بیاعتمادی به نهادهای سیاسی یک کشور میتواند بستر تولید اخبار جعلی عجیبی شود.
به گزارش گرداب، گسترش ارتباطات اینترنتی و استفاده از شبکههای اجتماعی برای انتشار اخبار، مشکلات و چالشهای جدیدی برای حوزهی اطلاعرسانی ایجاد کرده که یکی از مهمترین آنها نشر اخبار جعلی یا «فیکنیوزها» (Fake news) است. البته شایعهپراکنی و دروغسازی پدیدهای جدید و معلول رسانههای اجتماعی نوین نیست.
در شماره قبلی این پرونده با مفهوم اخبار جعلی و انواع آن آشنا شدیم و دانستیم که تأثیرگذاری مهمی که این نوع اطلاعات گمراهکننده و غلط بر دنیای امروز ما دارند، موضوع شایان تأملی است. یکی از محورهای بررسیهای مربوط به اخبار جعلی، بررسی منشأ اخبار و در صورت وجود، بررسی انگیزههای عاملان تولید و نشر خبر جعلی است.
بخشهای دیگر این پژوهش را بخوانید:
پرونده/ تأثیر اخبار جعلی در تشدید دوقطبیهای انتخاباتی
پرونده/ اخبار جعلی که جان مسلمانان را به خطر میاندازد
چالش انتساب کارزارهای اخبار جعلی به عاملان آنها
بسیاری از دولتها، احزاب، گروهها و افراد در جهان به دنبال نسبت دادن نشر اخبار جعلی خاص به رقبا و دشمنان خود هستند. ازاینرو نسبت دادن «نشر خبر جعلی» خود میتواند موضوعی برای نشر اخبار و تحلیلهای جعلی و گمراهکننده باشد. دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا بارها بهسادگی انتقادات و سؤالهای رسانهها را با کلیدواژهی «فیکنیوز» رد کرده و از پاسخگویی طفره رفت.
در کنار این، در بسیاری از مواقع تشخیص عامدانه بودن نشر یک خبر دروغ نهتنها بهسادگی ممکن نیست بلکه اساساً فایدهای نیز برای آن قابل تصور نیست. اخبار جعلی چه از نوع شایعات بیهدف (Misinformation) و چه از نوع دروغهای هدفمند (Disinformation) با سازوکار یکسان و مشابهی در جوامع انسانی تأثیر میگذارند. از همین رو با بررسی سازوکار و مکانیزم نشر اخبار میتوانیم درک بهتری از چگونگی مقابله با آنها پیدا کنیم. سواد رسانهای و تفکر انتقادی در قبال اطلاعات و اخبار، از ملزومات زندگی در جهان امروزی ماست؛ جهانی سرشار از اطلاعات.
همانگونه که گفتیم، تحلیلگران و اندیشههای غربی سه انتخابات عمومی را بهعنوان نمونهی تلاشهای سازمانیافته برای بهرهگیری از نشر اطلاعات ناصحیح برای رسیدن به نتیجهی انتخاباتی مطلوب میدانند؛ همهپرسی برگزیت، انتخابات ۲۰۱۸ برزیل و انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا.
همهپرسی برگزیت که با رسوایی مشهور سوءاستفادهی شرکت کمبریج آنالیتیکا از اطلاعات کاربران فیسبوک شناخته میشود، موجب ایجاد شکاف در اتحادیهی اروپا و تزلزل سیاسیِ مستمری در داخل انگلستان شد. انتخابات برزیل نیز نمونهای از سرمایهگذاری جدی نامزدهای انتخابات برای سوءاستفاده از پلتفرمهای ارتباطی برای پیروزی در انتخابات بود. اما شاید مشهورترین نمونهی تأثیرات سیاسی اخبار جعلی در زبان غربیها، چیزی جز ماجرای انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا نباشد.
انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا
انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا فصل جدیدی در نشر اخبار جعلی و اجرای کارزارهای رسانهای در شبکههای اجتماعی را در این کشور آغاز کرد. مواضع و شیوههای خاص ترامپ در تبلیغات خود و حوادث دیگری که از سوی نهادهای اطلاعاتی آمریکا حمل بر مداخلهی دولتهای خارجی و بهطور خاص روسیه در این انتخابات شده است، باعث شده پیروزی ترامپ در سال ۲۰۱۶ تبدیل به یکی از پررنگترین نمونههای تأثیرگذاری اخبار جعلی در ادبیات رسانهها و اندیشکدههای غربی مبدل شود.
ترامپ خود را نامزدی معرفی میکرد که در حال جنگیدن با مافیای قدرت و «دولت پنهان»[۱] در آمریکا است. او یکی از ارکان این دولت پنهان را رسانههای گروهی و جریان اصلی در آمریکا قلمداد میکرد. ازاینرو او با تکیه کردن روی کارزارهایش در شبکههای اجتماعی که بیرون از رسانههای جریان اصلی تعریف میکرد، تلاش داشت این تصویر ضد مافیایی از خود را تقویت کند.
این تلاش ترامپ که خود را در بدبینی عمیق طرفدارانش نسبت به طبقهی خواص سیاسی واشنگتن منعکس میکرد، منجر به خلق نمونهای جالب از خبربافیهای سیاسی شد. درست است که طی این انتخابات نمونههای فراوانی از اخبار گمراهکننده از طرف هر دو اردوگاه سیاسی علیه رقیب تولید میشد، اما شاید هیچکدام از آنها نتوانست بهاندازهی یک موضوع خاص، توجه عموم را به خود جلب کرده و مجموعهای گسترده از شایعات دیگر را در دامن خود تولید کند؛ موضوعی با عنوان «پیتزاگیت».
ماجرای «پیتزاگیت»
یکی از معروفترین نمونههای اخبار گمراهکننده که در جریان انتخابات ۲۰۱۶ داغ شد، ماجرایی موسوم به «پیتزاگیت» (PizzaGate) است. پیتزاگیت مجموعهای از شایعات مرتبط باهم بود که طبق آن کلینتون و اعضای ستاد او در یک مجموعه اعمال مجرمانه در قالب یک باند قاچاق و تجاوز جنسی به کودکان دست داشتند. این سلسله شایعات آنقدر دامنه پیدا کرد که درنهایت به یکی از جنجالیترین موضوعات خبری در سالهای اخیر در آمریکا تبدیل شد.
ماجرا ازآنجا آغاز شد که یک ماه پیش از برگزاری انتخابات، پایگاه ویکیلیکس (WikiLeaks) ایمیلهای هکشدهی ستاد انتخاباتی هیلاری کلینتون را منتشر کرد. پس از افشای این اطلاعات (که عاملیت این افشا به هکرهای دولت روسیه نسبت داده میشود) حجم عظیمی از اطلاعات داخلی ستاد کلینتون در دسترس عموم قرار گرفت. بهرغم اینکه بخش بزرگی از این اطلاعات شامل گفتگوها و پیامهای عادی و روزمره و فاقد ارزش خبری بودند، اما خبر هک شدن ایمیلهای ستاد کلینتون خود بهتنهایی آنقدر جذاب بود توجه مخالفین او را به خود جلب کند؛ مخالفینی که به دنبال پیدا کردن دستاویزی تبلیغاتی علیه او بودند.
کاربران طرفدار دونالد ترامپ که در شبکههای اجتماعی Reddit و 4chan فعال بودند، ایمیلهای افشاشده را بهقصد پیدا کردن موضوعی برای تخریب کلینتون بررسی میکردند. بخشی از این ایمیلها مربوط به رئیس ستاد انتخاباتی کلینتون، جان پادستا (John Podesta) بود. در بخشهایی از ایمیلهای او گفتگوهایی روزمره دربارهی پیتزا و یک پیتزافروشی در شهر واشنگتن دی. سی. به نام Comet Ping Pong وجود داشت. یکی از کاربران 4chan عبارت «پنیر پیتزا» (cheese pizza) که در تعدادی از ایمیلهای پادستا وجود داشت را به دلیل تشابه سرواژهی انگلیسی، با عبارت «هرزهنگاری کودکان» (child p*rnography) مرتبط دانست. این سرآغازی شد بر سلسلهای از شایعات مرتبط با توطئهی «پیتزاگیت».
پیتزافروشی Comet
طرفداران ترامپ پس از «پیتزا» به سراغ «پیتزافروشی» رفتند. در ایمیلهای پادستا ارتباطاتی بین او و مالک پیتزافروشی Comet Ping Pong، جیمز آلفانتیس (James Alefantis) مشاهدهشده بود. آنها مدعی شدند این پیتزافروشی کانون این باند قاچاق کودکان است.
بهمرور این موضوع در زبان طرفداران ترامپ به یک رسوایی برای کلینتون و ستادش مبدل میشد. آنها برای این ماجرا، اصطلاح «پیتزاگیت» را ساختند که اشاره به ماجرای معروف «واترگیت»، رسوایی سیاسی ریچارد نیکسون، نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در انتخابات سال ۱۹۷۲ دارد. در طول چند هفتهی بعد، اخبار و شایعات دیگری پیرامون این موضوع در حال تولید بود؛ شایعاتی در خصوص وجود اتاقهای شکنجه و تونلهای زیرزمینی در این پیتزافروشی، شیطانپرستی و حتی همنوعخواری.
آنها مدعی بودند چند سال پیش عکسی از زیرزمین این پیتزافروشی بهصورت تصادفی روی اینستاگرام منتشرشده که تصویری از اتاق شکنجه و کشتار این «مرکز اعمال مجرمانه» را نشان میدهد؛ تصویری که به ادعای مالک پیتزافروشی Comet تنها یک یخچال خالی در زیرزمین یک رستوران دیگر را نشان میداد.
هرچند امروزه و بهویژه پس از افشای رسواییهای مربوط به «جزیرهی اپستین» (Epstein's island) به نظر میرسد وجود باندهای غیراخلاقیِ مرتبط با کانونهای قدرت در آمریکا چندان دور از ذهن نباشد، اما نشانهها و دلایلی که طرفداران تئوری پیتزاگیت برای تأیید سخنان خود میآوردند بسیار ضعیف و سطحی بود. آنها با نشان دادن برخی شباهتها بین علامتها و عناصر گرافیکی منتسب به گروههای منحرف جنسی و تعدادی از علامتها و عناصر گرافیکی مورداستفادهی Comet و کسبوکارهای اطراف آن و همچنین برخی از شرکتهای بزرگ آمریکایی، مدعی بودند که تمام بخشهای اقتصادی در آمریکا درگیر این توطئهی غیراخلاقی هستند؛ شباهتهایی که مستقلاً دلالت خاص و مشخصی بر ارتباط با گروههای منحرف ندارند.
پروندهی قضایی جفری اپستین و گیلین مکسول (Ghislaine Maxwell) به جرم قاچاق جنسی کودکان
ضعیف بودن استدلالهای پروندهی پیتزاگیت از این جهت اهمیت دارد که صحت و اطمینانپذیری روایت ماجرا را برای مخاطب عمومی کاهش میدهد. اگر در برداشتهای خیالی و غیرمنطقی زیادهروی شود ممکن است فضا به نحوی تخریب شود که در آینده هرگونه خبری با موضوع مشابه، حتی اگر پایه و اساس محکمی هم داشته باشد، با برچسب «تئوری توطئه» به سادگی زیر سوال رود. چنانچه خواهیم دید، پیتزاگیت در ادامه از مسیر اصلی روایت خود انحراف بسیاری پیدا کرد.
خبر دیگری که در میانهی این هیاهو منتشر شد، این بود که طرفداران ترامپ به سراغ یک پروندهی معروف کودکربایی در سال ۲۰۰۷ در کشور پرتغال رفتند و جان پادستا و برادرش را متهم کردند که همان دو مظنون این پرونده هستند.
پیتزاگیت مخاطبان زیادی را در آمریکا درگیر خود میکرد. ویدئوهای مرتبط با این موضوع در یوتیوب دهها هزار بازدید را ثبت میکردند و مطالب منتشره در توییتر و فیسبوک نیز در ارقام بالایی دیده و بازنشر میشد.
جنجال پیتزاگیت توانست آثاری واقعی از خود بهجای بگذارد. طبق نتایج یک نظرسنجی که پیش از انتخابات انجام شد حدود نیمی از رأیدهندگان به ترامپ، به واقعی بودن این جنجال باور داشتند یا دستکم آن را رد نمیکردند.[۲] طبق بررسی NBC کلینتون دو هفته پیش از برگزاری انتخابات در بیشتر نظرسنجیهای انجامشده از ترامپ پیش بود، اما در دو هفته نهایی این امر به نفع ترامپ تغییر کرد. جنجال ایمیلهای افشاشدهی ستاد انتخاباتی کلینتون که یکی از محورهای آن ماجرای پیتزاگیت بود، در این تغییر مؤثر بود.[۳] اما پیامدها به اینجا محدود نشد.
در ۴ دسامبر فردی ۲۸ ساله با نام ادگار وِلچ (Edgar M. Welch) که از اهالی ایالت کارولینای شمالی بود با چند قبضه سلاح به این پیتزافروشی رفته و با تهدید و شلیک گلوله اقدام به جستجو برای یافتن شواهدی در تأیید پیتزاگیت کرد. او پسازاینکه مدرک خاصی دالّ بر این تئوری نیافت، بدون آسیب زدن به کسی خود را تسلیم پلیس کرد. هرچند این حادثه نیز موجب نشد که طرفداران این نظریه دست از ادعاهای خود بردارند. آنها این حادثهی تیراندازی را نیز اقدامی از جانب رسانههای جریان اصلی برای سرپوش گذاشتن بر این رسوایی قلمداد کردند. ادگار ولچ درنهایت به ۴ سال حبس محکوم شد.
صحنهی دستگیری ادگار ولچ توسط پلیس آمریکا
صفحات جعلی انجمنهای دانشجویی نژادپرست در آمریکا
دیدیم که کشورهایی که فضای سیاسیشان قطبیشده و تنشآمیز است، مستعد رشد و تولید اخبار جعلی هستند. اخبار جعلی در چنین شرایطی در جهت تشدید دوقطبیها و تشدید ناآرامیها عمل میکند. در فضای سیاسیِ قطبی شده، همه مستعد این هستند که اخباری که به نفع قطب خودی یا به ضرر قطب مخالف هستند را زودتر باور کرده و بازنشر دهند. این امر نهتنها گریبانگیر کاربران عادی رسانههای اجتماعی است بلکه گاهی موجب فریب خوردن بنگاههای رسانهای مطرح نیز میشود.
در سال ۲۰۱۵ یک فعال رسانهای نژادپرست در آمریکا که مدیریت یک انجمن اینترنتی راستگرای افراطی را در دست دارد، توانست در اقدامی تعداد زیادی از رسانههای جمعی آمریکایی را فریب دهد.
اندرو آنگلین (Andrew Anglin) مؤسس و دبیر وبسایت راستگرای افراطی «دیلی استورمر» (The Daily Stormer) است که تقلیدی از وبسایتهایی مثل 4chan و 8chan است. او که کار وبسایت خود و مخاطبانش را «ترول کردن» میداند با استفاده از نفوذ خود روی دنبالکنندههایش حملاتی را علیه افراد خاص در رسانههای اجتماعی ترتیب میدهد.
در نوامبر ۲۰۱۵ او و دنبالکنندههایش اقدام به ساختن صفحاتی جعلی در شبکههای اجتماعی کردند که خود را بهعنوان صفحهی تشکلهای «اتحادیهی دانشجویان سفیدپوست» در دانشگاههای مختلف آمریکا معرفی میکردند. آنها پس از تأسیس این حسابها با گزارش دادن این صفحات به رسانههای محلی و معرفی آنها در گروههای مختلف اجتماعی، تلاش کردند گسترهی تأثیر اقدام خود را افزایش دهند.
آنگلین هدف خود را این عنوان کرد که شاید راهاندازی صفحات مجازی چنین انجمنهایی بتواند مقدمهای برای ایجاد این گروهها در واقعیت شود. شاید هم هدف او این بود که نشان دهد چقدر ساده میشود رسانهها را فریب داد و موجی از تنشها و بحثهای نژادی در دانشگاهها ایجاد کرد؛ هدفی که میتوانست دررسیدن به آن کاملاً موفق باشد.
رسانههای محلی بهسرعت با انتشار این خبر به آنگلین کمک کردند. رسانهی مشهور USA Today خبر را پوشش داد، هرچند این نکته را ذکر کرد که ممکن است ماجرا مشکوک باشد. مدتزمان زیادی نگذشت که یک کاربر ناشناس روی وبلاگ خود در Medium فاش کرد که این صفحات جعلی بوده و توسط آنگلین ساختهشدهاند، اما تا این زمان، این مسئله به یک سوژهی خبری داغ تبدیلشده و توسط رسانههای مشهوری، چون Daily Beast و حتی واشنگتنپست پوشش داده شد.
حتی پس از افشای ماهیت این اقدام، همچنان بعضی وبسایتهای راستگرا این ماجرا را مرتبط با گروههای دانشجویی واقعی مرتبط میدانستند.[۴]
پینوشتها:
[1] Deep State
[2] https://www.publicpolicypolling.com/polls/trump-remains-unpopular-voters-prefer-obama-on-scotus-pick/
[3] https://www.nbcnews.com/politics/elections/12-days-stunned-nation-how-hillary-clinton-lost-n794131
[4] https://datasociety.net/library/media-manipulation-and-disinfo-online/