امروزه بخش وسیعی از زندگی روزمرهی انسانها در فضای مجازی میگذرد. حتی لازم به یادآوری نیست که همهگیری کرونا نیز چطور به مجازی شدن بیشتر زندگی انسانها دامن زده است و قوانین مربوط به قرنطینه، آدمیان را در خانهها محبوس و در فضای مجازی اسیر کرده است.
به گزارش گروه ترجمه گرداب، انسانها در فضای مجازی با دیگران ارتباط برقرار میکنند، دوستی میکنند، خرید، تماشا، تفریح، عبادت، کنش سیاسی و بسیاری فعالیتهای دیگر میکنند؛ بنابراین نفوذ اینترنت و فضای مجازی در زندگی روزمرهی انسانها بسیار پررنگ و با اهمیت شده است.
اما این نفوذ ضمن داشتن فواید مربوط به خود، دارای معایبی نیز هست. این جاست که موضوعی تحت عنوان سواد رسانهای بسیار مهم میشود. به ویژه هنگامی که با یکی از معایب فضای مجازی موسوم به اخبار جعلی مواجه میشویم، که موضوع این مقاله است. این روزها این بحث به قدری مهم شده است که بسیاری از کشورها به دنبال تنظیم قانون علیه آن هستند.
همچنین در بسیاری از کشورها از جمله کشور خودمان، کتابی آموزشی تحت عنوان سواد رسانهای در مدارس به دانشآموزان تدریس میشود. علاوه بر این، پلتفرمهایی مانند گوگل، توییتر و فیسبوک با استفاده از هوش مصنوعی به دنبال جلوگیری از انتشار اخبار و اطلاعات جعلی هستند؛ زیرا پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶، مردم و سیاستمداران به اهمیت تاثیرات اجتماعی و اقتصادی اخبار جعلی پی بردند.
اما بحث در باب فلسفه و نظریهی سواد رسانهای سابقهای طولانی دارد که ما در اینجا نمیخواهیم بدان بپردازیم. کانون توجه این مقاله، راههای افزایش اثربخشی سواد رسانهای به ویژه در زمانهای است که اخبار جعلی و اطلاعات نادرست و گمراهکننده بسیار زیاد و خطرناک شده است.
راههای افزایش اثربخشی سواد رسانهای:
اگر قرار است سواد رسانهای حتی به عنوان یک تکنیک خواندن انتقادی موثر باشد، گام اول عبارت از ارزیابی و افزایش اثربخشی رویکردهای سواد رسانهای کنونی است؛ به ویژه که این رویکردها بر افشای اطلاعات گمراهکننده و یا اطلاعات نادرست واقعی تمرکز دارند. در زیر راههای افزایش اثربخشی سواد رسانهای را به سه شاخهی کلی تقسیم کردهایم:
۱. پرداختن به مشکلات ساختاری در تاکتیکهای موجود:
برخی از دانشمندان علوم اجتماعی و محققان آموزش و پرورش معتقدند که اثربخشی قوانین آموزش سواد رسانهای هنوز به صورت تجربی ثابت نشده است. یکی از مشکلات عمدهای که در قوانین و پیشنهادات سواد رسانهای وجود دارد، این است که خود مفهوم سواد رسانهای هنوز محل مناقشه است، در رشتههای مختلف جداگانه توسعه یافته است و مشروط به مطالعهی تجربی محدود است.
علاوه بر این، برخی از محققان مشکلات ساختاری قابل توجهی را که در این راه وجود دارد، شناسایی کردهاند. به علاوه، فراتر از الزامات سواد رسانهای در زمینهی آموزشی، تحقیقات همچنین توانایی مخاطبان را در تشخیص اطلاعات آنلاین غلط یا نادرست مورد تردید قرار داده است و بنابراین سوالاتی را در مورد اثربخشی ابتکارات مختلف به وجود آورده است که به مخاطبان قدرت تشخیص اطلاعات نادرست را میدهد.
اگرچه موضع برخی این است که اطلاعات نادرست یا گمراهکننده تاثیر کمی بر انتخابات و مسائل سیاسی دارد و تلاشهای حامیان سواد رسانهای به طور قطعی مؤثر نشان داده نشده است؛ با این حال لازم به ذکر است که ما نباید بیش از حد قائل به شکست این تلاشها باشیم. از این گذشته، تلاش برای ارزیابی اثربخشی سواد رسانهای، با مشکلات اندازهگیری بزرگی مواجه است. به غیر از روشهای ناسازگار و ناکافی که در آن عملیاتی شده است، مطالعات تجربی موجود از نقطه ضعف دادهها شروع میشوند.
یک نگاه دیگر این است که حتی در محیط آموزشی، سواد رسانهای بیش از آن که از لحاظ عملی مورد توجه قرار بگیرد، از لحاظ قانونمندی به وضعیت آرمانی نزدیک شده است.
علاوه بر این، تحقیقات علوم اجتماعی نتایج یکسانی را نیز ارائه نکردهاند. در عین حال، منتقدان ممکن است ادعا کنند که نداشتن یک تعریف واضح و متفق القول از سواد رسانهای مشکل ایجاد میکند. متاسفانه کافی نیست که در پاسخ بگوییم سنگ بنای سواد رسانهای تفکر انتقادی است؛ زیرا این مفهوم که افراد میتوانند متفاوت باشند، خود یک ساختار انتزاعی است که استقرار آن با شرایط متفاوت است و بیشتر نقطهی شروع به شمار میرود تا نتیجهگیری. با این حال، رویکردهای سواد رسانهای مبتنی بر واقعیت را میتوان حتی بدون یک تعریف کامل هم بهبود بخشید.
ممکن است یک رویکرد میان رشتهای به طراحی سواد رسانهای که هم فنشناسان و مربیان و محققان را از همهی رشتهها درگیر میکند و هم به زمینههای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیکی بزرگتر نگاه میکند، به افزایش اثربخشی این پادزهر در برابر اطلاعات نادرست یا گمراهکننده کمک کند. بنابراین، تحقیقات تجربی پایدارتر و گستردهتر ضروری است و قانون نباید نسبت به نتایج آن ناشنوا باشد.
۲. رویکردی میانرشتهای به طراحی سواد رسانهای:
یک پاسخ معقول به فراخوان برای تنظیم مقررات در ادبیات علوم اجتماعی، افزایش آگاهی مبتنی بر شواهد است در مورد این که چه نوع راهبردهایی میتواند برای تغییر افکار مردم در مورد حقیقت و نادرستی اطلاعاتی تاثیرگذار باشد.
شرایط لازم برای موفقیت در این راستا هم میتواند توجه دقیق به مخاطبان مختلف برای سواد رسانهای و هم تعامل عمیق با یافتههای روانشناسان شناختی و سایر محققان تجربی باشد. اتکا به راستیآزمایی کافی نیست و با افزایش روزافزون روشهای فناوری که برای ایجاد واقعیتهای نادرست طراحی شدهاند، چالشهای جدیدی ایجاد میشود. در همین زمینه به سه بحث مرتبط میپردازیم:
الف) تطبیق دادن استراتژیهای بیاعتبار کردن اطلاعات نادرست با مخاطبان مختلف:
باید گفت که متاسفانه نقش سن در سیاستگذاریهای معاصر در عصر تغییرات تکنولوژیکی و پراکندگی رسانهها، آن طور که باید مورد مطالعه قرار نگرفته است. بسیاری از برنامههای سواد رسانهای مبتنی بر مدرسه هستند و برای کودکان طراحی شدهاند. اما بسیاری از افرادی که به وسیلهی اطلاعات آنلاین نادرست جذب میشوند، در حال حاضر بالغ هستند.
اگرچه نتایج غیرقابل تصور به نظر میرسد، اما دادههای اخیر نشان میدهد که آمریکاییهای مسنتر بیشتر احتمال دارد که اخبار جعلی را به صورت آنلاین پخش کنند. اگر چنین است، در آن صورت تمرکز تجربی بر روی یادگیرندگان دوران کودکی و حتی دانشجویان ممکن است پاسخی بسیار محدود به مشکل انتشار اطلاعات نادرست باشد که نتایج آن تنها در درازمدت به بار بنشیند.
از سوی دیگر، مشاهدات محققان نشان میدهد که ظاهرا افراد جوانتر بیشتر از افراد مسن در مورد آنچه که آنلاین میخوانند، شک میکنند. ممکن است افراد مسنتر که در محیط خبری کاملا متفاوت با روزنامه و مجلات کاغذی بزرگ شدهاند، آنچه را که به صورت آنلاین میخوانند، بیشتر باور کنند.
علاوه بر این، دلیل دیگری نیز برای به چالش کشیدن وسعت دستهبندی مخاطبان مربوطه وجود دارد: کودکان و بزرگسالان هیچ کدام در درون خود نیز یک گروه همگن نیستند. مهدکودکها، نوجوانان، نوجوانان ۱۸ ساله که شهروندانی با حق رای به شمار میروند، میانسالان و بازنشستگان ۸۵ ساله قطعا از نظر تواناییهای شناختی، قضاوت و میزان شک و تردید نسبت به اطلاعاتی که در معرض آنها قرار میگیرند، یکسان نیستند.
حتی در میان خود بزرگسالان نیز، طیف وسیعی با توجه به علاقه و تعهد سیاسی و باورها و الگوهای تفسیری وجود دارد. مردم آنچه را که میخواهند بشنوند، انتخاب میکنند و اطلاعات را به دلخواه نادیده میگیرند و تفسیر میکنند؛ آن هم اغلب بر اساس استعدادها، باورها و عضویتهای گروهی و بدون هیچ گونه چالشپذیری. از این گذشته، زمینه و شرایط اجتماعی نیز اهمیت دارد: زمینههای مختلف بر میزان باور مخاطبان به اطلاعات تاثیر میگذارد. برای مثال، افراد از نقاط جغرافیایی مختلف و یا طبقات اقتصادی متفاوت، درک مجزایی از هر گونه اطلاعات دارند؛ زیرا این آگاهی اجتماعی نیست که هستی اجتماعی افراد را تعیین میکند.
بلکه برعکس، این هستی اجتماعی است که آگاهی افراد را تعیین میکند. بنابراین، تنوع مخاطبان برای تشخیص اخبار جعلی نشان میدهد که احتمالا یک نوع ابزار سواد رسانهای به تنهایی تاثیر مطلوب را نخواهد گذاشت.
انواع روشهای افشاگری ممکن است به مخاطبان مختلف، در زمانهای مختلف و با توجه به انواع مختلف اخبار ارائه شود. بنابراین، شاید رویکردهای سواد رسانهای بسته به سن، باورپذیری، مهارتهای تکنولوژیکی و درجهی جانبداری بین مخاطبان متفاوت باشد. به عنوان مثال، تجربهی افزایش شک و تردید اطلاعاتی از طریق استفاده از بازیهای دیجیتال، ممکن است راه ثمربخشی را به خصوص برای جوانان فراهم کند، اما برای مخاطبان مسنتر و کمتر آشنا به عرصهی دیجیتال، میتوان بر ابزارهایی برای خواندن انتقادی آنلاین تمرکز کرد.
مسلما برخی از این معیارها از نظر عینی کمتر قابل اجرا هستند و شناسایی آنها دشوارتر از سایرین است، اما نکتهی اصلی این است که آثار ممکن است برای مخاطبان مختلف متفاوت باشند و بنابراین باید به طور خاص مورد مطالعهی تجربی قرار گیرند.
ب) درسهایی از علوم اجتماعی:
نویسندگان برنامههای سواد رسانهای باید با روانشناسان شناختی و سایر دانشمندان علوم اجتماعی همکاری نزدیک داشته باشند تا دریابند کدام استراتژیهای بیاعتبار کردن اخبار جعلی احتمالا مؤثرتر هستند و یا تاثیر این استراتژیها بر روی کدام مخاطبان و در چه زمانی بیشتر یا کمتر است. یکی از امیدوارکنندهترین جنبههای قانونی در این زمینه، این است که قانون خواستار ارزیابیهای تجربی برای طرحهای آموزش سواد رسانهای است.
از این گذشته، باید بدین موضوع پرداخت که تلاشهای مربوط به سواد رسانهای کنونی که نشان میدهد انسانها دروغ را چگونه تشخیص میدهند، از لحاظ روانشناسی شناختی از چه اعتباری برخوردار است.. در این راستا میتوان به گزارش اخیر محققان برای یکی از مراکز دادههای اجتماعی اشاره کرد که خواستار رویکردی بینارشتهای به مسئلهی سواد رسانهای است. اگرچه تحقیقات تجربی با این سوال آغاز شده است که چه چیزی اطلاعات آنلاین نادرست یا گمراهکننده را از بین میبرد، اما هنوز چیزهای زیادی باید مورد مطالعه قرار گیرد و به نظر میرسد هنوز اجماع پایداری در حوزهی علوم اجتماعی وجود ندارد.
با این حال، چند مساله روشن شده است: فرآیندهای ذهنی افراد در معرض انواع سوگیریهای اکتشافی و شناختی است؛ مانند سوگیری تائید، سوگیریهای آشنایی و روانی، سوگیری تکرار، اثر حقیقت توهمی و استدلال انگیزه که طراحی اصلاحکنندههای موثر برای اطلاعات نادرست را دشوار میکند. برای مثال، تصحیح اطلاعات نادرست با تکرار آن در جریان ارائهی ضد اطلاعات واقعی ممکن است نتیجهی معکوس داشته باشد و ادعای نادرست اصلی را تقویت کند.
ضمنا مردم اغلب دارای یک نقطهی کور تعصب هستند که در نتیجهی آن میتوانند تعصبات دیگران را تشخیص دهند، اما از تعصبات خود بی خبر میمانند. علاوه بر این، «انعکاس باور» مبتنی بر اطلاعات نادرست میتواند بر نگرشهای سیاسی افراد تأثیر بگذارد، حتی اگر آنها نادرست بودن اطلاعات را تشخیص دهند.
البته باید گفت که افراد قابل تعویض نیستند. سوگیریهای شناختی که در بالا شرح داده شد، غیرقابل تعمیم هستند و تحقیقات تجربی نه کامل و نه مطلقا سازگار است. علاوه بر این، شناسایی این سوگیریهای شناختی، طراحی استراتژیهای ردیابی را ممکن میسازد. از آن جایی که مردم به داستانهایی که از منبع معتبر منتشر میشود، اعتماد بیشتری دارند و ترجیح میدهند اطلاعاتی را دریافت کنند که دیدگاههای فعلی آنها را تأیید میکند، تحقیقات نشان میدهد که تصدیق از سوی «تأییدکنندگان قابل اعتماد» میتواند یک استراتژی مفید برای رفع مسالهی میزان قابل اعتماد بودن منبع خبر باشد.
محققان دریافتند حتی کسانی که اعتقادات قوی دارند ممکن است با آموزش مؤثر سواد رسانهای به سمت موضع وفاداری انتقادی سوق داده شوند. به علاوه، حتی اگر تعداد کمی از اصلاحات، یک باور نادرست را از بین نبرد، ممکن است تعداد کافی چالشها بتواند افراد را در مورد درستی تصمیمشان دچار تردید کند.
ضمن این که حتی اگر افراد اطلاعات نادرست را بهرغم تردید در صحت آنها به اشتراک میگذارند، سواد رسانهای مؤثر
برای عموم مصرفکنندهی اطلاعات میتواند ارزش اجتماعی اطلاعات نادرست را کاهش دهد و هم برای انتشار اولیه و هم انتشار بیشتر آن به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند. بنابراین، راه حل دیگر این است که کاربران را تشویق کنیم که در هنگام مواجهه با اطلاعات در یک ذهنیت مشورتی قرار گیرند.
به عنوان مثال، به منظور کاهش «اثر تاثیر مستمر»، میتوان قبل از این که کاربر با اطلاعات نادرست یا گمراهکننده مواجه شود، مداخلهای برای کاهش قدرت رمزگذاری اطلاعات انجام داد. این نوع مداخله چسبندگی اطلاعات است. به عنوان مثال، اگر پلتفرمهای رسانههای اجتماعی بتوانند کاربران را ترغیب کنند که قبل از خواندن اخبار در یک ذهنیت مشورتی باشند، تفکر هوش مصنوعی سیستم میتواند فعال شود. تحقیقات میتواند به تعیین این که کدام اعلانها بهتر عمل میکنند، کمک کند.
در هر صورت، در حوزهی علوم اجتماعی انواع مکانیسمهای اصلاحی مورد بحث قرار میگیرد بی آن که بر سر یکی از آنها به صورت قطعی توافق نظر وجود داشته باشد. یکی از مواردی که در ادبیات علوم اجتماعی در حال توسعه واضح به نظر میرسد، این است که دادهها از شکست مداخلات سواد رسانهای خبر نمیدهند. مشاهدهی سوگیریهای شناختی به این معنی نیست که تلاش برای مبارزه با اطلاعات غلط یا گمراهکنندهی واقعی، محکوم به فناست. با این حال، پیچیدگی موضوع نشان میدهد که ما نباید صرفا با شهود پیش برویم.
ج: پیچیدگی تکیه بر واقعیتسنجی:
راستیآزمایی، هم در برنامههای سواد رسانهای مبتنی بر مدرسه و هم برای مخاطبان عمومی آنلاین تبدیل به یک ابزار اصلی برای سواد رسانهای شده است. صنعت معاصر حقیقتسنجی رشد قابل توجهی را نشان میدهد: در حال حاضر ۱۹۵ مرکز حقیقتسنجی وجود دارد؛ در حالی که پنج سال پیش تنها ۴۴ مرکز وجود داشت. بررسی واقعیت هم طرفداران و هم شکاکان را به سوی خود جلب کرده است.
طرفداران پیشنهاد میکنند که بررسی واقعیت وقتی به درستی طراحی شود، میتواند به مخاطبان کمک کند تا ادعاهای واقعی را منتقدانه ارزیابی کنند. بررسی حقایق به وسیلهی پلتفرمها، مراکز مستقل، یا سایر بازیگران در محیط رسانهای، ابزاری طبیعیست که به مخاطبان کمک میکند تا اطلاعات غلط یا گمراهکننده را شناسایی کنند و از انتشار آن جلوگیری کنند. در مقابل، مخالفان و شکاکان اتکای حداکثری به راستیآزمایی استدلال میکنند که در بررسی واقعیت به مثابه پادزهر برای اطلاعات نادرست، هم مشکلات ساختاری و هم مشکلات رفتاری وجود دارد. یک مشکل این است که همهی چیزهایی که راستیبینها قصد بررسی آن را دارند، مستلزم یک تصمیم دوگانه بین درست یا نادرست نیستند.
منتقدان همچنین نگران این هستند که بررسیکنندگان واقعیت با پیشبینیهای مربوط به آینده بهگونهای رفتار میکنند که گویی واقعیتهایی قابل بررسی هستند که دیگران به آن توجه نمیکنند. معیارهای انتخاب سیستماتیک که امکان انتخاب و سوگیری انتخاب را فراهم میکنند، استانداردهای واضحی برای تشخیص نادرست از درست یا درجاتی از نادرستی ندارند و در نتیجه منجر به نتایج متناقض میشوند. این معیارها از نظر سیاسی مغرضانه هستند و فرآیندهای آنها منجر به معادلسازی دروغین بین دروغگویان معمولی و نامزدهای انتخاباتی میشود که اظهارات آنها گاهی اوقات ممکن است گمراهکننده باشد.
گروههای حقیقتسنجی توجیه نمیکنند که چه حقایقی را برای بررسی انتخاب میکنند و چرا حقایق و زمینههای دیگر را به تحقیقات خود نامرتبط میدانند و حذف میکنند. بررسی حقایق دشوار است و جای تعجبی نیست. به علاوه، ظهور بررسی خودکار واقعیت سوالاتی را در مورد چگونگی روزنامهنگاری با بررسی الگوریتمی اطلاعات ایجاد میکند.
با انتقال اخبار جعلی از پلتفرمهای عمومی مانند فیسبوک و توییتر به سیستمهای بسته مانند واتسپ، روند بررسی واقعیت پیچیدهتر هم میشود. علاوه بر این، مناسب بودن جستجوی راستبینهای خودانتصابی برای اثبات حقیقت، هم توسط مخاطبان و هم توسط محققان نگران مشروعیت و «مطبوعات مشارکتی» ناشی از همکاری سازمانهای خبری و شرکتهای فناوری مورد تردید قرار گرفته است. برخی ادعا میکنند که عاملان حقیقتسنجی از نظر سیاسی طرفدار جناح خاصی هستند و بنابراین به عنوان مقامات بیطرف برای اثبات حقیقت غیرقابل اعتماد هستند.
همچنین راستیبینهای شخص ثالث از عدم شفافیت در روابط خود با سایتهای رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک شکایت کردهاند. به طور گستردهتر، خود روزنامهنگاران اخیرا شروع به استدلال کردهاند که حقایق، حقیقت را ثابت نمیکنند و ما نباید تصور کنیم که تصحیح حقایق نادرست لزوما راه را به سوی حقیقت هموار میکند.
همچنین، انتقاد دیگری که به راستیآزمایی میشود، این است که مردم چیزهایی را باور میکنند که با استعدادها و جهانبینیهای آنها همخوانی دارد؛ حتی اگر بدانندآن چیزها در واقع نادرست هستند. اگرچه تصحیح حقایق نادرست لزوما حقیقت را ثابت نمیکند، اما مطمئنا میتواند حداقل برخی از مخاطبان را نسبت به ناحقیقت شکاکتر کند. بنابراین، رویکردهای پیچیده و خودآگاه به راستیآزمایی، حداقل در مورد انواع خاصی از ادعاها و واقعیتها همچنان میتوانند نقش مفیدی داشته باشند.
ضمنا این واقعیت که مردم به راحتی جهانبینی خود را در پاسخ به اطلاعات دروغشکن تغییر نمیدهند، به این معنا نیست که امکان تغییر در پاسخ به تصحیح واقعی وجود ندارد، یا این که تلاشهای صادقانه برای مشارکت در راستیآزمایی را باید بیجهت مردود دانست. واقعیت این است که چشم انداز حقیقتسنجی امروز پیچیده است. گزارش سال ۲۰۱۸ توسط نشریهی روزنامهنگاری کلمبیا شراکتی را توصیف میکند که در سال ۲۰۱۶ بین فیسبوک و تعدادی از سازمانهای خبری و حقیقتسنجی ایجاد شد. این مشارکت به عنوان مزایای یک شرکت مشترک از بررسیکنندههای مستقل و مستلزم کنترل بیش از حد و غیرشفاف توسط فیسبوک توصیف میشود.
واقعیت این است که پلتفرمها مبلغ قابل توجهی را به بررسی حقایق اختصاص ندادهاند. این موضوع خود میتواند سؤالاتی را در مورد تعهد آنها به چنین پروژههایی ایجاد کند. علاوه بر این، مطالعات نشان میدهد که نحوهی ارائهی نتایج راستیآزمایی ممکن است در تاثیر واقعیتسنجی مهم باشد. یک جایگزین پیشنهاد شده توسط برخی از محققان، عبارت است از استفاده از رتبهبندی منابع اطلاعاتی به جای صحت ادعاهای واقعی خاص.
اخیرا یک مطالعه نشان داد که رتبهبندیهای منفی منبع منعکس شده در شاخصها، باور کاربران رسانههای اجتماعی را در مقالات کاهش میدهد و اطلاعات رتبهبندی دقیق، بسته به منفی یا مثبت بودن آن، میتواند باور کاربران را به ترتیب افزایش یا کاهش دهد. حتی برچسبگذاری توسط پلتفرمها و برچسبهای جعلی برای گزارهها و داستانهای فردی میتواند بسته به طرح، تاثیر کمتری داشته باشد.
در عین حال، روشها و فرآیندهای راستیآزمایی -استفادهی واسنجیکنندههای واقعیت از روشهای اکتشافی، مانند خواندن جانبی- میتوانند برای بهبود روشهای سنتی آموزش سواد رسانهای استفاده شوند. تنوع ابتکارات راستیآزمایی باید خود، موضوع تحلیل و ارزیابی باشد.
بنابراین، حقیقتسنجی نه کاملا زیر سوال است و نه راهحل قطعی برای مشکل اطلاعات غلط یا گمراهکننده. در تلاش برای مبارزه با اطلاعات جعلی، رویکردهای سواد رسانهای را نمیتوان با اتکا به حقیقتسنجی از بین برد. آنها نباید به طور غیرانتقادی و بدون پاسخگویی به صنعت حقیقتسنجی یا تلاشهای پلتفرمهای رسانههای اجتماعی تکیه کنند. در عین حال، سرمایهگذاری بودجه برای چنین تلاشهای حقیقتسنجی توسط پلتفرمها (و همچنین بهبود رویکردهای الگوریتمی برای بررسی واقعیت) میتواند استحکام چنین تلاشهایی را افزایش دهد. حقیقتسنجی هنگامی که با شفافیت بسیار بیشتر و انتظاراتی بسیار محدودتر همراه شود، امکان دارد بتواند عنصر مفیدی در یک رژیم گستردهتر سواد رسانهای باشد. سوال عملی این است که آیا پلتفرمها در این زمینه همکاری خواهند کرد؟
۳. چالشهای سیاسی «جعل عمیق» و فناوری در حال تحول:
حتی اگر توجه به دادههای علوم اجتماعی بتواند به بهبود اثربخشی رویکردهای سنتی سواد رسانهای مبتنی بر تفکر انتقادی کمک کند و حتی اگر واقعیتسنجی بتواند عمل کند، چالشهای فناوری و تکامل در تکنیکهای اطلاعات نادرست چالشهای دشواری را برای رویکردهای سنتی رسانه ایجاد میکند. به عنوان مثال، فناوری «جعل عمیق» به طور فزایندهای از نظر فنی پیچیده شده است و از مرزهای پورن به سیاست عبور کرده است.
اگر اطلاعات بصری نادرست و دستکاری شده به طور فزایندهای رایج شوند، چگونه ابزارهای سنتی خواندن انتقادی و تجزیه و تحلیل میتوانند برای تشخیص نادرست از درست عمل کنند؟ و حتی فراتر از خود مشکل جعل عمیق، اگر دادهکاوی پیچیده و تجزیه و تحلیل روانسنجی پروفایل کاربر بتواند منجر به هدفگذاری خرد شود، این احتمال وجود دارد که پیامها بتوانند ذهن منطقی را دور بزنند تا واکنشهای عاطفی فوری را تحریک کنند و توانایی مخاطب را برای جذب مختل کنند. ابزارهای سواد رسانهای مبتنی بر متن چگونه باید برای رسیدگی به این چالشهای در حال تحول تکامل یابد و در خدمت نگاه انتقادی قرار گیرد؟
در نتیجهی تکامل فناوری جعل عمیق، ممکن است نیاز به رویکردی بصری متکی به فناوری بیشتر به عنوان مکمل برای سایر تکنیکهای سواد رسانهای وجود داشته باشد. یک امکان مفید دیگر میتواند انتشار راهنماهایی برای روزنامهنگاران و دیگران در مورد چگونگی تشخیص جعلی بودن تصویر یا صدا باشد. بدیهی است که بسیاری از کارها در این زمینه به موسسات تحقیقاتی و همچنین به خود پلتفرمهای دیجیتال واگذار میشود. اما مشکل اصلی در مشارکت بین پلتفرمها و فناوران برای پاسخ به تکنیکهای اطلاعات نادرست پیچیده این است که رسانههای اجتماعی و دیگر پلتفرمهای فناوری عادت به اشتراکگذاری اطلاعات الگوریتمی خود با محققان مستقل نداشتهاند.
بنابراین، ممکن است همکاری برای مبارزه با اطلاعات نادرست بصری برای پلتفرمها راه حلی برای ارائهی شفافیت تحقیقاتی بیشتر باشد. علاوه بر جعل عمیق سیاسی، یکی دیگر از چالشهای تکنولوژیک در حال تحول برای تلاشهای حامیان سواد رسانهای، افزایش توانایی پلتفرمهای رسانههای اجتماعی برای شخصیسازی محتوای ارائه شده به افراد است.
به خصوص اگر به محققان اجازهی دسترسی به الگوریتمهای شخصیسازی برای کاربران آنلاین داده نشود، طراحی تکنیکهای ارزیابی قابلیت اطمینان متنی مناسب برای آن محققان بسیار دشوار خواهد بود. این هم یک استدلال دیگر برای لزوم دسترسی گستردهی محققین به الگوریتمهای تصمیمگیری پلتفرمها است. در نهایت، برخی تحقیقات اولیه نشان میدهد که پیچیدگی روزافزون ابزارهای اطلاعات نادرست بصری باید تمرکز مداخلات سواد رسانهای را در فضای بصری گسترش دهد. از آن جایی که سواد بصری دیجیتال -مانند آشنایی با ویرایش عکس و دستکاری رسانههای بصری دیجیتال- موثرتر از تکنیکهای سنتی زدودن هویت در کاهش اعتبار تقلبهای بصری به نظر میرسد، پس مداخلات سواد رسانهای به منظور افزایش اثربخشی باید برای پرداختن به این نوع سواد گسترش یابد.
جمعبندی:
البته نوع مواجه و باور کاربران با چنین اطلاعاتی بنا بر سن و موقعیت اجتماعی و تحصیلی بسیار متفاوت است. راستیآزمایی همیشه ممکن نیست و از این گذشته، گاهی کاربران بر اساس تعصبات ذهنی و سوگیریهای شناختی ممکن است باز هم یک خبر جعلی را باور و پخش کنند. در نهایت، از پدیدهی جدیدی به نام جعل عمیق یاد کردیم که برای جلوگیری از انتشار آن نیازمند فناوریهای جدید و رویکردهای مناسب در آموزش سواد رسانهای هستیم.