گرداب- یادم باشد به پستچی ها بسپارم... گذرشان اگر به میانمار افتاد... به مسلمین در بند میان مارها برساند:
اینجا شهر در امن و امان است! آسوده بسوزید!
آسوده بسوزید و خاطرتان جمع باشد که سوختن شما اینجا آب در دل هیچ کس تکان نمی دهد... قیمت گوشت شما انگار هنوز خیلی مانده تا به قیمت یک کیلو گوشت مرغ برسد تا بشود تیتر یک اخبار شبانگاهی!
نگاه به اماممان نکنید که اسم میانمار را با بغض برمی دارد و از بیست سال پیش غم شما را می خورد... مهم آقای صدا و سیماست که عزای پخش نشدن لیگ فوتبال کمرش را خم کرده و از طرفی هم سرش گرم سریال های آبکی ماه رمضان است و خیال آسوده ای برایش نمانده که لابه لای اخبارش جایی هم برای شما باز کند...
دیگر فرقی ندارد کاخ سفید باشد یا دفتر ریاست جمهوری پاستور... نیویورک تایمز باشد یا شبکه خبر... سازمان ملل باشد یا مجلس شورای اسلامی... در مورد شما... تنها گزینه روی میز سکوت است... و خون ده ها هزارتا از شما فدای همین سکوت که دست آخر بهایش می شود صلح نوبل در دست علیا مخدره هایی مثل سوچی در میانمار یا شیرین عبادی در تهران... این ها دارند نان همین خون های ریخته شده را می خورند...
اشتباه نشود! آن حق حیات در امنیت و آزادی در انتخاب دین که فعالین حقوق بشر روزی سه وعده نشخوار می کنند اصلا ربطی به شما مسلمان های تروریست ندارد... این ها که شنیده اید شرایط دارد... چشم آبی می خواهد و موهای بلوند... با دل سوخته و پاهای برهنه اما جوش نمی خورد... این ها را که داشته باشی وارثان بودا آتش در خرمنت می اندازند و رئیس جمهورها دیگر ننگشان می شود تو را تبعه کشورشان بدانند...
مبادا این روزها چشمهایتان را به ام القرای جهان اسلام بدوزید... اینجا دل ها گرم چیزهای دیگریست... از رقابت بر سر مسند ریاست جمهوری گرفته تا جام ملت های اروپا! چشمتان را بگیرید سمت امامی که ادعای انتظارش را ما داریم و تشنگی عدالتش را شما... همانا وعده الهی حق است...
مبتلا