در این پرونده به بررسی مستند اسلامهراسی در بازیهای ویدیویی غربی خواهیم پرداخت.
به گزارش گرداب، اسلامهراسی ریشه در سنت شرقشناسی اروپایی دارد. در دوران روشنگری، آثار متعددی در اروپا پیرامون شرق و سفرنامههای شرقی به نگارش در آمد و بسیار محبوب شدند. در بخش نخست «پژوهشی پیرامون اسلامهراسی در بازیهای ویدیویی»، ما به دنبال نشان دادن ارتباط میان شرقشناسی و اسلامهراسی هستیم و میکوشیم تا سویههای هویتی پشت اسلامهراسی را نشان دهیم. اسلامهراسی را میتوان بر اساس نظریههای جدید فرهنگی، گونهای نو از نژادپرستی دانست. در بخشهای بعدی این پرونده برای بررسی دقیق و مستند اسلامهراسی در بازیهای ویدیویی اقدام به مطالعه موردی تعدادی از بازیهای ویدیویی غربی خواهیم کرد.
اسلامهراسی یکی از اصلیترین مسائل روز دنیای غرب و به خصوص جامعه آمریکاست.
بخشهای دیگر این پژوهش را بخوانید:
پرونده/ کدام بازیهای ویدیویی به اسلامهراسی دامن میزنند؟
پرونده/ کلیشههای اسلامستیزانه در بازیهای ویدیویی
پرونده/ دگرستیزی و اسلامهراسی در بازیهای ویدیویی
پرونده/ بازیهای ویدیویی چگونه اسلامهراسی را رواج میدهند؟
مقدمه
از جمله مهمترین پدیدههای مدرن در کشورهای غربی رواج اسلامهراسی است. برای فهمیدن ماهیت اسلامهراسی در بازیهای ویدیویی، باید ابتدا ریشههای اسلامهراسی را پیدا کرد. اسلامهراسی به عنوان یک واقعیت اجتماعی مربوط به دوره روشنگری در غرب است که برای نشان دادن هویت خود و توجیه استعمار کشورهای ضعیفتر، متفکران اروپایی نوعی شرق خیالی و اسلامی غیر واقعی ساختند تا با مقایسه آنها، برتر بودن خود را نشان دهند. در عصر مدرن با ظهور رسانههای ارتباط جمعی، اسلامهراسی ماهیتی عمومیتر به خود گرفت که توسط رسانهها ساخته و جریاندهی میشود. باید توجه کرد که بازی ویدیویی شکلی متفاوت و جدید از رسانه است که بر خلاف سایر وسایل ارتباط جمعی، تعامل مخاطب را با خود به همراه دارد و همچنین به شکلی غیرمستقیم و سرگرمکننده وظیفۀ رسانهای خود را انجام میدهد و مخاطب بازی، بهطور ناخواسته پیرامون بعضی مسائل تعلیم داده میشود.
پیچیدگی بازی ویدیویی به عنوان یک رسانه ارتباط جمعی جدید در ساختن کلیشهها و استریوتایپها از طریق فرایندی سرگرمکننده باعث میشود که فرد متوجه غیرواقعی بودن این کلیشهها نشود و یا این مسئله برایش اصلاً اهمیتی نداشته باشد. بهطور مثال بازی Counter Strike یکی از بازیهایی است که مسلمانان را تروریست نشان میدهد، اما با این حال این بازی در کشورهای اسلامی بسیار محبوب است.[۱] از اینرو برای فهمیدن ماهیت اسلامهراسی در بازیهای ویدیویی، هم باید مسئله اسلامهراسی را به خوبی و مطابق با واقع بفهمیم و هم بازیهای ویدیویی و ظرفیتهای آنها را بشناسیم.
احزاب راست گرای اروپایی اغلب به اسلامهراسی متهم میشوند.
استریوتایپها
منظور از استریوتایپها[۲] کلیشههای قومی، جنسیتی و مذهبی است که افراد راجع به گروههای جمعیتی دیگر دارند. این استریوتایپها یا کلیشهها، امروزه اساساً توسط رسانهها ساخته و حفظ میشوند. در جهان مدرن از آنجا که افراد تحت هجوم اطلاعات گسترده قرار میگیرند، ”برای کنترل اطلاعات اضافی دچار نوعی اقتصاد فکری میشوند و با تولید برخی طرحوارههای فکری، اطلاعات جدید را در آن طبقات قرار میدهند. به کارگیری این طرحوارهها مستلزم تحریف واقعیت است، زیرا که با بهکارگیری آنها به نتایجی میرسیم که فراتر از اطلاعات داده شده است“.[۳]
پوشش زنان مسلمان در کشورهای غربی خود تبدیل به نوعی استریوتایپ شده است.
این کلیشهها یا استریوتایپها برای ساده کردن جهان پیچیده استفاده میشوند، آن هم در قالب ایجاد تصاویر ناقص از واقعیت و تبدیل آنها به استریوتایپها.[۴] ”استریوتایپها به معنای تصاویری ثابت و محدود در ذهن هستند که به صورت میراثی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و عموماً دامنۀ معانی محدود و تحقیرآمیز ارائه میدهند“.[۵]
استریوتایپ چیست؟
این استریوتایپها عموماً به تحقیر و تمسخر اقلیتها میپردازند. وجود استریوتایپها سابقهای تاریخی دارد و در میان بسیاری از گروههای جمعیتی از دیرباز چنین کلیشههایی پیرامون سایر گروهها وجود داشته است. اما در عصر مدرن، با رواج رسانههای جمعی و ظهور مدیومهای جدید برای ارتباطات، این کلیشهها ماهیت متفاوتی به خود گرفتند. حال رسانههای جمعی قدرت این را داشتند که کلیشههای یک گروه جمعیتی را به کلیشههایی جهانی تبدیل کنند. استوارت هال[۶] نظریهپرداز مشهور حوزه مطالعات انتقادی فرهنگی در این رابطه میگوید:
«وسایل ارتباط جمعی نقشی تعیینکننده در تعریف موضوعات و مسائل گوناگون ایفا میکنند. همچنین رسانهها مسیرهای اصلی شکلگیری گفتمان عمومی در جامعه چندفرهنگی کنونی هستند. آنها کلیشههای یک گروه از جامعه را برای سایر گروهها به نمایش در میآورند و از این طریق، طرز تلقی بخشهای مختلف جامعه را در قبال یکدیگر شکل میدهند. به علاوه، این رسانهها هستند که تعیین میکنند کدام مسائل محوری و کدام حاشیهای شوند.»[۷]
رسانهها و مدیومهای هنری جدید توان این را دارند تا جهان و واقعیت را برای مخاطبانشان بازنمایی کنند. این بازنمایی میتواند جهتدار و سو یافته باشد. نیاز به سادهسازی جهان پیچیده از یکسو و جهتگیریهای ایدئولوژیک گروههای قدرت از سوی دیگر، باعث شده که اطلاعات راجع به گروههای جمعیتی دیگر اساساً در دل استریوتایپها شکل بگیرد که رسانهها آنها را ساختهاند. این استریوتایپها حیطههای وسیعی را شامل میشوند، مثلا گزارههای جنسیتی پیرامون زنها، گزارههای نژادی راجع به سیاهپوستان، سفیدپوستان و گزارههای قومی پیرامون مردمان کشور و یا شهری خاص. استریوتایپها لزوما اشاره به چیزهایی منفی پیرامون یک گروه جمعیتی نمیکنند؛ مثلا این گزاره که سیاهپوستان از نیروی بدنی بیشتری برخوردارند، یا این که فرانسویها رومانتیکترین افراد هستند، یک تصور قالبی و کلیشهای است. مشکل اساسی این گزارهها این است که اساساً یکسویه هستند و بر اساس نگاه جهتدار ساخته شدهاند. مثلا تصور کلی راجع به ایرلندیها که عموما به مشروبات الکلی و اعمال همراه با خشونت مشغولند یا این که کلمبیاییها همه قاچاقچی مواد مخدر هستند، یک تصور قالب و کلیشهای است. اینگونه تصورات همواره گروهی را که موضوع حمله آنها هستند آزار میدهد. این تصورات معمولا با نژادپرستیِ آشکار یا پنهان همراه هستند و امروزه گروههای قدرت از این کلیشهها برای کسب سود خود و یا توجیه رفتارهای غیرقانونی استفاده میکنند.
مجموعهای از استریوتایپها راجع به مسلمانان
در سالهای اخیر با ظهور جنبشهای متعددی پیرامون مسائل جنسیتی و نژادی، رسانههای جهانی رنگ و بوی دیگری به خود گرفتهاند. همراه با جنبشهایی، چون فمینیسم و دفاع از حقوق سیاهپوستان و اقلیتها در آمریکا، پژوهشها و تحقیقات فراوانی پیرامون استریوتایپها، زنان، سیاهپوستان، مردمان آمریکای لاتین و مردمان شرق آسیا انجام شده است. در زمینه بازیهای ویدیویی نیز تحقیقات بسیاری زیادی پیرامون نگاه تبعیضآمیز به زنان و سیاهپوستان شده است. با این حال بسیار عجیب است که پیرامون بازنمایی تحریفآمیز و همراه با استریوتایپ مسلمانان در رسانههای جهانی و بازیهای ویدیویی، تحقیقات بسیار اندکی انجام گرفته است. هرچند که در گوشه و کنار جهان گروهها و افراد مختلفی به این مسئله اشاره کرده و از آن انتقاد کردهاند و به خصوص از حیث نظری به تحلیل آن پرداختهاند، اما باید گفت جریان غالب صنعت بازی ویدیویی، یعنی کمپانیها، بازیسازان و بازیکنان، چشم خود را بر این مسئله بستهاند.
شرقشناسی و استعمار
اسلامهراسی یا Islamophobia اشاره به تصور غالبی در جهان است که طبق آن مسلمانان به عنوان دشمنان ارزشهای غربی و تهدیدی برای انسجام ملی آنها به شمار میآیند. «فوبیا» در این واژه به ترس یا بیزاری نامعقول اشاره دارد.[۸] ریشۀ تاریخی اسلامهراسی به سنت شرقشناسی در غرب برمیگردد. در این سنت که اواخر رنسانس و اوایل عصر روشنگری در کشورهای اروپایی شکل گرفت، مشرقزمین، محلی برای جستجو و کاوش بود. سرمایههای تاریخی و فرهنگی مشرقزمین موضوع پژوهش شرقشناسان قرار گرفت. اساساً هدف شرقشناسان اولیه و سفرنامههای شرقی بسیاری که نوشته شد، نشان دادن جایگاه مهم غرب و پیشرفت آن بود. به نوعی شرقشناسی، شناسایی غرب از آینۀ «دیگری» بود. در این میان مسلمانان و کشورهای اسلامی یکی از اصلیترین دیگریهایی بودند که غرب برای خود ساخت تا دستاوردهای رنسانس و روشنگری را برجسته کند. نگاه اصلی شرقشناسان به کشورهای اسلامی این بود که این کشورها در مسیر پیشرفت و تمدن، چند گام از غربیها عقبتر هستند. متفکران عصر روشنگری برای اثبات حقانیت خود دست به نوعی مقایسه زدند و یک دیگری فروتر ساختند. به عنوان نمونه میتوان به مونتسکیو اشاره کرد، یکی از متفکران برجسته روشنگری که با نگارش کتاب «نامههای ایرانی» و بازآفرینی دو مسافر خیالی از ایران صفوی، اقدام به بازشناسی و بازتعریف غرب از طریق تعریف و نمایش شرقِ مسلمان اقدام کرد.[۹]
توصیف سفرنامه شاردن از مردمان ایران
بدین سبب باید توجه کرد که توسط متفکرین و روشنفکران اروپایی، اسلامی خیالی معرفی و عرضه شد تا دیگریای باشد که در مقایسه با آن غرب و پیشرفتهای آن بتواند خود را عرضه کند. این نگاه خودبرتربینی فیالواقع پشتیبان رویکرد استعماری دولتهای غربی در کشورهای آسیایی نیز بود. دولتهای استعمارگر، غارت و چپاول سرمایههای کشوری دیگر و دخالت در وضعیت سیاسی این کشورها را با این بهانه توجیه میکردند که بومیان این کشورها، چون کودکانی هستند که باید زور بالای سر آنها باشد.
جلد کتاب نامههای ایرانی مونتسکیو
از اینرو باید گفت که اسلامهراسی کنونی ریشه در نوعی نژادپرستی اروپایی دارد. بهطور مثال در آرای یکی از معروفترین فیلسوفان آزادیخواه اروپایی، این نژادپرستی پنهان را میشود مشاهده کرد. جان استوارت میل که گفتمان امروز پیرامون دموکراسی و آزادی در جهان متاثر از اندیشههای اوست و تبیینکنندۀ لیبرالیسم در معنای کنونیاش است، برای مشخص کردن حیطۀ نفوذ جامعه در آزادی فردی، یک اصل «بسیار ساده» ارائه میکند، اصلی که با عنوان «اصل آزادی» و یا «اصل ضرر» شناخته میشود:
”تنها موردی که آدمیان حق دارند به صورت فردی یا جمعی در آزادی عمل فرد یا افراد دیگر مداخله کنند، حفاظت و دفاع از نفس است“[۱۰].
این اصل جایگاه بسیار والایی برای آزادی افراد قرار میدهد. مطابق با این اصل نه حکومت، نه جامعه نه هیچ فردی حق این را ندارد که بهخاطر مسائل سیاسی، اقتصادی، مذهبی و... آزادی عمل فردی دیگر را سلب کند. این اصل ساده فیالواقع مکمل دموکراسی است، زیرا که مانع از این میشود که حقوق اقلیتها سرکوب شود. اما مسئله اینجاست که میل اکثر مردمان جهان در روزگار خود را مشمول این «اصل ساده» نمیداند. او بلافاصله بعد از مطرح کردن «اصل آزادی» حیطه شمول آن را مشخص میکند و اشاره میکند که این اصل شامل حال همه نمیشود. یعنی افرادی که از نظر او به بلوغ و رشد کافی نرسیدهاند، مانند کودکان و تمامی جوامعی که «عقب مانده» هستند، موضوع این اصل قرار نمیگیرند. از نظر او جوامع عقبمانده مانند کودکان هستند و نیاز به نوعی استبداد و زور دارند؛ حتی استبداد برای این جوامع لازم و به جاست، ”مشروط به این که غایت حکومت، بهبود وضع آنان باشد و در این صورت تحصیل خیر و سعادت با ابزار زور و اجبار نیز قابل توجیه است“[۱۱].
میل این حرف خود را اینگونه توجیه میکند که اصل آزادی که مبتنی بر صیانت نفس است، تنها در جوامعی میتواند اجرا شود که به درجهای از تکامل رسیده باشند که مشاجرات خود را از طریق گفتگو و بحث آزاد حل کنند و کشورهای شرقی که به این درجه از تکامل نرسیدهاند، نیاز به حکومت استبدادی دارند.
کتاب استبداد شرقی ویتفوگل
این نگاه که نوعی نژادپرستی پنهان شده پشت واژههاست، توجیهی ارائه میکند برای این که انسان اروپایی بتواند هم خود را آزادیخواه و مسئولیتپذیر بداند و هم نسبت به اتفاقاتی که در مناطق دیگر دنیا میافتد، از خود سلب مسئولیت کند. وجدان انسان اروپایی که از سیاستهای استعماری حکومتهای غربی و استثمار سرزمینهای دیگر معذب است و بر روی فجایع انسانی که در مشرق زمین رخ میدهد، چشمانش را بسته، گویی اینگونه خود را آرام میکند که مردمان کشورهایی که غربیها در حال استثمار آنها هستند، گونهای فروتر از انسان میباشند.
کاریکاتوری از نژادپرستی نسبت به شرقیها
اسلامهراسی پیامد طبیعی این دو مسئله است که در بنیادهای تفکر غربی جای گرفته است؛ شناسایی خود از طریق مقایسه با دیگری و توجیه کردن اصول و معیارهای دوگانهاش نسبت به مردم سایر کشورها. به گفته ادوارد سعید، متفکر فلسطینی آمریکایی، این سنت شرقشناسی غربی گفتمانی[۱۲] را پدید آورد که ”یک رشتۀ فوقالعاده منسجم علمی است که فرهنگ اروپایی در دوران پس از روشنگری، توانست با آن از حیث سیاسی، جامعهشناسی، نظامی، ایدئولوژیک، علمی و تخیلی شرق را اداره کند و حتی به وجود آورد“.[۱۳]
در چنین نگاهی، مسلمان شرق نه تنها یک دیگری عادی برای غرب و یا یکی از مناطق حاشیهای نسبت به مرکز است، بلکه دیگری ِ خاصِ غرب است که غرب در دوره روشنگری و پس از آن خود را در تقابل با آن تعریف کرد. در گفتمان شرقشناسی، بیتوجه به تمایزهای تاریخی کشورهای اسلامی با یکدیگر و همچنین با سایر سرزمینهای شرقی و با غفلت از درک پیچیدگیهای تمدنی این کشورها، اقوام گوناگون، تاریخ، جغرافیا و فرهنگ گوناگون، همه آنها به یک چشم دیده میشوند. در این رویکرد همه شرق به مانند چیزی قدیمی، تاریخ مصرف گذشته، سرشار از قساوت و بیرحمی و دارای روحیه ذاتاً استبدادی شناخته میشود. این مسئله در روزگار فعلی نیز تا حد زیادی توانسته خود را بازسازی کند.
کتاب شرقشناسی ادوارد سعید
رسانه و اسلام، تبیین یک نژادپرستی پنهان
درباره ذات و ماهیت رسانهها، نظریهها و رویکردهای متفاوتی وجود دارد؛ اما همۀ این رویکردها در این امر اتفاق نظر دارند که رسانهها تاثیر بسیار زیادی بر افکار عمومی دارند. این مسئله بهخصوص خود را درباره دیدگاههای کلی یک جامعه پیرامون مردمان سایر سرزمینها نشان میدهد. بهطور مثال اکثر مردم آمریکا بهطور مستقیم با هیچ مسلمانی ارتباط ندارند و اسلام و مسلمانان را از طریق شبکههای خبری، فیلمهای سینمایی و بازیهای ویدیویی شناختهاند. در این نوع شناخت غیر مستقیم است که کلیشهها ساخته میشوند. این رسانهها هستند که بهطور وسیعی بر هویت فرد و تصور آنها از طبقه، قومیت، نژاد و ملیت تاثیر میگذارند.
در بسیاری از جنبهها بازنمایی رسانهها از اقلیتها، چون شمشیری دو لبه است. ادوارد سعید بر این باور است که رسانهها صدای اقلیت را به حاشیه میبرند و متعاقبا آنها را بهطور مجازی حذف کرده و یا نادیده میگیرند.[۱۴] از طرف دیگر بازنمایی از گروههای اقلیت اغلب در دل گفتمانهای منفی رخ میدهد.[۱۵] وقتی که این ساختار رسانهای و تصویر حذفی و یا غیرواقعی از اقلیتها در برابر مخاطبانی قرار میگیرد که ارتباط اجتماعی بسیار کمی با این گروههای اقلیت دارند، نقش رسانه به عنوان تنها فراهمآورنده شناختی از اقلیت[۱۶] و یا تعریفکننده اصلی خود و دیگری[۱۷] بسیار برجسته میشود. بهطور کلی باید گفت در انتقال، توصیف و تبیین گفتمانهایی که به بازنمایی (و یا بازنمایی غیرواقعی) گروههای اقلیت میپردازد، رسانهها جایگاه قدرتمندی دارند.[۱۸]
نمونه تظاهرات مخالفان اسلام
همانطور که پژوهشهای ادوارد سعید و اکبر احمد[۱۹] اشاره میکند این بازنمایی منفی از مسلمانان در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ نیز وجود داشته است. اما با وقوع اتفاقاتی، چون ماجرای سلمان رشدی، جنگ نخست خلیج فارس، حادثه یازده سپتامبر و یورش نظامی آمریکا به افغانستان و عراق، بازنمایی اسلام در رسانهها شدت بیشتری به خود گرفت. اکثر پژوهشها نشان دادهاند که تصاویر، بازنماییها و گفتمانی که در جریان اصلی رسانههای غربی درباره اسلام و مسلمانان عرضه میشود، اغلب منفی و دشمنانه است.[۲۰] تعدادی از این مطالعات بر روی رابطه مشخص رسانه و اسلام متمرکز شدهاند،[۲۱] تعدادی بر بازنمایی از اقلیت مسلمانان در غرب[۲۲] و سایر مطالعات بر حضور اسلام و مسلمانان در رسانههای جهانی متمرکز شدهاند.[۲۳] همانطور که پیش از این گفته شد این تصور را میتوان بازسازی ایدئولوژیکی گسترش استعمارگری غربی دانست که در نتیجه آن مفهوم «غرب» در مقابل «شرق» ساخته شد.[۲۴]
متن پلاکارد: «اسلام کمتر، ترور کمتر، اسلام نباشد، تروریسم نخواهد بود»
از نظر گیلروی (۱۹۹۲) با ظهور رسانههای ارتباط جمعی و قدرت گرفتن آنها «نژادپرستی جدید» شکل گرفت؛ نژادپرستی که دیگر از برتری زیستشناسی صحبت نمیکند، بلکه به جای آن میان نژاد، وطن، وطن دوستی و ملیگرایی ارتباط ایجاد میکند. نژادپرستی جدید از طریق برجسته کردن آموزه جمعیتی از نظر فرهنگی یکسان و از نظر قومیتی خالص و همگن، میان نژاد، وطن و ملیگرایی ارتباطی عمیق ایجاد میکند.[۲۵] بهطور مشابهی استوارت هال (۱۹۹۲) نیز بر این تاکید میکند که در دوره اخیر مفهوم نژاد دچار تغییر ماهیت شده و از امری زیستشناسانه به امری فرهنگی تبدیل شده است. از نظر او نژاد اکنون با تعاریف فرهنگی که از دل گفتمان تعلق ملی و هویت ملی بیرون میآید، شناخته میشود. این مسئله باعث شکلگیری صورت جدیدی از نژادپرستی با عنوان «نژادپرستی فرهنگی» میشود.[۲۶]
در همین چارچوب گندی (۱۹۹۸) نیز چنین مطرح میکند که مفهوم قومیت که در ابتدا توسط دانشمندان علوم اجتماعی و سیاستگذاران استفاده میشد، شیوهای برای تغییر دادن معنای نژاد از مفهومی زیستی به یک آموزه فرهنگی است.[۲۷] این آموزه بدین معناست که برخلاف تصور غالب که امروزه نژادپرستی بهطور آشکار از حوزه عمومی جوامع غربی حذف شده است، انواع ظریفتر و پیچیدهتر نژادپرستی ظهور کردهاند.
نوع جدیدی از نژادپرستی
هرچند که باید اذعان کرد این «نژادپرستی جدید» همیشه هم پنهانشده و مخفی نیست و گاهی حتی ردی از فرضهای زیستشناسانه که راجع به نژاد و بهخصوص برتری نژاد اروپایی مطرح میشد را با خود دارد. بهطور مثال میتوان این نژادپرستی را آشکارا در اثر معروف ساموئل هانتینگتون، «برخورد تمدنها» مشاهده کرد. هانتینگتون این امر را مطرح میکند که اکنون یک جنگ سرد جدید در حال رخ دادن است، اما نه بر سر اقتصاد یا سیاست، بلکه مسئله این جنگ سرد فرهنگ است. اسلام که از نظر او ویژگی ذاتیاش خشونت است، به عنوان خطرناکترین تهدید برای تمدن غربی محسوب میشود. واضح است که برای هانتینگتون اسلام و مسلمانان ذاتا نسبت به اروپاییها و آمریکاییها فروتر هستند و این یک نژادپرستی آشکار است که بر استدلالی فرهنگی متمرکز شده است، اما میان این استدلال بر پایۀ دین و فرهنگ مبتنی بر فروتر بودن یک گروه جمعیتی و برتر بودن یک گروه دیگر تا استدلالهای مبتنی بر دلایل زیستشناسی که بهطور مثال در آلمان نازی مطرح بود، فاصله چندانی وجود ندارد.
جلد نشریه مرور ملی، جرج بوش مبارز صلیبی، اسلام و غرب.
پینوشتها:
[1] https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2019/05/arabs-video-game-characters-stereotypes.html
[2] stereotypes
[۳] (هاوتن، ۱۳۹۲: ۱۳۵)، هاوتن، دیوید پاتریک (۱۳۹۲)؛ روانشناسی سیاسی، ترجمه: علی اشرف نظری متداول است و راهاندازی و تأسیس آنها در کشورهای هدف باید هرچه زودتر در دستورکار قرار گیرد
[۴] (خلقتی ۱۳۹۱: ۷۵)، خلقتی، مرضیه ۱۳۹۱؛ «تصورات قالبی در جهانهای مجازی، کتاب ماه علوم اجتماعی»، شماره پیاپی ۵۶، صص ۷۳-۷۷.
[۵] (صادقی فسایی و کریمی، ۱۳۸۴: ۶۵)، صادقی فسایی، سهیلا و کریمی، شیوا (۱۳۸۴)؛ «کلیشههای جنسیتی سریالهای تلویزیونی ایرانی سال ۱۳۸۳»، زن در توسعه و سیاست، شماره پیاپی ۱۳، صص ۵۹-۸۹.
[6] Stuart Hall
[7] (Frost 2008: 570) Frost, Diane (2008), “Islamophobia: Examining Causal Links between the Media and ‘Race Hate’ from ‘Below’”, International Journal of Sociology and Social Policy, vol. 28, no. 11-1
[۸] (درخشه و حسینی فائق ۸۹، ۱۰). درخشه، جلال و حسینی فائق، سیدمحمدمهدی. ۱۳۸۹. اسلامهراسی در رسانههای غربی؛ مطالعه موردی رسانههای بریتانیا. رسانه، ۲۰ (۳).
[۹] (کجباف، فروغی و محمودی ۱۳۹۱، ۱۳۹). کجباف، علیاکبر و اصغر فروغی و اسماعیل محمودی. ۱۳۹۱. شالودهشکنی مونتسکیو در نگاه خاورشناسان به ایران و شرق مسلمان. فصلنامه تاریخ اسلام، ۱۳ (۳)، ۵۱.
[۱۰] (میل, ۱۳۸۸ ص. ۴۶). میل، جان استوات. ۱۳۸۸. دربارۀ آزادی (مترجم م. صناعی) تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
[۱۱] (همان، ۴۷).
[12] Discourse در معنای فوکویی.
[13] said, edward. 1978. Orientalism. London: Pantheon Books. (Said 1978, 3)
[14] (Saeed 1999)
[15] (Hartmann and Husband 1974)
[16] (Van Dijk 1991)
[17] (Hall 1978)
[18] (Cottle 2000)
[19] (Ahmed 1993) Ahmed, Akbar 1993. Living Islam. London: BBC Books.
[20] (Poole and Richardson 2006)
[21] (Ahmed 1993; Runnymede Trust 1997)
[22] (Allen 2005; Poole 2002)
[23] (Poole and Richardson 2006; Zelizer and Allan 2002)
[24] (Said 1978)
[25] (Gilroy 1992, 53)
[26] (Hall et al. 298, 1992
[27] Gandy, Oscar H. 1998. Communication and Race: A Structural Perspective. London: Arnold.