اپوزیسیون سالهاست جنازه خود را تشییع می‌کند

تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱

ما مرده ايم چرا كه مرگ اپوزيسيون از نداشتن رابطه با مردم و نديدن واقعيت هاي زندگي و تفكر آنها و نداشتن نقش در مبارزات داخل كشور به وجود مي آيد.

به گزارش گرداب، گويانيوز به قلم ابوالفضل محققي از عناصر خارج نشين نوشت: «اپوزيسيون سالهاست كه تشييع جنازه مي كند بي آن كه بداند اين جنازه خود اوست. ما كاسه سرمان آن قدر زمخت است كه متأسفانه سنگ لحد نيز ما را از مردن مان آگاه نمي كند. ما مرده ايم چرا كه مرگ اپوزيسيون از نداشتن رابطه با مردم و نديدن واقعيت هاي زندگي و تفكر آنها و نداشتن نقش در مبارزات داخل كشور به وجود مي آيد.»

وی در این مطلب تصريح كرد: «اين مقاله نيست؛ دردنامه است. ما اپوزيسيون پير شده ايم. من نيز فردي از همين اپوزيسيون هستم كه از مرز شصت سالگي گذشتم و هنوز از گذشت روزگار نياموخته ام. ممكن است ديگران بگويند آموخته اند، اما آن آموخته اي كه در عمل خود را نشان ندهد، يعني ادعا!»

وي اضافه مي كند: «ما به گونه اي اين چمدان هاي فكري خود را برداشته و خارج شده ايم و فكر مي كنيم هنوز بعد 30 سال همان طراوت جواني و قديسيت را داريم. (لقبي كه اكثر روشنفكران به خود مي دهند و يا تصور مي كنند!) همراه اين چمدان يك آينه جادو نيز داريم! كه هر وقت در آن نگاه مي كنيم خود را جوان و زيبا مي بينيم مانند "تصوير دوريان گري"؛ آينه اي كه عيب هاي ما را مخفي مي كند؛ خودخواهي فردي، گروهي، كم بضاعتي، پربها دادن به نقش خود و نديدن واقعيت ها را! اين آينه را با گذر زمان كاري نيست. ما گرفتار در خوديم. ما هر كدام گروه و طبقه اي را نمايندگي مي كنيم و نسبت به هر چيز تحليلي داريم اما در مثل مناقشه نيست! آيا مي شود سؤال كرد كه اين بحث هاي عريض و طويل ما كي تمام خواهد شد؟»

در ادامه اين نوشته آمده است؛ «هر كدام از ما وقتي پاي صحبت مي آيد از نمايندگي خلق صحبت مي كنيم، اما در عمل تمامي اين افت و خيزها بي حضور ما صورت مي گيرد و ما به دنبال آن كشيده مي شويم و چاره اي هم نداريم! ما تك تك چه اتوريته اي مي توانيم داشته باشيم؟ قلبم به درد مي آيد و زخم كهنه دهان باز مي كند، وقتي به واقعيت آنچه بين ما مي گذرد و آنچه در ايران مي گذرد نگاه مي كنم. سه سال رفت و آمد به ايران اين امكان را داد كه از نزديك زندگي، طرز فكر مردم را تا حدودي ببينم. براي برخي وقتي از آرزوهايمان و مبارزات خودمان مي گفتيم ما را سرباز ژاپني مي ناميدند! (به راستي ما نيز سرباز ژاپني هستيم.) اين مقاله نيست؛ اين دردنامه است. سالهاست تشييع جنازه مي كنيم بي آنكه بدانيم اين جنازه خود ماست! اما كاسه سرمان آنقدر زمخت است كه متأسفانه سنگ لحد نيز ما را از مردن مان آگاه نمي كند!»

نويسنده گويانيوز اضافه مي كند: «ممكن است براي بعضي ها اين حرف ها خنده دار و ساده لوحانه جلوه نمايد مخصوصا آنها كه مدعي تراند. عيب ندارد. مي توان اگر عمر كفاف دهد، سي سال ديگر نشريه خود را بيرون دهيم و مانند مجاهدين در كمپي بزرگتر در اروپا و آمريكا رژه برويم و هر كدام رئيس باشيم با تاج هاي كاغذي، اما بايد يك روز جواب بدهيم. ته دل بسياري از ما براي حمله آمريكا و اسرائيل لك مي زند. روشنفكري بد دردي است به خصوص اگر در خارج از كشور باشي و روياهاي خود را به جاي واقعيت بنشاني. روياهائي كه اگر از واقعيت بيشتر از چند قدم فاصله داشته باشند به پشيزي نمي ارزند.»

منبع: کیهان