بر اساس محدوديتهاى استورى، عكس به اشتراك گذاشته شده بعد از ٢٤ ساعت به صورت خودكار پاك مىشود و همچنين عكسى كه بيش از ٢٤ ساعت از زمان گرفته شدنش گذشته باشد را نمى توان از گالرى انتخاب كرد. به اين موارد نامحدود بودن تعداد استورى گذاشتن را هم اضافه كنيد؛ نتيجهاى كه به دست مىآيد شگفتآور است، اصالت اشتراك بِما هو اشتراك...!
در اين بين اضافه شدن آيتم استورى به اينستاگرام در نگاهى كلى و جهان شمول اتفاق غريبى به نظر نمىرسد و می توان آن را در چارچوب شبكه اجتماعى عكس محور تحليل كرد اما همچنان كه خود پديدهى اينستاگرام سير متفاوتى را دنبال كرد استورى نيز تحولات جديدترى را به آن اضافه كرد كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت.
استورى عامل دو فضايى شدن اينستاگرام
پيامدهاى اضافه شدن
استورى و تغيير چهره اينستاگرام بين
كاربران را مىتوان
در دو محور بررسى كرد. اول آن كه با توجه به تغيير كاربرى پست ها (از عكس محورى به متن محورى)
تولد استورى اينستاگرام را دو فضايى كرده است؛
دو فضايى متن و تصوير، شوخى و جدى، سبك و سنگين، سطحى و عميق، غيررسمى و رسمى،
ابتذال و انديشه و... .
استورى به دليل ويژگى هاى ذاتىاش (یعنی عمر ٢٤ ساعته و متنی حداقلى) تبديل به دنياىی كم ارزش تر شده است و برعکس پُست ها به دنياى با ارزش تر فضاى اينستاگرام تبديل شده اند. اين تغيير و تفكيك بین دو دنياى اينستاگرام بيشتر به نفع كسانى خواهد بود كه اغلب مطالب جدى و مواضع و افكار و عقايد خود را به اشتراك مى گذاشتند. حال اينستاگرام به آنها اين امكان را میدهد تا لحظات بيشترى از زندگى خود را که محتوایی زرد دارد، در قالبهاى از پيش تعيين شده به اشتراك بگذارند. نمودى از اين تغييرات را مىتوان در افراد ايدئولوژيك و على الخصوص در فعاليت هاى زنان مشاهده كرد.
دومين پيامد ظاهرى استورى، افزايش امكان برقراى گفتوگوى خصوصى (دايركت) است. اين فرايند طبعا تفاوتهاى گستردهترى را به كيفيت كاربرى اضافه مىكند. در پستها با امكان كامنت گذارى، فضايى نسبتا عمومى و رسمى بهوجود مىآيد كه نظرات افراد، پيرامون عكس يا متنِ به اشتراك گذاشته شده در آن بيان مىشود. جالب اينجاست كه در دنياى سطحىتر، نظرات افراد نبايد قابل رويت باشد و بايد به صورت خصوصى ارسال شود! فرايندى كه به قبح شكنى (به معناى اعم كلمه) هر چه بيشتر روابط بين فردى مىانجامد؛ چرا كه چارچوب فضاى عمومى از آن گرفته شده است.
استورى و تاثير آن بر سبك زندگى
اصلىترين فرايند تاثيرگذارى كه شبكههاى اجتماعى همچون اينستاگرام آن را دنبال مىكنند، «اصالت اشتراك» است. اصولا اين نوع شبكهها به دنبال تثبيت اين موضوع هستند كه هر قسمتى از زندگى را مىتوان به بقيه نشان داد. صفحات شخصى افراد ويترينى از زندگى روزانه آنها خواهدشد كه هرچيز مربوط به وی در آن پيدا مىشود. حال خوش، حال بد، نظرات و موضع گيرىهاى شخصى، عكسهاى شخصى، اماكنى كه فرد در آنها حضور داشته، سفرنامه، خاطرات و هر چيز ديگرى را مىتوان در شبكههاى اجتماعى پيدا كرد.
مسير بسيار جالبى از اين فرايند را مىتوان در استورى مشاهده كرد. بر اساس محدوديتهاى استورى، عكس به اشتراك گذاشته شده بعد از ٢٤ ساعت به صورت خودكار پاك مىشود و همچنين عكسى كه بيش از ٢٤ ساعت از زمان گرفته شدنش گذشته باشد را نمى توان از گالرى انتخاب كرد. به اين موارد نامحدود بودن تعداد استورى گذاشتن را هم اضافه كنيد نتيجهاى كه به دست مىآيد شگفتآور است، اصالت اشتراك بِما هو اشتراك...!
در به اشتراك گذارىهاى قبل از استورى همواره دلايل خاصى براى اين كار وجود داشت. آرشيو كردن، نظرخواهى كردن، بيان يك موضعگيرى در لحظه، ايجاد كمپينهاى متفاوت، و...؛ اما در استورى ما مىدانيم كه فردا هيچكس به مطلب منتشر شده ما دسترسى نخواهد داشت و حتى خود ما نيز مدتى بعد در يادآورى كميت و كيفيت استورىهايمان مشكل خواهيم داشت. پس چه علتى وجود دارد كه لحظهاى از زندگىمان را براى مدتى به اشتراك بگذاريم؟ پاسخ را بايد در ارزشهاى فرهنگى و سبك زندگى افراد جستوجو كرد. به نظر مىرسد در زندگى اغلب ما "كثرت به اشتراك گذاشتن" به عنوان ارزشى جديد در حال ورود و استقرار است. ارزشى كه هرگز ردى از آن در سبك زندگى بومى، ايرانى و اسلامى وجود نداشته است. در منابع دينى همواره از "تجسس" به عنوان فعلى مذموم و تقبيح شده ياد شده است. حال چه شده كه ما خود ابزار تجسس را برای همه افراد فراهم میآوریم؟ چه مىشود كه مفهومى به نام حريم شخصى روز به روز كم رنگتر و حلقهاش وسیعتر مىشود؟ با گذرى سطحى بر استورىهاى دوستان و آشنايانمان برايمان آشكار مىشود كه انتخاب نوع سوژه و لحن گفتار، بسيار دوستانه است و حتى اين لحن را در پستهايمان هم كمتر به كار مىبريم. چرا با وجود آن كه مىدانيم هيچگونه محدوديت و تفاوتى در نوع مخاطبانمان وجود ندارد به تفكيك ساختارى از پيش تعيين شدهى اين شبكهى اجتماعى دل مىبنديم و از دو نوع لحن و سبك اشتراك گذارى استفاده مىبريم؟
جمع بندی
سيرى كه شبکه اجتماعى اينستاگرام آن را طى مىكند كه از آن استورى زاييده مىشود نمايانگر سرنوشت هويتى بشر مدرن است. بشر مدرن تنهاست لذا با فعاليت هر چه بيشتر در شبكههاى اجتماعى سعى در پركردن تنهايى و خلأهاى اجتماعى و عاطفى خود دارد. درواقع اگر نوع فعاليت در شبكههاى اجتماعى و بالاخص استورى را با نگاه كاركردگرايى ببينيم متوجه میشویم كه غالبا هدف و آوردهى روشنى از آن نداريم و بودنمان صرفا به اين دليل است كه اگر نباشيم در جهان واقعى حوصلهمان سرمىرود!
يكى ديگر از مسائل هويتى مدرن كه از طريق استورى بهتر نمايان مىشود، شهوتِ ديده شدن است. استورى ويژگى دارد كه بر اساس آن مى توان تمام افرادى كه عكس مشاهده كردند را شناخت در حالى كه در پستها چنين امكانى نيست. انسان مدرن خود را درمعرض نمايش همگان مىگذارد و دوست دارد جالب باشد. به وجود آمدن اين مسئله نيز قطعا در پاسخ به يك بحران است و آن هم بحران هويتى است. او نمىداند كيست، چه مىخواهد، چه بايد بكند و چه انتظارهايى از او مىرود. در پاسخ به اين سوالهاى حل نشده، وى به جوابى كاذب و مُسكنى دروغين مىرسد كه همان ديده شدن مجازى است. در شبكههاى اجتماعى راههاى مشخص شدهاى براى ديده شدن و مورد تاييد قرار گرفتن وجود دارد كه لزوما متضمن يك خير و نيكى نيست؛ يعنى پاداش ِ مورد توجه قرار گرفتن لزوما در برابر يك عمل مفيد به دست نمىآيد. انسان مدرن نيز كه نمىداند در دنياى حقيقى چه بايد بكند تا مفيد باشد و در برابرش به پاداش برسد پرسش ها، دغدغه ها و مسائل اصلى خود را به كنار مىگذارد تا در اين محيط به كمك قواعدى كه آنها را ياد مىگيرد ديده شود. ديده شدنى كه خود نوعى پاداش در اين محيط است و حس پاداش در برابر عمل خير را به ما مىدهد كه در واقع دروغين و توهمى است.
نمود ديگرى از سرنوشت بشر مدرن در استورى، فرار از سمت فرهنگ نوشتارى به سوى فرهنگ تصويرى است. البته به صورت كلى در اينستاگرام اصل بر اشتراك تصوير بودهاست اما امكان متنگذارى در پستها همچنان وجود دارد. در استورى اين امكان به حداقل ممكن مىرسد. چرا كه بشر مدرن اساساً حوصله متن خواندن را ندارد و نبايد هم داشته باشد! قرار نيست انسانى كه حوصله كتاب خواندن و حضور در دنياى حقيقى و حل مسائل خود را ندارد در فضاى مجازى و گزينهاى مثل استوری را دنبال كند. استورى و استورىها اساساً براى تفنن و لذت بيشتر بشر به وجود مىآيند و چيزى كه اينجا واضح به نظر مىرسد اين است كه بين تصوير و متن، تصوير لذت بيشترى را به فرد مىدهد؛ چرا كه متن خواندن متضمن فكر كردن است و فكر كردن دور از لذت و سخت است!
به عنوان نكته آخر بايد به اين موضوع اشاره كرد كه شايد بعضى از مصاديق گفته شده در اين متن در قبال بعضى از افراد صادق نباشد. مطالب گفته شده بر اساس ذات استورى تدوين شده است و اگر ما هنوز به اين مصاديق دچار نيستيم بايد بدانيم كه احتمال ابتلاء به اين مسائل را بيش از پيش داریم. نكته دردناك اين است كه متاسفانه ما هيچگاه به عنوان مخاطب، كنشگرى فعال و انتقادى در برابر رسانه نيستيم و همواره به هر رسانهاى كه فيلتر و محدوديت نداشته باشد، اقبال نشان مىدهيم. در برابر پرسش "چرا اين؟" هيچ پاسخى جز "چون همه" نداشتهايم. اميد است روزى به اين درك و سواد برسيم كه حوزه فعاليت خودمان در فضاى مجازى را از بقيه ى افراد متمايز كنيم و از موج سوارى رسانه اى پا پس بكشيم.