Gerdab.IR | گرداب

فیس‌بوک یا فیس‌پوک؟

مسأله این نیست؛ «وسوسه» این است

تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۳

بیش از یک دهه است که شبکه‌های اجتماعی به آرامی راه خود را به جهان زیستی ما گشوده‌اند. افراد و گروه‌های مختلف بسته به انگیزه، تواتر و شکل حضور در این فضا درجات مختلفی از تاثیرگذاری و تاثیر‌پذیری را تجربه می‌کنند که بررسی و پیش‌بینی این تاثیرات در قالب الگو و مدلی واحد امکان‌پذیر نیست.

به گزارش گرداب و به نقل از ایرنا، رویکردی نقادانه به نقش و جایگاه شبکه‌های اجتماعی و به خصوص فیس‌بوک در زندگی روزمره پرسه زنانی عام است که بدنه اصلی جامعه‌ی استفاده‌کنندگان این فضا را شکل می‌دهند.

در این نگاه شبکه‌های اجتماعی به مثابه دستگاه‌هایی هوشمند نیستند که افکار عمومی را به عنوان مواد خام اولیه دریافت کرده و به محصولات از پیش تعیین شده تبدیل کنند.

بلکه عملکرد آن‌ها بیشتر شبیه گرم‌خانه‌ای آزمایشگاهی است که در آن احتمال ترکیب، تداخل و تضارب آرا به گونه‌ای تصاعدی افزایش یافته و تحت فشار، محصولی تولید می‌شود که در شرایط طبیعی یا اساسا به وجود نمی‌آمد و یا ترکیبی متفاوت داشت.

با ورود به فیس‌بوک با فضای جذابی مواجه می‌شویم که تک تک عناصر آن به دقت و برای فراهم آوردن حداکثر سهولت کاربرد در کنار هم چیده شده‌اند. دسته‌بندی امکانات، عناوین گزینه‌ها و طراحی ساده و کمینه‌گرای محیط و رنگ آمیزی ملایم پیش فرض پس زمینه، احساس راحتی و امنیت را به تازه وارد القا می‌کند. امکانات به گونه‌ای گردآمده‌اند که فرد می‌تواند بدون صرف هزینه‌ای، محیط را مطابق سلیقه شخصی خود تغییر دهد و آن‌را به خانه‌ای دلپذیر تبدیل کند که در آن توسط کانون گرم دوستان و بریده خاطرات خوش احاطه شده است.

او می‌تواند خود را چنان که همیشه آرزو داشته است به دیگران نشان دهد. او می‌تواند آزادانه بخش‌های تاریک، ناخوشایند و خجالت آور زندگیش را قیچی کند و دور بیندازد. او می‌تواند تمام دیوارهای چند دیواری اختیاریش را با تصاویر خود آرمانیش بپوشاند. کاری که سال‌ها (به تعداد سال‌های عمر منهای یک یا دو سال) ناهشیار و نیمه هشیار، با آزمون و خطا و صرف بهای روانی هنگفتی صورت می‌پذیرفته، اکنون در قالب بسته‌ای حاضر و آماده به رایگان ارائه می‌شود. بسته‌ای بهشتی، فرآوری شده و آماده طبخ.

پس از آن‌که هیجان اولیه اثاث‌کشی به این خانه رویایی به پایان رسید، نرم نرمک در می‌یابیم که فضا با آن‌چه در نگاه اولیه به نظر می‌رسید تفاوت دارد. ساختمانی که می‌خواستیم به خانه مان تبدیلش کنیم، سازه ای صلب و نامنعطف دارد که از قضا از زمان طراحی اولیه‌اش مطابق با ایده‌های نوجوانی هجده ساله چندان تغییر نکرده است.

آن‌چه در ابتدا امکاناتی سخاوتمندانه برای ایجاد و تغییر به نظر می‌رسید، در واقع چیزی جز پر کردن جاهای خالی با اشیائی مشخص و از پیش تعیین شده، نیست. کار، تحصیل، محل زندگی، جنسیت، سن و درجه جدیت رابطه. و باریکه‌ای کوچک برای ابراز عقاید شخصی در یک یا چند خط. اما این قالب‌های ثابت تنها بدنه صوری و عینی محدودیت‌ها را تشکیل می‌دهند.

فضای فیس‌بوک ماهیتا فضایی تعاملی است که بر اساس ارتباط و تبادل با دیگری شکل می‌گیرد و کلیه ساز و کارهای آن بالطبع در جهت افزایش کمی این فرآیند عمل می‌کنند. این امر رفته رفته منجر به پیدایش و تحکیم نظام ارزشی کمیت محوری می‌گردد که در آن جایگاه و اعتبار اعضا بر مبنای عددی که مبین بزرگی شبکه ارتباطی و میزان تایید جذب شده است، سنجیده می‌گردد.

در این میان افراد چاره ای ندارند جز این‌که برای ارتقاء یا حفظ جایگاه خود در این رقابت پنهان یا تصویری مطابق با طبع و سلیقه توده از خود ارائه دهند و یا منزوی شده و به هیات ناظران خاموش و تماشاگران پنهانی ای (voyeurist) در‌‌‌‌‌آیند که از فیس‌بوک به عنوان دوربین مخفی مداربسته استفاده می‌کنند. البته بی شک شهسوارانی وجود دارند که به واسطه برخورداری از قدرت و استعداد ویژه می‌توانند جریان های جدیدی را تاسیس و رهبری کنند. صد البته که بسیاری از آنان به واسطه نام و جایگاهی که در خارج از محیط مجازی به دست آورده‌اند از چنین توان جریان سازی برخوردارند.

به عبارت دیگر پروسه یارگیری و جذب مخاطب در شبکه اجتماعی و بر اساس تاثیر گذاری محتوایی چهره ای نا شناس صورت نپذیرفته، بلکه صورت شناخته شده قدرت تنها بر صفحه مجازی شبکه فرافکنده شده است. در اینجا این بحث ممکن است مطرح شود که شبکه‌های اجتماعی به طور عام و فیس‌بوک در این بحث به طور خاص همواره ابزارهایی در اختیار کاربران قرار می‌دهند تا کاربر با استفاده از آن ابزار ها بتواند حریم شخصی خود را تعریف نموده و برد نگاه دیگری را تا سرحد مرز دلبخواه محدود نماید.

اما از آن‌جا که اساس فراشد حضور در شبکه اجتماعی حول داد و ستد و بده بستان تایید و توجه غیر تعریف می‌شود، اعمال محدودیت و حصارکشی فضای شخصی نقض غرض حضور در چنین فضائی است. به عبارت دیگر صرف نظر کردن از مشاهده بازخورد جمعی نسبت به «تصویرمن» حذف صورت مسأله و درستی حکم به انتفای مقدم است.

علاوه بر آن قرارگیری در جایگاه قضاوت شدن و تبدیل شدن به موضوع و ابژه نگاه دیگری، امری درونی و ذهنی است و سلسله ارزش‌های مورد وثوق بیرونی پس از کوتاه زمانی گشتن و پرسه زدن در فضای شبکه چنان درونی می‌گردد که با حذف یا محدود کردن فیزیکی میزان دسترسی دیگران، زدوده و نابود نمی‌شود. ولی کماکان این نقد را می‌توان مطرح کرد که نفس تبدیل شدن به موضوع و ابژه میل دیگران امری کلی، عام و انسانی بوده و مختص محیط مجازی و شبکه‌های اجتماعی نیست.

همگی ما در زندگی روزمره به سمت و سوی تصوری آرمانی که برساخته هنجارهای اجتماعی و سامانه ارزشی جمعی است در حرکت هستیم و آگاهانه یا ناآگاهانه می‌کوشیم تا تصورمان از خویش را بر آن تصویر ایده آل جمعی منطبق سازیم.

اما تفاوت از آن‌جا آغاز می‌شود که ما در زندگی روزمره به مدد تجربه زیستی و از طریق آزمون و خطا، از بدو تولد و به تدریج آموخته‌ایم که چگونه می‌توان ضرب بازخوردهای زمخت اجتماعی را کم کرد و با واقعیت های بیرونی به گونه‌ای تلطیف شده و تحمل پذیر مواجه گشت.

انواع و اقسام مناسک و رسوم برای این منظور ابداع شده‌اند و همگی اعضای اجتماع به گونه‌ای نامحسوس ولی بسیار جدی و دقیق به این چارچوب‌های نامرئی و قوانین نانوشته پایبندند. یکی از موثر ترین این مکانیزم‌ها گریز از «کمی سازی» و پناه بردن به فضای قابل تفسیر و کیفی است. فضائی که در آن همواره می‌توان خود را قانع ساخت که اگر حتی کسی «ظرف مرا شکسته»، به یقین در پس این عمل ظاهریش التفاتی ویژه در کار بوده است.نخستین عامل پیش ران را می‌توان میل به دانستن به مثابه ابزار ناگزیر قدرت و شرط لازم دوام در عرصه رقابت دانست.

قرار گرفتن در این جهان مجازی، بسان استقرار در یک برجک دیده بانی است که از بالای آن امکان پایش و رصد حرکت هر جنبنده‌ای سهل و میسر است. با این مزیت که فرد هرگاه اراده کند تنها با فشار بر دکمه یا لمس صفحه‌ای شیشه‌ای می‌تواند از برج عاج خود به درون سوژه انسانی برگزیده‌اش هبوط کند. این موضع، تحقق کهن رویای بشری در تصاحب جایگاه خدایگانی است که او را قادر می‌سازد آزادانه بی‌ آن‌که دیده یا درک شود به جهان درونی و راز آمیز انسان‌ها رسوخ کرده و زوایای وجودشان را آسوده خاطر لمس کند.

با وجود آن‌که چیزی که از این استراق نظر عاید می‌گردد جز نگاهی محدود از ورای سوراخ کلید به ویترینی دست چین و از پیش تدارک شده نیست، توهم تسخیر جایگاه قدرت در قالب یک فانتزی ناهشیار، چنان که در رویاهای بیداری اتفاق می‌افتد، نیز کماکان تجربه‌ای لذت بخش است. دست کم تا پیش از آنکه این ابر خیال در مواجهه با جهان نمادین بیرونی زدوده شود.

اما این برجک دیده‌بانی جذابیت دیگری نیز دارد و آن این است که می‌تواند از مبدا به مقصد نگاه تغییر ماهیت دهد.اگر بپذیریم که میل و آرزومندی فردی اساسا به واسطه حضور و وجود دیگری معنا و مفهوم می‌یابد و تنها در محضر نگاه غیر، دستگاه مختصات ارزشی فردی قابل تعریف است، درک سازوکار بهره‌مندی از حظ و لذت ناشی از قرار‌گیری در موضع و مقام ابژه نگاه چندان دشوار نخواهد بود.

امری که تحققش شاید در طول تاریخ تنها برای پادشاهان و امرا آن هم در مناسبت‌ها و مناسک ویژه میسر بوده است.

اما از آن‌جا که چرخه ارضا میل و تحصیل لذت ذاتا خودبسنده و ایستا نبوده و به گونه‌ای ناگزیر در فراگردی مقایسه‌ای و در قیاس موضع استقرار فعلی با جایگاه مورد انتظار جمعی معنا می‌یابد، ذوق اولیه جایگیری در کانون و تبدیل شدن به موضوع و ابژه میل و خواست غیر، به سرعت جای خود را به رقابتی پایان ناپذیر برای ارتقای رتبه می‌دهد.

کسب احساس رضایت به عنوان انگیزه و عامل تداوم حضور اولیه، همواره در همسایگی نزدیکی از وضعیت فعلی است ولی هرگز فراچنگ نمی‌آید.از این رو مکانیزم رجوع و تکرار حضور را نه در کنشگری‌های لذت جویانه که در نوعی رویه دفع رنج بایستی جستجو کرد.به بیان دیگر نخست زمینه و امکان تجربه پدیده ای ناآزموده، در امتداد سویه‌های مشخصی از میل، فراهم می گردد وفرد با رویکردی لذت جویانه به این سامانه وارد می‌شود.

در خلال این تجربه و حضور، خواست و تقاضایی پدیدار می‌شود که تا پیش از این اساسا وجود خارجی نداشته است. میل به ارضای این «خواست» جدید مراجعات اولیه را تضمین می‌کند و تداوم و استمرار این حضور رفته رفته خواست را به گونه ای «نیاز» مبدل می‌سازد.

نیازی که طفره رفتن از پاسخ به آن قرین درد خواهد بود. فرد در این حالت گویی گرفتار نفرینی «سیزیفی» می‌شود که بی‌مقصد و مقصودی مشخص تجربه ای دردناک و آسیب زا را تکرار می‌کند.