند. اینجا خاصیت افسری که سر چهارراه ایستاده فقط این بود که ضامن اجرای قانون باشد: آقا تو چرا از چراغ قرمز رد می‌شوی؟! کدام قانون به تو اجازه داده این بی‌قانونی را بکنی؟!
اما آن‌وقتی امتحان‌های اصلی ما فرا می‌رسد، و تازه آن‌جا بحث ولایت‌پذیری جدی می‌شود که مانند آنجایی بشود که امیرالمؤمنین دستور داد قرآن‌های سرِ نیزه را بزنید. فرمودند این فریب است. آنجا مردم کوفه گیرپاژ کردند.
من از شما سؤالی بپرسم. برادرکشی خوب است یا بد است؟ بد است. کارهای خوب و بد خیلی داریم. تعقیبات نماز خواندن خوب است یا بد است؟ خوب است. ولی انعطاف‌پذیری اقتضا می‌کند در شرایط خاصی تعقیبات نماز را کنار بگذاری و بروی یک کار خوب دیگر انجام بدهی. آن کار خوب دیگر چیست؟ اطاعت از پدر و مادر.
برادرکشی هم بد است. اما در کوفه اینگونه شد که لازم شد مسلمانان به جنگ یکدیگر بروند. ان‌شاءالله در جامعۀ ما هیچ‌وقت چنین امتحانی پیش نیاید. اما آیا دلیلی وجود دارد برای اینکه ما امتحان نداده به ظهور آقا امام زمان(ع) برسیم؟ تازه دوره‌های آموزش ولایت در مملکت ما شروع شده. ما نیامده‌ایم فقط خوب عمل کنیم، ما آمده‌ایم امتحان ولایت‌مداری بدهیم.

در مورد تمام سیاسیون کشور، بحث صرفا سرِ درست عمل کردن یا درست عمل نکردن‌شان نیست، بحث سرِ امتحان ولایت‌مداری دادنشان است. به این مبنا دقت کنید. اگر آدم معنای عمیق ولایت‌مداری را درک کند، دیگر پس‌فردا با هزار تا ملاک فرعی در مورد اشخاص نظر نمی‌دهد. همه را با آن ملاک اصلی ارزیابی می‌کند. این آقا ولایت‌مداری‌اش کم است، آن آقا ولایت‌مداری‌اش بالاست. این نقطۀ کمال بشر است. این نقطۀ کمال یک جامعه است. این نقطۀ کمال جامعۀ شیعی است تا خودش را به ظهور حضرت برساند. و البته انعطاف‌پذیری سخت است، و برای سیاسیون هم خیلی بیشتر سخت خواهد بود.

ما می‌خواهیم به کجا برسیم؟ به درست عمل کردن؟ خداوند متعال می‌فرماید: درست عمل کردن بندگان من به چه درد من می‌‌خورد؟ من این را نمی‌خواهم. «مِن حَیثُ اُرید» باید باشد. در مسیر اجرای دستورات روتین و روشن حق، یک جاهای که من مانوری می‌دهم، به آن سازی که من می‌زنم باید برقصی. گاهی خلاف عادت روزمرّه‌ات می‌شود، گاهی خلاف قضاوت‌های سطحی تو می‌شود. آنجاها نقطۀ کمال انسان‌ها مشخص می‌شود.
امتحان‌های ما تاکنون امتحان قانونمداری و عقلانیت بوده، نه ولایتمداری. مثلاً وقتی جبهۀ ملّی گفتند قصاص نباید باشد، امام فرمود: این قانون است. باید باشد. و جبهۀ ملّی مرتد است.(صحیفه امام، ج14، ص492 و 449) و مردم ریختند توی خیابان‌ها و جبهۀ ملّی از صحنۀ سیاسی روزگار ما حذف شدند. اینجا هنوز نوبت ولایت‌مداری نرسیده. این‌جا امام از همان قانون ثابت محافظت کرده است.

الان که هنوز به ولایت‌مداری نرسیده‌ایم تا روشن کنیم چه کسی ولایت‌مدار است، چه کسی ولایت‌مدار نیست. و آنهایی که ولایت‌مدار نیستند از دور گردان بخواهند حذف بشوند. ولایت‌مداری آنجایی است که مثلاً وضعیت مملکت می‌رسید به اینکه شورای نگهبان هم به سلامت انتخابات شک می‌کرد. بعد یک مصلحتی از قبیل اینکه مثلا ناوهای دشمن، یا برخی از تهاجم‌ها، می‌آمد کنار مرز، و می‌خواست به کشور ضربه بزند، و در آن شرایط برای کشور مصلحت نبود که بخواهیم طبق مقررات، انتخابات را باطل بکنیم، آنجا امر ولایت بر اساس آن مصلحت برتر، قانون ابطال انتخابات را کنترل می‌کند. اگر وضعیت این‌جوری بود، تازه آن موقع آنهایی که ولایت‌مدار نبودند باید مورد سرزنش قرار می‌گرفتند.

هنوز بعضی‌ها دارند خلاف همان قانون ثابت عمل می‌کنند. در قصّۀ فتنۀ اخیر بحث سرِ این نبود که شما به قانون سیّال مقیّد باشید. منتها بعضی‌ها اینقدر شلوغ کردند که این تصور پیدا شد که نیاز به امر ولایی است. نه. اینها خلاف قانون ثابت و روشن عمل کردند. الان شما داری از چراغ قرمز رد می‌شوی. تازه اگر هم چراغ سبز بود و می‌توانستی رد بشوی، اما افسری که سرِ چهارراه ایستاده جلوی تو را می‌گرفت، باید می‌ایستادی.
و ما انتظاری که از سیاسیون داریم، بیشتر از درست عمل کردن، که حالا بعضی‌ها درست عمل نکردند، این است که وقتی امر ولایت رسید، انعطاف‌پذیر باشند. آنجا خودشان را نشان بدهند. درخواست اول ما این است.
هنوز برخی از این آقایان شایستگی اینکه ما بگوییم ولایت‌مدار هستند یا نیستند را ندارند. فعلاً موضوع این است که آقایان خارج از گود «قانون ثابت» هستند. خارج از عقلانیت هستند. خارج از انصاف طبیعی حداقلی هستند.
اما آیا ما نباید بر اساس سنت امتحانات الهی، بعدها به مرور زمان دچار امتحاناتی شویم که میزان ولایت‌مداری را ثابت کند؟ البته بعضی‌ها دوست دارند در کشور بحران ایجاد کنند تا ولایت، امرهای ولایی کند (مثل بحرانی که خواستند ایجاد کنند که نیاز به امر مولوی رهبری باشد)، آنوقت سر این امر مولوی بحث کنند و جدل راه بیاندازند. اما اشتباه می‌کنند. اینکه نجابت جامعۀ اسلامی تا کِی فرصت می‌دهد آن اصلاً بحث دیگری است که فعلاً بهش نمی‌پردازیم.

یادتان باشد، هر کس هر کلمۀ حقی را با انگیزۀ باطل به زبان بیاورد خدا رسوایش می‌کند. این سنت خدا است. هر کسی هر ادّعایی کند، اما خودش حقیقتاً به آن ادّعا معتقد نباشد، و با غرض باطلی آن ادّعا را بکند، خدا رسوایش خواهد کرد. دیدید بعضی‌ها چقدر از اخلاق دم می‌زدند؟ چند هفته طول نکشید رسوا شدند. بداخلاق‌ترین کارها را انجام دادند. کسی که معتقد به امام(ره) نیست، اما از امام دم می‌زند، خدا رسوایش می‌کند. چه اتفاقی می‌افتد؟ با دشمنان اصلی امام هم‌پیمان می‌شود. کسی که می‌گوید قانون، اما خودش به قانون اعتقاد ندارد، خدا رسوایش می‌کند. من خیلی برای برخی از سیاسیون متأسف هستم. بدجوری روی سِن هستند. ما دوست نداریم زمین خوردن کسی را ببینیم، ولی وقتی که کسی مقابل دیدگان مردم چند تا پشتک می‌زند، دیگر اگر آدم چشم‌هایش را هم ببندد، تلق و تولوق صداهایش را که می‌شنود. دیگر خداوند متعال از این بهتر چگونه می‌خواهد روشنگری انجام دهد؟

2. بازنشستگان سیاسی؛ کسانی که دیگر شایستگی حضور در عرصۀ سیاست را ندارند
نکتۀ دوم. طبق روال تجربۀ سی‌ساله و طبق قواعدی که نوشته و نانوشته است، امتحانات داخلی جامعۀ ما تقریبا از جریان ارتداد جبهۀ ملّی شروع شد، رسید به نهضت آزادی، بعد رسید به تیپ‌هایی مثل بنی‌صدر، بعد رسید به تکنوکرات‌ها و جریان‌های التقاطی روشنفکری غرب‌زده، تا می‌رسد به ادّعای خط امام و رهبری. وقتی اینها را نگاه می‌کنید، پیش‌بینی‌تان از امتحانات بعدی چیست؟
من پیش‌بینی خودم را عرض کنم. پیش‌بینی بنده این است که اگر امسال اینها آمدند پرچم سیدالشّهدا را آتش زدند، سال بعد پرچم امام حسین(ع) دستشان می‌گیرند، می‌آیند سینه هم می‌زنند، ولی ادّعا و تقاضای باطل می‌کنند. اگر الان علیه گریه کردن حرف می‌زنند، شما در آینده خواهید دید که می‌آیند گریه می‌کند و حرف می‌زنند. کسانی هم که استعداد گریه کردن دارند، در میان خودشان دارند.

این روالش است. مگر آنکه بصیرت مردم و شدت نزدیکی ما به پیروزی، اجازۀ نفاق و دو رویی را به دشمنان ما ندهد. مانند اوائل انقلاب که منافقین شروع به آدم کشی کردند و نفاق را کنار گذاشتند. اما اگر شما تجربه گذشته را نگاه کنی این آینده را پیش‌بینی می‌کنی. باید در آینده این اتفاق‌ها بیفتد. کم‌کم به روایت‌هایی از ائمۀ هدی(ع) می‌رسیم که می‌فرماید: منافق صاحب چشمش است، هر موقع اراده کند گریه می‌کند. (المُنافِقُ یَملِکُ عَینَیهِ یَبکی کما یَشاءُ؛ میزان الحکمه، ج12،حدیث20603)
امتحانات ولایت‌مداری در پیش است، و بعد در آن امتحانات می‌بینید کسانی علیه ولایت‌مداری و خط ولایت منافقانه چالش می‌کنند، که به این سادگی دیگر نمی‌شود با آنها برخورد کرد.
البته خطر خیلی هم بالا نیست. چون همۀ آنهایی که می‌خواهند مردم را فریب دهند، همیشه در گذشتۀ خودشان، در زندگی قبلی سیاسیِ خودشان، اشتباهات فاحشی داشته‌اند. شما برای اینکه جامعه‌تان مصون بشود از فتنه‌هایی که در آینده در پیش است، اشتباهات گذشته سیاسیون را عمیقاً مرور کنید.
هزار و چهارصد سال هم که نیست. سی سال است. اگر همین سی‌سال گذشته را مرور کنید، به اندازۀ کافی به شما آگاهی خواهد داد. همین‌جا از مسئولین و سیاستمداران و بزرگ‌ترهای انقلاب تقاضا می‌کنم، اطلاعاتی که دربارۀ گذشته دارند بیشتر به جوان‌ها بدهند.

گاهی از برخی می‌پرسم: فلانی چرا منحرف شد؟ آهسته می‌گوید: این از زمان حزب هم مشکل داشت. چه مشکلی داشت؟ می‌گوید فلان مشکل. بهش می‌گویی: «عجب! خب چرا زودتر نگفته بودی؟ ما این همه به ذهنمان فشار آوردیم که چرا فلانی خراب شد.»
ما باید نسبت به گذشتۀ کسانی که در آینده می‌توانند عوام‌فریبی کنند، افشاگری کنیم. البته افشاگری محترمانه. یعنی به مسائل شخصی و اخلاقی کار نداریم، حتی افشاگری در مورد بیت‌المال هم به عهدۀ قوّۀ قضائیه. اما به منش‌ها و روش‌ها که کار داریم.

خیلی روشن است. اگر کسی در نامۀ خودش به امام بی‌احترامی کند، آیا ایشان احترام مقام معظم رهبری را می‌تواند نگاه دارد؟ آیا کسی که آیین ولایت‌مداری را در ارتباط با حضرت امام(ره) رعایت نمی‌کرده و عبور از خط قرمزهای آداب ولایت‌مداری برایش راحت بوده، ایشان می‌تواند الان ولایت‌مداری کند؟ اگر هم الان ولایت‌مداری می‌کند به خاطر هیبت ولایت‌مداران و روشنی و بصیرت آنهاست.
آیا ما همیشه باید منتظر باشیم تا عده‌ای هر از گاهی تهاجم کنند؟ مثل اسرائیلی‌ها که به فلسطینی‌ها تهاجم می‌کنند، بعد هر موقع خسته می‌شوند می‌گویند آتش ‌بس. و بعد از مدتی دوباره شروع می‌کنند. بازی‌ای که امام نگذاشت صدام سرِ ما دربیاورد. صدام جنگ می‌کرد، شکست می‌خورد، بعد می‌گفت: حالا مذاکره کنیم. صبر کن، الان که حمله کردی، دیگر دست خودت نیست که برگردی.

آیا وقت آن نرسیده که عده‌ای به دلیل عدم عقلانیت و عدم قانون‌مداری، نه حتی ولایت‌مداری، از صحنۀ سیاسی جمهوری اسلامی حذف شوند؟ بعضی‌ها می‌گویند: مراقب باشید جامعه یک جهته نشود. نه الحمدلله بین اصولگرایان قانون‌مدار اختلافاتی هست، ما با همان اختلافات انتخابات بعدی‌مان را برگزار می‌کنیم. رقابت باید باشد که هست، و کاملاً هم جدی است.
چرا باید حتماً نهضت آزادی را راه بدهیم تا معلوم شود آزادی در جامعۀ ما هست؟ ما که به کسی وام‌دار نیستیم. حتماً نمی‌خواهیم مستکبرین از ما راضی بشوند. البته اینها نظرات شخصی بنده است. ولی تقاضای دل خیلی از مردم هم هست. خیلی از کسانی که خودشان را لیدر اصولگرایان می‌دانند این حرف‌ها را بشنوند. امروز دیگر لیدری منصبی نیست که به یکی بدهند و پسش نگیرند.

شما هشیار باشید این حرف مقام معظم رهبری زمین نخورد. ایشان فرمودند بعضی‌ها صلاحیت‌شان را برای حضور در عرصۀ سیاسی جمهوری اسلامی از دست دادند. (دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، 6/12/1388) باید روشن شود اینها چه کسانی هستند. هنوز بعضی‌ها دارند برای انتخابات‌های بعدی، برای خودشان احترام جمع می‌کنند.
این‌جور آدم‌ها چه حقی دارند در عرصۀ سیاست حضور پیدا کنند؟ کسی که از پادشاهان کشورهای عربی منطقه برای کارهای حزبی کمک مالی می‌گیرد، و از این روش‌ها در عرصۀ سیاست استفاده می‌کند، اینها دیگر صلاحیت حضور ندارند. اگر ما بیدار باشیم، و نگذاریم فشار بیاورند، شورای نگهبان یک نفر از اینها را هم تأیید نخواهد کرد.
بروند برای خودشان آزاد باشند، حرفهایشان را هم بگویند. اما کدام قانون جمهوری اسلامی اقتضا می‌کند چنین افراد ناشایستی باز هم به عرصۀ سیاست بیایند. آن‌وقت مردم ما مظلومانه بگویند: اگر اینها خراب بودند، چرا شورای نگهبان تأیید کرد؟

بعضی‌ها باید حذف شوند، تا کشور بتواند وارد مراحل بعدی رشد خود شود. حذف هم با بصیرت مردم. بحث حذف فیزیکی نیست. ولی باید کسی جرأت کند این حرفها را به آنها بگوید. بگوید: شما دیگر شایستگی حضور نداری، شما بفرمایید بروید بازنشسته شوید. باید اصطلاح بازنشستگان سیاسی را در فرهنگ سیاسی جا انداخت. اصطلاحی برای کسانی که شایستۀ حضور در عرصۀ سیاست نیستند. ضمیر هم مرجع خودش را پیدا می‌کند.
بنابراین ما امتحان‌های سخت‌تری در پیش داریم. در عرصه‌های بعدی هم بعضی‌ها که در عرصه‌های قبلی حضور داشتند و رد شدند دیگر نباید حضور داشته باشند. اگر بعضی‌ها هم اگر هوس دارند مهره‌بازی کنند، مهره‌های دیگری را وسط بیاورند. دیگر چقدر کشور هزینه بدهد؟
گناه خسارت‌های ناشی از محاصره‌های اقتصادی، همه‌اش به گردن سیاسیونی است که امید بیگانه هستند
موضوع دیگری که در زمینه خسارت حضور بازنشستگان سیاسی در عرصۀ سیاست، باید از آن سخن گفت و لازم است گرو‌ه‌های مطالعاتی سیاسی روی آن کار و تحقیق کنند. این است که: دشمن به تعداد شخصیت‌های سیاسی ضعیفی که در عرصۀ سیاست، (حتی نه در حاکمیت) حضورشان پذیرفته شده و مطرود نیستند، امید پیدا می‌کند. و دشمن به مقداری که امید پیدا کند، ضربه می‌زند. من از دوستان جوان خودم تقاضا می‌کنم بررسی کنند، وقتی آمریکا هواپیمای مسافربری ما را زد، روی چه حسابی جرأت پیدا کرد آن هواپیما را بزند؟ اگر دشمن، پایگاه و جایگاه امید نبیند، چنین جنایت‌هایی نمی‌کند.

چه کسانی امید بودند؟ چه کسانی نشان دادند ما اهل معامله هستیم؟ همین که به دشمن بگویی ما اهل مذاکره هستیم، و بیا یک‌جوری با هم کنار بیاییم، پیش‌درآمد این است که یک هواپیما بزند. نه از دشمن باید ترسید، نه به هر بهانه‌ای از مقابلش باید عقب‌نشینی کرد، و نه اینکه باید به دشمن امید داد.
محاصرۀ اقتصادی و قطعنامه‌هایی که صادر می‌کنند، جدا از برکاتی که داشته (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد)، اما بالاخره آیا اینها برای کشور ما ضربه دارد یا ندارد؟ گناه اینها همه‌اش گردن سیاسیونی است که امید بیگانه هستند. دشمنان اگر ناامید شوند، می‌آیند به ذلّت و تقاضا می‌افتند. گروههای مطالعاتی باید برآورد کنند چند اقدام بین‌المللی علیه ما انجام گرفته و چقدر هزینه برای ما داشته است؟ و هزینه‌اش را چه کسانی باید بدهند؟

در مورد تاریخ جنگ هم یادتان باشد، که اگر کسانی مثل نهضت آزادی در کشور ما حاکم نمی‌شدند، شاید جنگ رخ نمی‌داد. دشمن فقط در صورتی حمله می‌کند و ضربه می‌زند که امید داشته باشد. امید دشمن را باید ناامید کرد تا دیگر ضربه نخورد. تا دشمن حساب خودش را بکند و عقب برود. اینها حسابشان حساب سگی است که اگر ازش فرار کنی دنبالت می‌افتد، و اگر جلویش بایستی درمی‌رود. می‌گفتند ما باید به ایران حمله کنیم، بعد که یک مانور در خلیج فارس انجام شد، گفتند: چه کسی گفته ما می‌خواهیم به ایران حمله کنیم؟ اصلاً چنین چیزی نبوده.
هر قطعنامه‌ای برای محاصرۀ اقتصادی صادر کنند، جرمش گردن اینهایی است که امید به دشمن می‌دهند. و شما می‌توانید در اخبار ریز و درشت بخوانید که در سیاسیون جامعۀ ما چه کسانی امید دشمن هستند. به این دلیل اینها باید از حضور در عرصۀ سیاست بازنشسته شوند، تا دشمن امیدش از دست برود. و دشمن، همین که امیدش از دست رفت، به ذلّت می‌افتد.

امام(ره): پنجاه سال عبادت کردید، خدا ازتان قبول کند، یکبار هم وصیت‌نامۀ این شهدا را مطالعه کنید
از این شهدای عزیز یادی کنم و عرضم تمام. شهدا با بصیرت بودند که رفتند جبهه. و لحظه‌ای که می‌خواستند به شهادت برسند، بصیرت‌شان به اوج می‌رسید. حضرت امام(ره) یکبار خطاب به خوبان فرمودند: پنجاه سال عبادت کردید خدا ازتان قبول کند، یکبار هم وصیت‌نامۀ این شهدا را مطالعه کنید(صحیفه امام، ج14، ص491). خیلی این حرف عمیق است. وصیت‌نامه‌های این شهدا تن آدم را می‌لرزاند.
کسی که در اوج بصیرت است، یک دفعه‌ای به این نقطه می‌رسد که: «ما که رفتیم، اما مواظب این آقا باشید.» این مواظبت نیست که بعضی‌ها دارند.
وقتی این آمار را از حجت‌الاسلام رحیمیان، نمایندۀ مقام معظم رهبری در بنیاد شهید، شنیدم که بر اساس پژوهشی که انجام شده، در هر وصیت‌نامه‌ای به طور متوسط چهار بار از سیدالشّهدا، و چهار بار از ولایت‌فقیه یاد شده، یاد کربلا افتادم.

آنجایی که مسلم‌بن عوسجه آمد افتاد روی زمین، حبیب‌بن مظاهر آمد بالای سرش. دیگر مسلم نمی‌توانست حرف بزند. حبیب گفت من چند لحظۀ دیگر به تو ملحق می‌شوم، اما طبق آیین دینی و اخوّت اسلامی، اگر وصیت داری به من بگو. می‌گوید: مسلم دیگر نمی‌توانست حرف بزند. انگشت اشاره‌اش را آورد، حسین را نشان داد. گفت: این مرد را تنها نگذار.
به خدا اگر مادرتان فاطمۀ زهرا شما را در اطراف خودش می‌دید، علی را نشان می‌داد، می‌فرمود: من که رفتم، اما علی را تنها نگذارید.

شهدا هم از ما همین را می‌خواهند. این ولایت‌مداری را داشته باشیم. از دوستانی که به موضوع شهادت می‌پردازند تقاضا می‌کنم، به ولایت بپردازند. ارتباط شهدا با ولایت را جا بیاندازند، تا هرجا شهیدی حاضر شد، بگویند بوی ولایت و ولایت‌مداری آمد. شهدا اصلی‌ترین انگیزۀشان ولایت‌مداری بود، بقیه‌اش همه فرعی بود. این را هنوز ما جا نیانداختیم، ما وقتی در مورد ولایت با هم حرف می‌زنیم، تعارف می‌کنیم.

چرا ما این‌جوری هستیم؟ چرا بی‌تعارف صحبت نمی‌کنیم؟ الهی فدای مدافع ولایت، فاطمۀ زهرا(س) بشوم. همین که فاطمه، علی را از محاصره و کشته شدن در مسجد نجات داد، دید علی‌بن‌ابیطالب سرش را انداخته پایین، دارد آرام از میان نامردهای شماتت‌گر عبور می‌کند. یک دفعه‌ای صدایش را بلند کرد فرمود: روحی لِروحِکَ الفداء وَ نَفسی لِنَفسِکَ الوِقاء یا اباالحسن، إن کُنتَ فِی خَیرٍ کنتُ معَک، وَ إن کُنتَ فِی شَرٍّ کنتُ معَک(*) جان من فدای تو! من سپر بلای تو! یا اباالحسن! اگر در وضعیت خوبی باشی من با تو هستم، اگر در هر شرایط دشواری باشی من با تو هستم، یعنی آی اهل مدینه! بدانید این فاطمه است که دیوانه و پروانۀ علی است. الا لعنت‌الله علی‌القوم الظّالمین.
(*) محمد دشتی، فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(س)، حدیث 75، و علامه حائری مازندارنی، کوکب الدری، ج1، ص196
 
منبع: رجا نیوز