داستان های شگفت (9)؛
دویدم و رکاب مبارک را بوسیدم و عرض کردم یا مولای! چه شده که تبریز ما را به قدوم مبارک مزین فرمودید؟
کد خبر: ۶۲۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۴/۱۲
داستان های شگفت (8)؛
ناگاه میبیند از طرف قبر مبارک نوری به اندازه نارنج آبی خارج شد و دارای دو حرکت بود؛ یکی به دور خود و دیگری رو به صحن و بازار بزرگ...
کد خبر: ۶۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۳/۳۱