فضای مجازی سعی دارد به تمامی نیازهای انسان در زندگی واقعی پاسخ دهد و در تمامی عرصههای زندگی انسان حضورداشته باشد. همین مسئله آن را به یک دوست خستگی ناپذیر تبدیل کرده است که البته می تواند آسیب هایی را برای انسان ها در پی داشته باشد.
گروه فرهنگی و اجتماعی؛ همسر او به سفری بی بازگشت میرود و تنها سوغاتی اش جنازهای است که پلیس برمیگرداند. بعد از فوت او، زن دچار مشکلات روحی شدیدی میشود و در همین هنگام دوستش -که خود نیز همسر از دست داده- او را با یک نرمافزار هوشمند آشنا میکند. هوشِ مصنوعی این نرمافزار، صدای همسرش را شبیهسازی کرده و با اطلاعاتی که از شبکههای مجازی او (اینستاگرام، فیسبوک، توئیتر و...) میگیرد، می تواند برای او تبدیل به یک همسر مجازی شود. زن شب و روز با شوهر مجازی خود تلفنی صحبت میکند، با او خو گرفته، درد و دل کرده و اشکها و لبخندهایش را با او سهیم میشود؛ تا اینکه نسخه جدید نرمافزار از راه میرسد. این نسخه بدن فرد را نیز شبیهسازی کرده و با توجه به امکانات پیشین، تبدیل به یک آدم واقعی میشود. شوهرش را در جعبهای یخی با پیک میفرستند؛ باید او را در وان حمام بگذارد تا دم بکشد و به شکل شوهرش درآید!
زندگی آنها دوباره آغاز میشود؛ اما این شوهر کمی فرق دارد. اخلاق و دانستههایش همان چیزهایی است که در شبکههای مجازی به اشتراک گذاشته بود و مملو از لودگی، بیمغزی و بیاحساسی است. زن نهتنها شوهرش را به دست نیاورده که با این همسر مجازی بحران روحیاش دوچندان نیز میشود و تصمیم به خودکشی میگیرد؛ اما...
این بخشی از داستان سریال آینه مشکی بود که به بلایای دنیای مدرن میپردازد، بلایایی که گویا از آن لذت میبریم و گمان میکنیم که فنّاوریهای جدید به ما راههای انتخاب بیشتری برای خوشبخت تر شدن دادهاند.
فضای مجازی و زندگی معمولی ما
به
اقتضاء دنیای جدید و با گسترش شهرنشینی، فردگرایی نیز افزایشیافته و انسانها بهصورت
سلولهایی مجزا در کنار هم زندگی میکنند، اما انسان ذاتاً اجتماعی است و از
تنهایی واهمه دارد و برای بقای خود ناچار به ارتباطگیری است. فنّاوریهای جدید
این کار را آسان کردهاند. در هرلحظه و هر موقعیتی به آسانی میتوانیم با هر فردی
در هرجایی از دنیا ارتباط بگیریم و با او صحبت کنیم بدون اینکه نیازی باشد او را
ببینیم یا حسی از حالات و موقعیت او دریابیم. نشانههایی (در قالب متن یا صدا)
ارسال میشوند و ما آنها را دریافت میکنیم و به این ارتباطات آسان عادت کردهایم
بدونِ آنکه به محدودیتهای آن توجه داشته باشیم. این شیوه از ارتباط به حدی شیوع
یافته است که ارتباطات بین فردی ما را نیز تحت تأثیر قرار داده و باعث شده تا بسیاری
از مفاهیم مانند واقعیت در ذهن ما نسبت به گذشته متفاوت باشد.
این تأثیرگذاری به میزانی گسترش پیدا کرده که از عمومیترین مسائل اجتماعی که مثال مشهور آن انقلابهای فیسبوکی است تا ریزترین مسائل زندگی خصوصی (رابطه جنسی) را در برگرفته است. به همین علت است که برخی «زندگی» را به فضای مجازی پیوند دادهاند و از مفهوم «زندگی دوم» برای آن استفاده می کنند؛ زیرا فضای مجازی سعی دارد به تمامی نیازهای انسان در زندگی واقعی پاسخ دهد و در تمامی عرصههای زندگی انسان حضورداشته باشد.
بهراستی فضای مجازی میتواند جایگزین مناسبی برای زندگی واقعی باشد و میتواند بهتمامی نیازهای انسان جامه عمل بپوشاند؟ یا سرابی ست که دیدن آن شوق رفع تشنگی میآفریند ولی از عطش انسان نمیکاهد.
دوست خستگی ناپذیر
در
مطالعات فضای مجازی با مفهومی تحت عنوان «دوست خستگیناپذیر» روبرو هستیم.
اندیشمندان معتقدند فضای مجازی و بهطورکلی رسانه یک دوست خستگیناپذیر است. همانگونه
که ذکر شد فردگرایی از اقتضائات جامعه مدرن است؛ یعنی محبت انسانها به یکدیگر
حسابگرانه میشود، فرصت زیادی برای تعامل وجود ندارد، انسانها خستگیپذیرند و
توانایی ارتباطات آنها محدود شده است. رسانهها نیز به این ویژگی ها دامن میزنند
ولی داستان فضای مجازی کمی متفاوت تر است؛ در فضای مجازی هر آن میتوانیم با
هرکسی که علاقه داریم ارتباط برقرار کنیم. فضای مجازی خسته نمیشود، از صبح علیالطلوع
و بعد از بیداری تا شب و قبل از زمان خواب با ما است. در سر میز صبحانه، در
اتوبوس، خودرو، در کلاس درس، محل کار و در هر جای دیگری که فکرش را بکنید فضای
مجازی همراه ما است. غُر نمیزند، حرفشنوی دارد بسیاردانا است. می تواند به سؤالات
ما پاسخ میدهد و جز «توجه» هیچ انتظاری از ما ندارد.
حال این پرسش مطرح میشود که چه اشکالی دارد اگر ارتباطات به این حد گسترده شود و فضای مجازی بازوی ارتباطاتی ما در عصر مدرن باشد؟
البته که این پرسش بسیار سادهانگارانه مطرح شده است. زیرا فضای مجازی با وجود آنکه می تواند محدودیت های ارتباطات فردی را از بین ببرد اما خود دارای محدودیت های فراوانی است. اگر ارتباطات مجازی به قاعده تبدیل شود و تلاش کند تا جایگزین ارتباطات بین فردی گردد باعث بحران های فراوانی میشود؛ در سریال ذکر شده نیز در نهایت به تصمیم برای خودکشی منجر شد. اگر یادتان باشد قصه به یک اما ختم شد. در واقع زن، به جای خودکشی تصمیم میگیرد که ارتباطات بین فردی خود را گسترش داده و شوهر مجازی خود را (که نمادی از فضای مجازی ست) در گوشه ای از زندگی خود جای دهد؛ به گونه ای که زندگی اش را تحت تاثیر شدید قرار ندهد.
تقلیل همه چیز به نشانه
فضای مجازی و به طور کلی رسانه برای انتقال پیامِ خود، محدودیت فراوانی دارد. نمی توان انسان را با همه حواس خود از طریق امواج به این سو و آن سو ارسال کرد، فلذا مجبور هستیم برای انتقال پیام از نشانه ها استفاده کنیم و معانی ذهنی خود را به نشانه ها «تقلیل» دهیم. حروف الفبا خود نشانه های قراردادی هستند که برای رساندن مفهوم مدنظرمان از آن ها استفاده می کنیم. تصاویر نیز نشانه ای از واقعیت هستند که کدبندی شده و از طریق امواج به مخاطب می رسند. این نشانه ها در حضور حواس پنج گانه در فضای واقعی می تواند در بهترین حالت منظور را منتقل کند، اما انتقال تک به تک آن ها موجب نقص پیام شده و اگر زندگی را با تعاملِ نشانه های ناقص ادامه دهیم، بدون شک بحران های روحی و ذهنی فراوانی ما را احاطه خواهند کرد.
یکی از مسائل مهم در عصر مدرن آن است که با ظهور رسانه های جدید تلاش شد تا همه واقعیات به نشانه ها تقلیل یابند و به صورت های مختلف (از جمله فیلم سینمایی) منتقل شوند. به جهت اینکه والدین در عصر جدید فرصت زیادی برای تربیت فرزند ندارند، او را به رسانه ها (تلویزیون، بازیهای رایانهای و...) سپرده اند. به همین دلیل به عقیده بسیاری، کودکان عصر جدید تربیت یافته رسانه ها هستند؛ رسانه هایی که واقعیت را به نشانه تقلیل داده اند. به همین دلیل کودک نیز در برخورد با واقعیات رشد نمی کند و به همین جهت دچار شکنندگی فراوانی در زندگی واقعی می شوند. به طور مثال در فیلم های سینمایی، حادترین بحران ها به یک پایان خوش یا Happy Ending منجر میشود اما در جهان واقعی کمتر مشکلی را می توان یافت که به راحتی فیلم های سینمایی حل شود. این شکنندگی در جهان واقعی در صورت تداوم منجر به پیامدهای خطرناکی نظیر روی آوردن به اعتیاد (جهت فراموشی) یا خودکشی می باشد.
رسانه و سبک زندگی تخیلی
رسانه ها مدام در حال بازتولید سبک خاصی از زندگی هستند که در حالت
عادی شاهد چنین شیوه ای از زندگی نیستیم. مادامی که انسان ها زندگی واقعی خود را
با زندگی مطلوب در رسانه یکسان نبینند به تخیل روی آورده و به تدریج از زندگی
واقعی فاصله می گیرند. مثال برجسته در این زمینه که مبتلا به کشور ما نیز می باشد،
مسئله امر جنسی است. متاسفانه با شیوع فیلم های مستهجن که نمودی غیرواقعی از
روابط جنسی را بازنمایی می کنند، نارضایتی جنسی در بسیاری از همسران را به وجود آمده
است. مسئله ای که آمار قابل توجهی از طلاق را در سال به خود اختصاص داده است.
به نظر می رسد، راهکار ضروری و امکان پذیر در عصر جدید، ترک و طرد رسانه ها نیست. حذف رسانه ها امری ناممکن است بلکه طبق مشی شخصیت اول سریال، باید فضای مجازی را در بخشی از زندگی خود محصور سازیم تا نتواند زندگی واقعی و نیازهای حقیقی ما را تحت تاثیر قرار دهد برای انسان ها بحران آفرین باشد. رژیم مصرف رسانه ای و پس از آن سوادِ تحلیل و فهم پیام های رسانه ای و سنجش آنها نسبت به واقعیت، از جمله کارهایی است که هر فردی باید در زمره مهمترین اعمال خود قرار دهد.