دین در عصر دیجیتال: یک فرآیند برگشت‌ناپذیر

دین در عصر دیجیتال: یک فرآیند برگشت‌ناپذیر
تاریخ انتشار : ۰۵ فروردين ۱۴۰۳

تحقیقات درباره اثرات مصرف بالای رسانه‌های اجتماعی ماهیت دو لبه فناوری دیجیتال را برجسته می‌کند.

«پایگاه رسانه‌ای گرداب جهت آگاهی و افزایش دانش مخاطبان خود به ترجمه و انتشار مطالبی در حوزه‌های مختلف فناوری اقدام می‌کند. انتشار مطالب به معنای تایید محتوای آن نیست».

چکیده: فناوری دیجیتال به طور بنیادین در حال تغییر مفهوم انسان بودن، به ویژه مفهوم انسان مذهبی یا معنوی بودن است، درحالی‌که به یک فرآیند «غیرقابل بازگشت» تبدیل می‌شود. در واقع، این فرآیند تأثیر تکان‌دهنده‌ای بر زندگی مذهبی و معنوی «بومیان دیجیتال» که هرگز دنیایی بدون اینترنت ندیده‌اند، دارد. این مقاله قصد دارد با استفاده از روش الهیات دیجیتال که توسط سوتینن (Sutinen) و کوپر (Cooper) ارائه شده است، بررسی کند که آیا روند دوری از دین در جمعیت‌های جوان به دیجیتالی شدن جامعه، چه بر اساس علیت و چه بر اساس همبستگی مرتبط است و رهبران مذهبی و جوامع مذهبی چه چیزی می‌توانند در این مورد انجام دهند. تحقیقات درباره اثرات مصرف بالای رسانه‌های اجتماعی مورد توجه ویژه قرار خواهد گرفت تا ماهیت دو لبه فناوری دیجیتال را برجسته کند.

مقدمه

در سال ۱۹۷۶، بیش از یک دهه قبل از ظهور وب جهانی و عصر اینترنت، دانشمند رایانه معروف MIT و محقق هوش مصنوعی (AI)، جوزف وایزنبام (Joseph Weizenbaum)، احتمال این که در آینده به نقطه بدون بازگشت با توسعه فناوری رایانه برسیم را ذکر کرده بود. با بینش فوق‌العاده، حدی که خودش ممکن است در آن زمان کاملاً درک نکرده باشد، وایزنبام (۱۹۷۶) ایده «غیرقابل بازگشت» را به بحث درباره رابطه ما با کامپیوتر‌ها معرفی کرد. همان‌طور که در کتاب بنیادی خود، قدرت رایانه و عقل انسانی: از قضاوت تا محاسبه نوشته است: «برخی از اعمال انسانی، معرفی کامپیوتر‌ها در برخی از فعالیت‌های پیچیده انسانی، ممکن است تعهدی غیرقابل برگشت را تشکیل دهد» (۱۹۷۶، ص ۲۸). نیم قرن بعد، «تعهد غیرقابل برگشت» به فناوری که وایزنبام در ذهن داشته، در حال حاضر به حقیقت تبدیل شده است که وقتی از طریق عدسی تکاملی نگاه می‌کنیم زمان زیادی نیست. «تعهد» ما به فناوری دیجیتال به چیزی کمتر از وابستگی انبوه نرسیده است، به طوری که حتی اگر می‌خواستیم از هر گونه توسعه و استفاده بیشتر «مکث» کنیم، حتی اگر می‌خواستیم «ترمز» بزنیم، اقتصاد ما همراه با جامعه ما یک‌شبه فرو می‌ریزد (هاراری ۲۰۱۷، ص ۵۱). به عنوان مثال، بازار‌های مالی جهانی به طور فزاینده‌ای توسط الگوریتم‌های دیجیتال رانده می‌شوند؛ فناوری نمایی چهره بهداشت و پزشکی را تغییر داده است؛ هواپیما‌های تجاری، بزرگ و کوچک، توسط سیستم‌های رایانه‌ای پیشرفته هدایت می‌شوند؛ شبکه‌های قدرت منطقه‌ای و ملی برای نگهداری و امنیت به هوش مصنوعی وابسته هستند؛ و هزاران موارد دیگر. در سطح فردی، ما بیشتر از همیشه به تلفن‌های هوشمند و دستیاران صوتی دیجیتال وابسته هستیم که باعث می‌شود الیا دلیو (Ilia Delio)، به این نتیجه برسد که حتی اگر هنوز سایبورگ واقعی نباشیم، ما حداقل از طریق مشارکت فعال در یک فرهنگ دیجیتالی، «سایبورگ استعاری» هستیم (ص ۱۶۲). ما می‌توانیم به آن ابزار دیجیتال قدرتمند شبکه‌های اجتماعی را نیز اضافه کنیم (بعداً در این مقاله انجام خواهیم داد) که به طور فزاینده‌ای حول مطالعه دین، الهیات و معنویت در یک جهان دیجیتال خواهد بود. در واقع، انقلاب دیجیتال حتی باعث شده است که دلیو (۲۰۰۸) بحث کند که ادغام فناوری رایانه در زندگی انسانی در حال حاضر به چنان حدی رسیده است که «ما باید احتمال بودن تکنو-انسان را در نظر بگیریم» (ص ۱۳). این ممکن است، در واقع، برای مشاهده‌کننده تصادفی فناوری دیجیتال، کمی اغراق‌آمیز به نظر برسد تا زمانی که شروع به درک سرعت و حوزه بی‌سابقه تحول دیجیتال کنیم؛ زیرا وقتی با چیزی بی‌سابقه مانند هوش مصنوعی (AI) روبرو می‌شویم، «ما به طور خودکار آن را از طریق عدسی‌های دسته‌های آشنا تفسیر می‌کنیم، بدین ترتیب آن چه بی‌سابقه است را نامرئی می‌کنیم» (زوبوف ۲۰۲۰، ص ۱۲).

آن چه که مهم است در ذهن داشته باشیم، پیشرفت و گسترش سریع فناوری دیجیتال در چند دهه اخیر است که حمایت قابل توجهی از فرضیه برگشت‌ناپذیری وایزنبام را به ارمغان می‌آورد؛ اما تا جایی که در توسعه فناوری دیجیتال پیش رفته‌ایم و ما راه زیادی را در یک دوره نسبتاً کوتاه زمان طی کرده‌ایم، ارزش دارد که به یاد داشته باشیم که ما هنوز در مراحل اولیه هستیم؛ به عبارت دیگر، نسبت به آن چه که در سال‌ها و دهه‌های آینده در راه است ما هنوز چیزی ندیده‌ایم. ایلان ماسک (Elon Musk) به خوبی از مثال بازی ویدئویی اولیه و بسیار ساده، پونگ، برای توضیح این نکته استفاده کرده است: «۴۰ سال پیش، ما پونگ داشتیم، دو مستطیل و یک نقطه»، اما امروز، «۴۰ سال بعد، ما شبیه‌سازی‌های سه‌بعدی واقع‌گرایانه با میلیون‌ها نفر که هم‌زمان بازی می‌کنند داریم و هر سال بهتر می‌شود» (به نقل از کاپور ۲۰۱۹). برای تکرار، فناوری دیجیتال هر سال بهتر و بهتر می‌شود و به همین دلیل «با سرعتی بسیار بیشتر از آن چه که بیشتر ما می‌توانیم درک کنیم حرکت می‌کند» (هاراری ۲۰۱۷، ص ۵۰). ماسک اضافه می‌کند: «به زودی ما واقعیت مجازی و واقعیت افزوده خواهیم داشت و اگر شما هر نرخ بهبودی را در نظر بگیرید، بازی‌ها از واقعیت غیرقابل تشخیص خواهند شد» (به نقب از کاپور ۲۰۱۹). چنین چیزی را می‌توان در مورد رسانه‌های اجتماعی هم گفت، زیرا در شکل و شمایل فعلی خود به یک تجربه شبکه اجتماعی جذاب، تعاملی و متصل در داخل متاورس در حال ظهور تبدیل می‌شود، با واقعیت مجازی که از جهان موسوم به «واقعی» غیر‌قابل تشخیص می‌شود.

تأثیرات این تکنولوژی‌ها بر معنویات انسان که می‌توانیم از ابتدای کتاب وایلدمن و استاکلی، تکنولوژی روح (۲۰۲۱)، آن را دریابیم شگفت‌انگیز است. این کتاب با نقل قول از مهندس رباتیک، مایکی سیگل آغاز می‌شود: «عمقی در پتانسیل این تکنولوژی‌ها وجود دارد که به ندرت مورد توجه قرار می‌گیرد. چه می‌شود اگر عمیق‌ترین جنبه‌های تجربه انسانی که اغلب فقط از طریق بیست هزار ساعت مدیتیشن در غار قابل دسترسی هستند، ناگهان با فشردن یک دکمه قابل دسترس شوند» (صفحه ۱). این حرف اغراق نیست، زیرا توسعه تکنولوژی‌های تقویت‌کننده در حال حاضر به خوبی در حال پیشرفت است، برای مثال با افزایش شناختی از طریق رابط‌های مغز-کامپیوتر (BCIs)، همچنین پیشرفت‌های ویرایش ژنوم با CRISPR. این موضوع باعث شده است که باتری و همکاران (۲۰۲۲) پیشنهاد کنند که «با افزایش تکنولوژی‌های تقویت‌کننده، ما قادر خواهیم بود خود را قوی‌تر، آرام‌تر، توانایی تفکر را سریع‌تر و تیزبین‌تر کنیم، شاید حتی تجربه‌های روحانی شدید‌تر و تحول‌آورتر داشته باشیم و احتمالاً با کمک تقویت‌های اخلاقی پزشکی (BME) باتقواتر شویم».

در هر صورت، چه از طریق تلفن هوشمند، دستیاران دیجیتال، بازی‌های ویدئویی یا در مقیاس بزرگ‌تر، بازار‌های مالی، حمل و نقل، امنیت انرژی، پزشکی زیستی و یا تقویت شناختی باشد، تکنولوژی کامپیوتر اکنون به عبارت وایزنبام (۱۹۷۶)، برای جامعه انسانی «ضروری» شده است. او می‌نویسد: «کامپیوتر، هنگامی که به طور کامل با ساختار یکپارچه شده و در زیرساختار‌های حیاتی مختلف درهم‌پیچیده شده است، جزء ضروری هر ساختاری می‌شود که دیگر نمی‌توان آن را بدون آسیب جدی به کل ساختار جدا کرد».

او اضافه می‌کند: این درست نیست که سیستم بانکی آمریکا یا بازار‌های سهام و کالا یا بزرگ‌ترین شرکت‌های تولیدی در صورت عدم وجود کامپیوتر «در زمان مناسب» دچار فروپاشی شده بودند. این درست است که روش خاصی که این سیستم‌ها در دو دهه گذشته و همچنان در حال توسعه هستند، بدون کامپیوتر غیرممکن بوده است. این درست است که اگر تمام کامپیوتر‌ها ناگهان ناپدید شوند، بخش زیادی از جهان صنعتی و نظامی مدرن به هرج‌ومرج و احتمالاً آشوب کامل دچار می‌شود. کامپیوتر پیش‌نیاز بقای جامعه مدرن در دوره پس از جنگ و فراتر از آن نبود؛ پذیرش شوق‌آمیز و بی‌انتقاد آن توسط عناصر «پیشرو» دولت، تجارت و صنعت آمریکا، آن را به منبعی ضروری برای بقای جامعه در شکلی که خود کامپیوتر در شکل‌دهی به آن نقش داشته است، تبدیل کرد. (صفحه ۲۸-۲۹)

حوزه نوظهور الهیات دیجیتال

ادامه مقاله بر روی تأثیر تکنولوژی دیجیتال بر تجربه زیسته، از جمله تجربه مذهبی و روحانی، از طریق دیدگاه یک روش تحقیق نسبتاً جدید، یعنی الهیات دیجیتال، تمرکز خواهد کرد. من با مروری بر روش الهیات دیجیتال که توسط سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) ارائه شده است، شروع خواهم کرد، سپس بحثی در مورد طبع دو لبه تکنولوژی‌های دیجیتال، با توجه ویژه به تأثیر قدرتمند رسانه‌های اجتماعی، انجام خواهم داد و با تمرکز بر تأثیر تکنولوژی بر ترجیحات مذهبی و روحانی، به ویژه آن‌هایی که بومی دیجیتال هستند، به پایان خواهم رساند. اگر تکنولوژی دیجیتال در واقع به جزء ضروری زندگی انسانی تبدیل شده باشد که به طور کامل با جامعه یکپارچه شده و بنابراین در ساختار‌ها و زیرساختار‌های حیاتی مختلف درهم پیچیده شده است، پس از آن نتیجه می‌شود که این درهم پیچیدگی به دنیای مذهب نیز گسترش می‌یابد. برای مثال، همان‌طور که کمپل و تسوریا (۲۰۲۲) یافته‌اند، «مطالعه چندرشته‌ای مذهب و اینترنت، به رشد شناخت این که رسانه‌های دیجیتال در زندگی روزمره ما جاسازی شده‌اند و یک پلتفرم مشترک برای ارتباط روحانی هستند، توجه می‌کند» (صفحه ۷). یا همان‌طور که سوتینن و کوپر در کتاب مهم خود، الهیات دیجیتال: یک دیدگاه علوم کامپیوتر، گفته‌اند: «گسترش تکنولوژی اطلاعات در ۳۰ سال گذشته، تغییر سریع در هر جنبه از جامعه را به دنبال داشته است - روش‌هایی که ما کار می‌کنیم، یاد می‌گیریم، اجتماعی می‌شویم، قرار می‌گذاریم، با خانواده تعامل می‌کنیم و در اعمال عبادت شرکت می‌کنیم، همه به سمت پذیرش یک تکنولوژی جدید تطبیق یافته‌اند» (صفحه ۱). به انتخاب دقیق نویسندگان کلمات توجه کنید: پیشرفت شگفت‌انگیز تکنولوژی دیجیتال و اطلاعات، تغییر سریع در هر جنبه از جامعه را به دنبال داشته است، از جمله روشی که ما در اعمال عبادت شرکت می‌کنیم. این، البته، شامل شکل‌های سنتی‌تر عمل و عبادت مذهبی، همچنین عمل‌های روحانی آن‌هایی که به مذهب وابسته نیستند، موسوم به «هیچ مذهبی» که معروف به «روحانی، اما غیرمذهبی (SBNR)» هستند می‌شود. در هر دو حالت، تکنولوژی دیجیتال به جزء ضروری زندگی مذهبی و یا روحانی ما تبدیل شده است که بیشتر با عمل‌های ما یکپارچه شده و در آن‌ها درهم آمیخته شده است. بااین‌حال، «درحالی‌که نقش تکنولوژی در بیشتر جنبه‌های زندگی به خوبی مستند شده است، نقش تکنولوژی در بیان ایمان و برعکس، نقش ایمان در تکنولوژی، تاکنون به طور شگفت‌انگیزی بحث کمی دریافته‌اند» (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، صفحه ۱).

وقتی ما درنگ می‌کنیم تا در نظر بگیریم که چقدر مذهب در سال‌های پیش از ۲۰۲۰ به فناوری وابسته شده بود و به دلیل همه‌گیری کووید ۱۹ چقدر بیشتر وابسته شده، شگفت‌انگیز است. در یک کتاب در سال ۲۰۱۸، من مسئله مراقبت‌های روحانی و معنوی در عصر دیجیتال را مطرح کردم، پس از آن، در یک مقاله در سال ۲۰۲۰، مسئله «تجربه مذهبی و معنوی در عصر دیجیتال» را مورد توجه قرار دادم که در آن اشاره کردم که ارائه‌دهندگان مراقبت‌های روحانی و معنوی در حال حاضر با نیرو‌های تکاملی بی‌سابقه روبرو هستند. در نقد کتاب سال ۲۰۱۸، دیوید هوگ (۲۰۲۰) اظهار داشت که کتاب «وارد عرصه‌ای شد که تعداد کمی از علمای روحانی ترسیده‌اند» و به این ترتیب «امیدواریم که علمای روحانی بیشتری پیروی کنند» (صفحات ۱۵۱-۱۵۲). عجیب است که نقش فناوری در بیان ایمان مذهبی، همچنین در زمینه الهیات روحانی و عمل مراقبت معنوی، درحالی‌که تبدیل به یک عامل تغییر شده چنین گفتگوی کمی داشته است. بااین‌حال، هوگ (۲۰۲۰) به ما یادآوری می‌کند که «علمای روحانی و کارگزارانی که به طور نزدیک با افراد رنجور کار می‌کنند، در موقعیت منحصر به فردی هستند تا ارزیابی‌های انتقادی از خطرات و پتانسیل‌های [فناوری]انجام دهند و راهنمایی‌ای را به سوی شفا و تکامل ارائه دهند» (صفحه ۱۵۱).‌

نمی‌توان شک داشت که فناوری دیجیتال چه بخواهیم درباره آن صحبت کنیم یا نه حتی در زمینه جوامع ایمانی مذهبی، ماندگار است. این فناوری به حدی با بافت جامعه ادغام شده که در زیرساخت‌های مختلف زندگی روزمره نفوذ کرده است و حالا تعهدی ضروری و برگشت‌ناپذیر در همه جا شده است؛ و قدرت و دسترسی رو به رشد آن با شیوع بیماری همه‌گیر فقط بیشتر گسترش یافته است، زیرا جوامع ایمانی از منابع فناوری دیجیتال در اختیارشان بیشتر استفاده می‌کنند. همان‌طور که هایدی کمپل (۲۰۲۱) مشاهده کرده است، «رهبران مذهبی که در اوایل سال ۲۰۲۰ مخالف فناوری بودند، مجبور شدند نقد‌های خود را درباره فناوری بازنگری کنند؛ در واقع، بسیاری از آن‌ها مجبور شدند آن را برای بقای خود بپذیرند». برای مثال، ایده پخش زنده مراسم عبادت یک‌شنبه‌ها که حتی در برنامه بسیاری از جوامع ایمانی مذهبی در ابتدای ۲۰۲۰ نبود، اما ماه‌ها بعد از طریق فناوری زوم رایج شد. سه سال بعد، بعد از این که بیشتر کلیسا‌ها مراسم عبادت حضوری را از سر گرفتند، بسیاری تصمیم گرفتند گزینه پخش زنده را هم ادامه دهند، همچنین ضبط مراسم را در یوتیوب قرار دهند.

دیوید ویلکینسون (۲۰۲۱) در پیشگفتار کتاب «علم دیجیتال» می‌نویسد، «بیماری کووید که در سال ۲۰۲۰ شروع شد، نگاه ما به جهان را به بسیاری از روش‌ها تغییر داده است» که این یک کتمان حقیقت است. او از رهبران مذهبی می‌خواهد که به زمینه جدید آگاه باشند: پخش خدمات بر روی وب به جای انحصاری بودن در کلیسا‌های بزرگ به عادت تبدیل شد. گروه‌های کوچک دیگر به صرف چای و بیسکویت در اتاق نشیمن یک خانه دیدار نمی‌کردند بلکه از طریق زوم و تکرار مداوم «شما در حالت سکوت هستید» دیدار می‌کردند. مکالمات روحانی توسط رهبران کلیسا بر روی پلتفرم‌های دیجیتال ارائه می‌شدند و نگهبانان ایمان و نظم باید بررسی می‌کردند که آیا شرکت در عشای ربانی می‌تواند آنلاین انجام شود. این سوالات مربوط به مأموریت، مراسم، اجتماع و شاگردپروری برای بیش از چند دهه توسط طرفداران دیجیتال و کسانی که از زندگی کلیسا به دلیل نداشتن دسترسی محروم شده‌اند، مطرح شده‌اند؛ اما برای بسیاری در کلیسا این سوالات، سوالات اصلی مربوط به درک ما از مأموریت خدا در جهان نبودند. (ص. xv)

ویلکینسون (۲۰۲۱) رهبران مذهبی و ارائه‌دهندگان مراقبت معنوی را تشویق می‌کند که به آینده «با چشم بسته» وارد نشوند، زیرا ما از فناوری دیجیتال بیزاریم، زیرا از پیشرفت‌های هوش مصنوعی می‌ترسیم و یا امیدواریم که خدا به نحوی مداخله کند تا ما را به سمت درست هدایت کند؛ به عبارت دیگر، حالا زمان آن نیست که ما «چشم بپوشیم»، زیرا ما، به عبارت فیزیک‌دان MIT، مکس تگمارک (۲۰۱۸)، «ما درحالی‌که عصر هوش مصنوعی را شکل می‌دهیم محافظان آینده زندگی هستیم» (ص ۳۳۵). نظر تگمارک که از یک دانشمند نشأت می‌گیرد که در بسیاری از جهات بیانیه الهیاتی است تقریباً به مانند الهیاتی می‌ماند. چقدر درخواست او برای محافظت از آینده که در اصل برای جامعه علمی و بشریت به طور کلی قصد دارد، برای رهبران مذهبی و جوامع ایمانی که خدای آینده را عبادت می‌کنند، قابل اجرا است؟ آشکارا نیاز فوری به بازتاب و گفتگوی بیشتر الهیاتی در مورد فناوری‌های دیجیتال و این که چگونه همه چیز را تغییر می‌دهند، از جمله این که چه معنایی دارد که انسان باشیم و چه معنایی دارد که شخصی باشیم از ایمان مذهبی احساس می‌شود. دقیقاً به این دلیل که هنوز انتخابی در مورد این که چگونه از فناوری‌های فعلی و در حال ظهور استفاده کنیم، داریم، «بهتر است بفهمیم که چه اتفاقی می‌افتد و قبل از این که برای ما تصمیم بگیرد، ما برای آن تصمیم بگیریم» (هاراری ۲۰۱۷، ص ۵۵).

برای الهیات‌دانان روحانی، رهبران مذهبی و جوامع ایمانی این پیش‌فرض بازتاب و بحث الهیاتی است که همان‌طور که سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) اشاره کرده‌اند، تاکنون نواقص زیادی داشته است. خوشبختانه، این امید وجود دارد که به لطف رشته جدید و در حال ظهور الهیات دیجیتال که به «بررسی رابطه پیچیده و به سرعت در حال تحول بین زمینه‌های فناوری و الهیات» (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۱) می‌پردازد این موضوع شروع به تغییر کردن کند. الهیات دیجیتال بر اساس کار بنیادی پل تیلیش (۱۹۷۳)، به طور خاص روش همبستگی او، «که در آن دانش و تجربه مذهبی و الهیاتی در تنش دیالکتیکی و گفتگویی با یافته‌های علمی نگه داشته می‌شود» (بینگامن ۲۰۱۸، ص ۱۱) بنا شده است. علاوه بر روش هم‌بستگی تیلیش، من دعوت می‌کنم الهیات‌دانان دیجیتال کار مهم خود را بر اساس رویکرد ایان باربور (۱۹۹۷) به علم و مذهب بنا کنند که به طور عمدی فراتر از گفتگوی سالم بین دو شریک مکالمه بسیار متفاوت می‌شود و به ادغام قوی‌تر از دانش و یافته‌های علمی در بازتاب و گفتگوی الهیاتی ما می‌پردازد. باربور (۱۹۹۷)، در کتاب پیشرو خود «مذهب و علم: مسائل تاریخی و معاصر»، بیان کرده است که مهم است مذهب «پذیرای گسترش آنچه که به عنوان مرز‌های قابل قبول علم و مذهب در نظر گرفته می‌شوند و به احتمال الگو‌های جدیدی که گسترده‌تر هستند باشد» (ص ۹۸).

الهیات دیجیتال چیست و ویژگی‌های تعریف‌کننده‌اش چیست؟ اگرچه برخی از همپوشانی‌ها با همتای قبلی‌اش، دین دیجیتال، وجود دارد؛ برخی از تفاوت‌های قابل توجه نیز وجود دارد. «درحالی‌که دین دیجیتال بررسی می‌کند که چگونه فناوری درون پدیده دینی یکپارچه می‌شود، دیدگاه الهیات دیجیتال از یک ایمان مشخص و مفهوم‌پردازی عقلانی آن به عنوان نمایش دیجیتال است» (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۱). «ایمان مشخص» می‌تواند هر سنت ایمانی باشد، اگرچه در مورد سوتینن و کوپر (۲۰۲۱)، تمرکز آن‌ها بر الهیات مسیحی و سنت ایمانی مسیحی است. به طور خاص‌تر، دیدگاه آن‌ها از الهیات دیجیتال «همانند زمینه‌های کلاسیک الهیات مسیحی بر بیان ایمان تمرکز دارد: تفسیر، الهیات سیستماتیک، تاریخ کلیسا و الهیات عملی درحالی‌که منابع، روش‌ها، روند‌ها و عمل‌های تمرین عقلانی بیان و انتقال ایمان را به عنوان اشکال مختلف اطلاعات بررسی و تحلیل می‌کنند» (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۱). همبستگی بین بیان ایمان و زمینه‌های کلاسیک الهیات مسیحی، «بین ایمان به عنوان باور معنوی و بیان عقلانی و قابل لمس آن به عنوان عقیده، اصول یا رفتار‌های ملموس، پایه برای گفتگوی الهیات و علوم کامپیوتر کاربردی در فناوری اطلاعات، به عنوان الهیات دیجیتال، می‌شود» (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۱).

ممکن است از عنوان کتاب آن‌ها، الهیات دیجیتال که همچنین نام رشته نوظهور خود است، به اشتباه فرض کنیم که رویکرد نویسندگان به طور انحصاری یا حتی در اولویت از نظر الهیاتی است؛ اما عنوان فرعی کتاب، یک دیدگاه علوم کامپیوتر، بیشترین گویایی را دارد و قبل از آن که بدانیم، ما را مطلع می‌کند که تمرکز اصلی پرسش و پاسخ آن‌ها بر کاربرد و استفاده از فناوری‌های دیجیتال قدرتمند است که در اختیار روحانیون، جوامع ایمانی و هر کس دیگری در دنیای امروز است که خود را مذهبی یا حتی «روحانی، اما غیرمذهبی» معرفی می‌کند می‌باشد. این موضوع نباید باعث شگفتی شود، زیرا هر دو نویسنده در واقع دانشمند کامپیوتر هستند. آن‌ها می‌نویسند: تاکنون، بحث و مناظره پیرامون الهیات دیجیتال با انعکاساتی بر کاربرد‌ها و استفاده‌های فناوری در جوامع ایمانی که از دیدگاه الهیاتی قابل درک هستند به سمت الهیاتی سوق داشته است. رشته علوم کامپیوتر هنوز پاسخ محکمی به این گفتگو ارائه نداده است و بنابراین، دیدگاه‌های منحصر به فردی که علمای کامپیوتر می‌توانند به این موضوع جذاب بیاورند، تاکنون به جریان اصلی نرسیده است. این کتاب قصد دارد با بررسی آنچه که این رشته ممکن است در بر بگیرد، انواع مشکلاتی که این رشته ممکن است پاسخ دهد و روش‌هایی که این رشته ممکن است اتخاذ کند، یک بحث را درباره الهیات دیجیتال از دیدگاه علوم کامپیوتر یا به طور گسترده‌تر محاسبات را از طریق دیدگاه علمای کامپیوتر ارائه دهد. (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۲)

درحالی‌که هر دو نویسنده دارای سابقه علمی در علوم کامپیوتر هستند، یکی از آن‌ها همچنین کشیش منصوب شده است که به توضیح تمرکز اضافی بر کاربرد زمینه‌ای نظریه و الهیات در تجربه زندگی در عصر دیجیتال کمک می‌کند. همانطور که بحث و مناظره پیرامون الهیات دیجیتال تا به حال به الهیات سوق داشته است، همچنین «تا به حال، تمرکز عمده آن بر محوریت علمی بوده است - مناظره عمدتاً در مجلات علمی و همایش‌های تحقیقاتی صورت گرفته است» (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۲)، در آن چه برخی به طور عامیانه از آن به برج عاج یاد می‌کنند. اکنون شاید ارزش داشته باشد که تمایز بین مطالعات مذهبی و الهیاتی را یادآور شویم: در سایه خطر ساده‌سازی و تعمیم بیش از حد باید گفت که اولی به طور عمده به رویکرد علمی و نظری به مطالعه دین می‌پردازد که حائز اهمیت است، درحالی‌که دومی که هنوز هم محوریت علمی و نظری دارد، با کاربرد عملی نظریه در تجربه زندگی در دنیای امروز نیز مرتبط است. به طور مشابه، کار سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) «سعی می‌کند مخاطبان گسترده‌تری را نسبت به دایره‌های علمی معمول که تا به حال مخاطب اصلی کار‌های منتشر شده بودند، مورد توجه قرار دهد» (ص ۲)، چه در زمینه نوظهور الهیات دیجیتال و یا زمینه معتبرتر دین دیجیتال. برای مثال، نویسندگان قصد جدی دارند «خوانندگان از زمینه‌های مختلف - دانشمندان، دانشجویان، توسعه‌دهندگان فنی، رهبران کلیسا‌ها و مذاهب مختلف، عوام مذهبی و فرد کنجکاوی که تنها توسط این که چگونه فناوری نوظهور می‌تواند رفتار‌ها و عملکرد‌های مبتنی بر ایمان را تغییر دهد و چگونه ایمان می‌تواند رویکرد‌های جدیدی را برای طراحی فنی و نوآوری الهام بخشد» را جذب کنند (سوتینن و کوپر ۲۰۲۱، ص ۲). به فهرست «خوانندگان از زمینه‌های مختلف»، ممکن است بخواهیم «خداناباوران» یا «روحانی، اما غیرمذهبی» را همراه با غیرمذهبی اضافه کنیم. آن‌ها نیز می‌توانند از یادگیری این که چگونه فناوری‌های نوظهور تأثیر عمیقی بر دین و روحانیت معاصر دارند و چگونه روحانیت، همراه با ایمان مذهبی، می‌تواند رویکرد‌های امیدوارانه‌تر، اخلاقی‌تر و انسانی‌تری را برای استفاده از ابزار‌ها و پلتفرم‌های دیجیتال قدرتمند الهام بخشد، بهره‌مند شوند. در مجموع، درحالی‌که الهیات دیجیتال، مانند دین دیجیتال، بسیار بر مبنای نظریه است، مبتنی بر عمل نیز است، با تمرکز دقیق بر این که فناوری دیجیتال چگونه معنای بودن انسان و به تبع آن، چه معنایی دارد که یک فرد مذهبی یا روحانی در دنیای محرک تکنولوژی باشد.

اگر در واقعیت در بحبوحه یک فرآیند تکاملی برگشت‌ناپذیر باشیم اهمیت توسعه درک عمیق از فرهنگ دیجیتال را نمی‌توان نادیده گرفت. درحالی‌که برخی از ما ممکن است امیدوار بوده باشیم که عصر دیجیتال کوتاه‌مدت باشد، ماهیتی موقتی که به زودی گذر خواهد کرد، واقعیت این است که عصر دیجیتال ماندگار است و همه چیز را تغییر می‌دهد. در واقع، اگر ما به معنای مجازی سایبورگ شده باشیم، به گونه‌ای که به دستگاه‌های دیجیتال خود چنان متصل شده‌ایم که حتی هم‌اکنون شاهد ادغام انسان و ماشین هستیم، پس همان‌طور که هاراری (۲۰۱۷) گفته است، این یک ضرورت است که ما درک کنیم چه اتفاقی می‌افتد و قبل از این که تکنولوژی دیجیتال و هوش مصنوعی برای ما تصمیم بگیرند، ما در مورد آن‌ها تصمیم بگیریم. ما به ندرت درنگ می‌کنیم تا قدرت دستگاه‌های دیجیتال خود را در نظر بگیریم، برای مثال تلفن هوشمندی که اکنون همیشه با خود حمل می‌کنیم. این به حدی عادی شده است که ما همه چیز را به راحتی می‌پذیریم، یک وسیله برای پر کردن تقویم‌های خود، ترسیم نقشه‌ای از مسیر رانندگی، خرید و پرداخت قبوض، بازی ویدیویی، پیامک و ایمیل، عکس گرفتن و ساختن آلبوم عکس، دانلود موسیقی، وب گردی، دسترسی به پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی و ... و غیره؛ و مگر ما فراموش کنیم این هم یک تلفن است.

وقتی درنگ می‌کنیم تا مقدار قدرت دیجیتالی را که در دسترس‌مان داریم، در داخل یک دستگاه که در جیب ما جا می‌گیرد، در نظر بگیریم، این تصور خیال را به تردید وا می‌دارد: تلفن هوشمندی که امروز استفاده می‌کنیم دارای «قدرت کامپیوتری بیشتر از تمام ناسا است که در سال ۱۹۶۹ دو [فضانورد] را به ماه فرستاد» (کاکو ۲۰۱۴، ص ۹)، به طور خاص میلیون‌ها برابر قدرت پردازشی بیشتری دارد. «این ممکن است اغراق‌آمیز به نظر برسد»، موری شاناهان (۲۰۱۵) که در زمینه رباتیک شناختی کار می‌کند، می‌نویسد «اما تکنولوژی‌های نوظهور امروز قدرتی دارند که هرگز دیده نشده است» (ص xxi). با این که این توسعه آغاز کار است، پیشرفت سریع و افزایش قدرت تکنولوژی دیجیتال یک توسعه شگفت‌انگیز است. تنها چهل سال پیش، ما از بازی کردن پونگ خوشحال بودیم و به زودی، همان‌طور که ایلان ماسک گفته است، ما واقعیت مجازی و واقعیت افزوده را خواهیم داشت، بنابراین بازی‌ها از واقعیت غیرقابل تشخیص خواهند شد. اکنون برهه‌ای محوری در تاریخ بشریت و در حیات کلیسا است، با «یک پنجره زمانی و فرصتی برای این که به طور دقیق در مورد این که قصد داریم چگونه در چشم‌انداز ناشناخته پیشروی‌مان قدم برداریم، بازتاب کنیم در اختیارمان است» (بینگامان ۲۰۱۸، ص ۱۰۳). علمای روحانی، رهبران مذهبی، ارائه‌دهندگان مراقبت معنوی، با منبع تکنولوژی دیجیتال، می‌توانند در مورد بودن متمرکز باشند و به گفته‌ی تگمارک (۲۰۱۸)، نگهبانان آینده زندگی در یک جهان دیجیتال، یا به عبارت الهیاتی همکاران خدا، قصد دارند کمک کنند تا تغییر مهم را «به سمت اهداف سالم و دلسوزانه» (پیترز ۲۰۰۷، ص ۱۸۲) هدایت کنند.

اکنون نیاز به بازتاب فوری الهیاتی درباره رشد و قدرت فناوری دیجیتال و کاربرد «سالم و دلسوزانه» آن در جامعه به طور کلی و به ویژه در انجمن‌های ایمانی، باید واضح‌تر باشد؛ اما همان‌طور که ایلیا دلیو (۲۰۰۸) روشن کرده است، «این بازتاب نمی‌تواند فقط یک روش مذهبی برای برخورد با فناوری باشد، گویی که آن خارج از هویت ما باشد؛ بلکه فناوری بخش جدایی‌ناپذیری از هویت ما شده است» (صفحات ۱۶۳-۶۴). شاید، این موضوع همیشه تا حدودی درباره هر فناوری در طول تاریخ بشر صادق بوده است. ولی یک چیز بنیادین متفاوت درباره فناوری دیجیتال وجود دارد و روشی که «زندگی روی صفحه نمایش» به تعبیر شری تورکل (۱۹۹۷)، تجربه زندگی انسانی را در کمتر از چند دهه به طور کامل دچار تغییر و تحول کرده است؛ بنابراین نرخ تبدیل در تاریخ بی‌سابقه بوده است. به همین دلیل، برای دین و الهیات «کافی نیست که فقط با ادغام فناوری در زندگی روزمره موافقت کنیم»، بلکه «ما باید شروع به دیدن فناوری به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از کل فرآیند تکاملی کنیم، چون آن ما را به یک سطح جدید از فرهنگ و آگاهی رسانده است» (دلیو ۲۰۰۸، صفحه ۱۶۳). ما همچنین می‌توانیم بگوییم که انقلاب دیجیتال ما را به سمت یک درک جدید از حضور حکمت پویا هدایت می‌کند، چرا که خدا، مطابق با کلام پیامبر، همیشه کار جدیدی انجام می‌دهد (ایسایا ۴۳:۱۹، RSV). «کار جدیدی» که در عصر دیجیتال رخ می‌دهد، دوباره در تاریخ بی‌سابقه است که انواع سوالاتی را درباره خدا، دین، الهیات و بیان ایمان مذهبی مطرح می‌کند. از نظر مطالعه خدا و حضور الهی فعال در دنیای دیجیتال امروز، ما نیاز خواهیم داشت، بر اساس سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) که «بسیار فراتر از استفاده ساده از فناوری برای مطالعه خدا برویم»؛ بلکه، در یک حرکت روش‌شناختی که با دیدگاه الهیاتی دلیو (۲۰۰۸) هم‌سو است، ما نیاز به یک رویکردی خواهیم داشت که در آن فناوری دیجیتال «اساسی در مطالعه خدا» باشد (صفحه ۱۵).

نتایج: یک شمشیر دو لبه

در تبدیل فناوری به یک جزء جدایی‌ناپذیر از بازتاب الهیاتی ما و همچنین عضوی اساسی در مطالعه خدا، ما باید نظر ریچارد راجرز (۲۰۱۵) را نیز در ذهن نگه داریم که تقریباً یک دهه پیش در کتاب پیشرو خود، روش‌های دیجیتال، از پیش «پایان تقسیم مجازی/واقعی» را اعلام کرده بود (صفحه ۳۸). علاوه بر این، راجرز (۲۰۱۵) که خود را «وب‌شناس» می‌نامید و به صورت رسمی مدیر ابتکار روش‌های دیجیتال در دانشگاه آمستردام بود، وب را و به ویژه یک وب مبتنی بر موتور جستجو، به عنوان «یک فضای برخورد احتمالی برای شرح‌های متفاوت از واقعیت» (صفحه ۳۱) توصیف کرده بود. تقریباً ده سال بعد، ما اکنون می‌توانیم بگوییم که وب مبتنی بر موتور جستجو به طور کلی و پیامد آن یعنی رسانه‌های اجتماعی، بسیار بیشتر از یک فضای برخورد احتمالی برای شرح‌های متفاوت و رقابتی از واقعیت هستند. آن‌ها به بسیاری از روش‌ها، فضای «برخورد» برجسته در دنیای امروز شده‌اند، یک فضایی که گاهی می‌تواند بهترین‌های بشریت را بازتاب دهد، درحالی‌که گاهی جنبه‌های نگران‌کننده و هشداردهنده طبیعت انسانی را بازتاب دهد. به طور مثال عصب‌شناس، سوزان گرینفیلد (۲۰۱۵) می‌نویسد، برای قرار دادن رسانه‌های اجتماعی و شبکه‌سازی به کاربری خوب به سوی اهداف مهربانانه و مهرورزانه، «توانایی انتشار اطلاعات با سرعت خیره‌کننده در کشور‌هایی که اطلاعات ممکن است سرکوب یا کنترل شود، یک ابزار حیاتی است»، همان‌طور که افزایش آگاهی درباره بحران‌های بشردوستانه و پناهندگی، جمع‌آوری اموال برای کمک به بلایای طبیعی و کمک به بیماران و خانواده‌ها برای یافتن بهترین تسهیلات درمانی برای پیوند اعضای بدن (صفحات ۱۴۸-۴۹) است. ما حتی می‌توانیم به این فهرست کوتاه ارائه منابع مذهبی در انجمن‌های ایمانی، از طریق رسانه‌های اجتماعی، مانند خدمات عبادت، مطالعات کتاب مقدس، گروه‌های نماز و ... که قبل از شیوع بیماری به آن‌هایی که از زندگی کلیسا به دلیل دسترسی محروم شده بودند، در دسترس نبودند، اضافه کنیم. برعکس، «برخی از بدترین جنبه‌های بیش از حد انسان بودن ... اکنون در سراسر قلمرو ناشناخته فضای مجازی آزادانه رها شده‌اند» (گرینفیلد ۲۰۱۵، صفحه ۲۶۸) که شبکه‌سازی اجتماعی را به یک محیط پرورش اطلاعات نادرست، آزار و اذیت، زورگویی، سخنان نفرت‌آمیز و افراط‌گرایی مذهبی و سیاسی تبدیل کرده است.

مهم است که در خاطر داشته باشیم که فناوری‌های دیجیتال و به طور خاص پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی، چیزی شبیه به شمشیر دو لبه هستند، یا همان‌طور که سوزان گرینفیلد (۲۰۱۵) گفته است، «یک مخلوط پیچیده و بی‌سابقه از فرصت و تهدید» (صفحه ۲۳). در واقع، حوزه نوظهور الهیات دیجیتال در تلاش است که خوب و بد، فرصت و تهدید را درحالی‌که در حال توسعه است، در تنش دیالکتیکی نگه دارد. برای مثال، سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) به مستند The Social Dilemma که در سال ۲۰۲۰ اکران شد و تحسین منتقدان را به خود جلب کرد، به عنوان یک منبع قدرتمند برای درک بهتر تهدیدی که توسط غول رسانه‌های اجتماعی ایجاد می‌شود، اشاره می‌کنند. «یک اتهام به صنعت فناوری، فیلم به طور مختصر صدماتی را که توسط شرکت‌هایی مانند فیسبوک، گوگل و توییتر از طریق پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی و موتور‌های جستجو به وجود آمده است را آشکار می‌کند و کمک می‌کند تا بسیاری از آشفتگی‌هایی را که در حال حاضر در دنیای واقعی می‌بینیم، توضیح دهد» (Crust ۲۰۲۰). در زیر آنچه سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) از فیلم برداشت می‌کنند، برای اهداف الهیات دیجیتال آورده شده است: فیلم از نقش [مضر]هوش مصنوعی هشدار می‌دهد که آنچه انتظار می‌رفت ابزار‌های دیجیتالی برای بهبود ارتباطات اجتماعی، مشارکت باز و به اشتراک‌گذاری جهانی باشد، به یک موتور دستکاری تبدیل کرده است که انسان‌ها را به محصولاتی برای تأمین داده‌های بازاریابی و اعتیاد به اتصال تمام‌وقت و شناخته شدن توسط لایک‌ها تبدیل می‌کند. دیوانه‌کاری، اصطلاحی که الهی‌دان پل تیلیش (۱۹۷۳) برای فرآیندی که در آن یک ایده با نیت خوب به مخالف شریر آن تبدیل می‌شود، استفاده می‌کند، فناوری را با دستور کاری برای ساختن دنیایی بهتر به یک عامل برای عصر اطلاعات نادرست تغییر داده است. الهیات دیجیتال یک مأموریت به عنوان یک جنبش مقابل دیوانه‌کاری دیجیتال دارد - تطهیر فناوری برای رفاه و آزادی بشریت (صفحه ۱۰).

سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) دلیل خوبی برای برجسته کردن The Social Dilemma دارند که شامل مصاحبه‌هایی با افراد درون صنعت فناوری است، کسانی که با برخی از شرکت‌های بزرگ تکنولوژی کار کرده‌اند، از جمله اخلاق‌شناس تکنولوژی و بنیان‌گذار مرکز تکنولوژی انسانی، تریستان هریس. هریس که سابقا اخلاق‌شناس طراحی در گوگل بوده است، در سال ۲۰۲۰ در کنگره ایالات متحده شهادت داده است و نمایندگان قانون‌گذار را تشویق کرده است که اقدامات تنظیم‌کننده بیشتر و قاطعانه‌تری در قبال صنعت قدرتمند رسانه‌های اجتماعی انجام دهند. در کتاب ۲۰۱۸ من، Pastoral and spiritual care in a digital age: The future is now، من مدعی بودم که «تکنولوژی، به خودی خود و مانند هرگونه «ماده خام» دیگری، خوب یا بد نیست، بلکه یک موجودیت بی‌طرف است؛ آن فقط «بهترین و بدترین» انسانیت را بازتاب می‌دهد» (ص ۳۱)؛ اما پس از شنیدن شهادت هریس در کنگره ایالات متحده، پس از تماشای مصاحبه‌های او و سایر افراد درون صنعت فناوری در The Social Dilemma، من دیگر باور ندارم که تکنولوژی دیجیتال، به شکل پلتفرم‌های رسانه اجتماعی، به هر نحوی «موجودیت بی‌طرف» باشد. فناوری دیجیتال بسیار قدرتمندتر و نفوذگرتر از آن است که بی‌طرف باشد، زمانی که بر اساس «یک مدل کسب و کار از توجه میلیارد‌ها نفر در روز، مرتب‌سازی توییت‌ها، پست‌ها و گروه‌ها برای تعیین این که کدام یک بیش‌ترین تعامل (کلیک، بازدید و اشتراک‌گذاری) را دارند - چه چیزی واکنش‌های شدیدتر عاطفی را ایجاد می‌کند» (هریس ۲۰۲۱) عمل می‌کند.

بدون شک، زمانی که یک گروه هدف بزرگ از کودکان و نوجوانان در سال‌های شکل‌گیری خود هستند تبدیل توجه به کالا چیزی جز بی‌طرف بودن است؛ اما فقط جمعیت‌های جوان هدف قرار نمی‌گیرند؛ از طریق شیوه‌های غیرشفاف نورومارکتینگ، شرکت‌های رسانه اجتماعی راه‌هایی برای تبدیل توجه همه، جوان و پیر، به کالا پیدا می‌کنند. هریس (۲۰۲۱) می‌نویسد، «این پلتفرم‌های تبدیل به کالا، روحیه جمعی را تحریف کرده‌اند»، زیرا در نهایت ما را به «دیدگاه‌های باریک‌تر و آشفته‌تر از جهان» می‌رسانند. هریس (۲۰۲۱) اضافه می‌کند: الگوریتم‌های پیشنهادی یوتیوب که ۷۰ درصد از زمان تماشای روزانه میلیارد‌ها نفر را تعیین می‌کنند، «پیشنهاد» می‌دهند که چه چیزی مفروضا ویدیو‌های مشابه می‌باشد، اما در واقع بینندگان را به محتوای افراطی‌تر، منفی‌تر یا توطئه‌گرایانه می‌کشانند، زیرا این چیزی است که آن‌ها را برای مدت طولانی‌تری مقابل صفحه نمایش خود نگه می‌دارد. سیستم‌های پیشنهادی مانند این یک چرخه نزولی از منفی‌گرایی و وسواس ایجاد کرده‌اند که به آرامی ادراک میلیارد‌ها نفر از واقعیت را از خود واقعیت جدا می‌کند. دیدن واقعیت به صورت شفاف و راستینه بنیادی برای توانایی ما در انجام هر کاری است. با پول‌سازی و تبدیل توجه به کالا، ما توانایی خود را برای دیدن مشکلات و اجرای راه‌حل‌های جمعی فروخته‌ایم. این چیز جدیدی نیست. تقریباً هر زمان که ما اجازه دهیم سیستم‌های حمایت از زندگی سیاره یا جامعه‌مان را تبدیل به کالا کند، این باعث شکست‌های دیگر می‌شود.

تجزیه و تحلیل هریس (۲۰۲۱) از تسلط رسانه‌های اجتماعی بر روحیه جمعی، از جمله مغز در حال توسعه «بومیان دیجیتال» در سال‌های شکل‌گیری خود، نگران‌کننده است که این دلیلی است که سوتینن و کوپر (۲۰۲۱) به صراحت توجه ما را به مستند The Social Dilemma جلب می‌کنند. همان‌طور که رهبران مذهبی و آموزگاران از ابزار‌های تکنولوژی دیجیتال، همچنین پلتفرم‌های رسانه اجتماعی، استفاده بیشتری می‌کنند، ما باید به خاطر داشته باشیم که تکنولوژی دیجیتال به طور ذاتی یک شمشیر دو لبه و یک مخلوط پیچیده از فرصت و تهدید، با پیامد‌های مهم برای مذهب، معنویت و سلامت روان است. در سال‌های اخیر، مطالعات تحقیقاتی مهمی در رابطه با تأثیر رسانه‌های اجتماعی و این که آیا هرگونه هم‌بستگی با کاهش قابل توجه همدلی انسانی هم‌زمان با افزایش شدید اختلالات سلامت روان وجود دارد، انجام شده است. مطالعه برجسته کنرات و همکاران (۲۰۱۱)، مدیر برنامه میان رشته‌ای تحقیقات هم‌دلی و انسان دوستی در دانشگاه ایندیانا، در تحلیلی که بیش از چهارده هزار دانشجوی دانشگاهی در طول بیش از ۳۰ سال در آن حضور داشته‌اند، کاهش قابل توجه هم‌دلی با یک کاهش زیاد در سال‌های آخر مطالعه را نشان داد. چرا؟ کنرات و همکاران (۲۰۱۱) اشاره می‌کنند که کاهش شدید همدلی، در سال‌های پایانی مطالعه، اتفاقا با «افزایش شگفت‌انگیز محبوبیت سایت‌های شبکه اجتماعی، همانطور که افراد جوان بیشتر خود را از وضعیت‌های اجتماعی عمیق بین فردی دور می‌کنند و در محیط‌های آنلاین جدا شده غرق می‌شوند» (ص ۱۸۳) هم‌زمان است. یا همان‌طور که گرینفیلد (۲۰۱۵) با نظر دادن در مورد مطالعه آن را می‌گوید، این «یک بازه زمانی است که کاملا با ظهور شبکه اجتماعی در میان بومیان دیجیتال مطابقت دارد» (ص ۳۶).

آیا این کاهش شدید همدلی و پیشرفت سریع و قدرتمند رسانه‌های اجتماعی فقط یک اتفاق است؟ اگر شواهد پیشرو را در نظر بگیریم من همچین فکری نمی‌کنم. این به آن معنی نیست که پلتفرم‌های رسانه اجتماعی لزوما عامل کاهش شدید همدلی، همراه با چرخه نزولی منفی‌گرایی و وسواس هستند. ممکن است یک ارتباط علی باشد، اما در حال حاضر ما این را با اطمینان نمی‌دانیم؛ تحقیقات بیشتری لازم است. آنچه ما با قطعیت می‌دانیم این است که حداقل یک همبستگی بین ظهور و گسترش سایت‌های شبکه اجتماعی و کاهش هم‌دلی در میان دانشجویان وجود دارد. نویسندگان مطالعه نتیجه می‌گیرند، «این محیط‌های از راه دور آنلاین، می‌توانند به طور عملی یک مانع بین افراد ایجاد کنند که باعث می‌شود راحت‌تر درد دیگران را نادیده بگیریم یا حتی گاهی دردی به دیگران وارد کنیم» (کنرات و همکاران ۲۰۱۱، ص ۱۸۳). شاید به‌طور اساسی‌تر، آن‌ها یک مانع در درون روان شخص بین پاسخ‌های بدوی‌تر لیمبیک و عملکرد اجرایی سطح بالاتر ایجاد می‌کنند. ون ایگن (۲۰۲۱) می‌نویسد، «شواهد فراوانی وجود دارد که گرایش‌های ریشه‌دار در روان‌شناسی تکاملی وقتی موضوعات فاقد زمان یا منابع برای بازتاب کافی هستند میل به بازگشت دارند». این یافته وقتی در زمینه یک جهان دیجیتال سریع‌السیر و حتی بی‌قرار است که زندگی مقابل صفحه نمایش بیشتر و بیشتر از زمان و توجه ما را می‌خواهد از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌شود. ممکن است که ما به کمک بهبود‌های اخلاقی پزشکی (BME) خیلی نیاز داشته باشیم تا در نهایت از گرایش‌های بدوی خود فائق بیاییم تا در یک جهان دیجیتال فضیلت‌مندتر اگر نه معنوی‌تر شویم. در رابطه با زندگی مقابل صفحه نمایش، ون ایگن (۲۰۲۱) اضافه می‌کند: «شواهد نشان می‌دهد که اگرچه انسان‌ها می‌توانند در بسیاری از موارد از گرایش‌های تکاملی فائق آیند، گرایش‌ها میل به بازگشت دارند وقتی انسان‌ها محافظ شناختی خود را پایین می‌آورند و بدون بازتاب عمل می‌کنند».

فراتر از نقطه برگشت

به نوعی، رسانه‌های اجتماعی بی‌طرف هستند، به این معنی که می‌توانند آنچه ما می‌خواهیم باشند: به عنوان مثال، فقط یک آلبوم عکس آنلاین و / یا کتاب خاطرات، اگر ما مایل باشیم نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر. مشکل این است که ما اغلب کمتر از آنچه فکر می‌کنیم گزینه داریم، زیرا نیرو‌های بازاریابی روانی قدرتمند و الگوریتم‌ها وقتی از سایت‌ها استفاده می‌کنیم، علیه توانایی ما برای تفکر منطقی توطئه می‌کنند. شان پارکر، رئیس سابق فیسبوک، چند سال پیش وقتی که قاطعانه اعلام کرد که هدف شرکت از همان ابتدا این بوده است این موضوع را بسیار واضح کرد، «چگونه می‌توانیم تا حد امکان از زمان و توجه آگاهانه شما استفاده کنیم؟» (در پاندی ۲۰۱۷ نقل شده است). در آن زمان، اگرچه پس از آن که او پس از کسب میلیارد‌ها دلار از فیسبوک جدا شد، اما این یک آشکارسازی شگفت‌انگیز بود. بااین‌حال، این به ما یک دیدگاه روشن به عملیات مخفی مدیران فیسبوک در طراحی یک «حلقه بازخورد تایید اجتماعی» می‌دهد: «ما نیاز داشتیم که به نوعی به شما هر چند وقت یک بار یک ضربه دوپامین بدهیم، زیرا هر کسی عکس یا نظر یا هر چیز دیگری را پسندید یا نظر داد... [ما] از یک آسیب‌پذیری در روانشناسی انسان بهره‌برداری می‌کنیم» (همانطور که در پاندی ۲۰۱۷ نقل شده است). این چیزی غیرقابل تصور نیست که «ماموریت بهره‌برداری»، برای به دست آوردن سود سرشار، منجر به افزایش شدید نرخ افسردگی و اضطراب برای کاربران رسانه‌های اجتماعی، به ویژه نوجوانان و جوانان حتی قبل از شیوع بیماری شده است؛ اما دوباره، درحالی‌که در حال حاضر کاملاً واضح نیست که آیا فیسبوک و سایر سایت‌های شبکه اجتماعی عامل این افزایش شدید در اختلالات روانی هستند یا خیر، شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد این ارتباط حداقل همبستگی دارد؛ بنابراین، «حتی اگر رسانه‌های اجتماعی این مشکل را ایجاد نکنند، قطعاً به حل آن کمک نمی‌کنند» (برمودز ۲۰۱۷، ص ۶۸).

آنچه ما با قطعیت می‌دانیم این است که اگر فرد از شبکه‌های اجتماعی برای «مقایسات اجتماعی» مکرر استفاده کند یک ارتباط علی بین استفاده زیاد از رسانه‌های اجتماعی و خطر سلامت روان وجود دارد. رونکاکووا (۲۰۲۱) مشاهده می‌کند که رسانه‌ها، در تطابق با آشکارسازی شان پارکر، به طور خیلی عمدی سعی می‌کنند واکنش عاطفی را در همه ما برانگیزند، «محدود شده توسط یک رویداد رسانه‌ای خاص» (ص ۳۲). مطالعه برجسته در سال ۲۰۱۴، «دیدن نوار‌های برجسته همه: چگونه استفاده از فیسبوک به علائم افسردگی مرتبط است»، «رویداد رسانه‌ای خاص» را به وضوح نشان داد که بعدا توسط مطالعات دیگر تأیید شده است: این مطالعات پیدا کردند که صرف زمان بیشتر در فیسبوک و/یا مشاهده فیسبوک به صورت مکرر، به مردم فرصت می‌دهد که به طور خودجوش در مقایسات اجتماعی فیسبوک (از هر نوعی) شرکت کنند که به نوبه خود، با علائم افسردگی بیشتری همراه است. این الگوی علائم افسردگی بالاتر پس از شرکت در مقایسات اجتماعی فیسبوک ممکن است به ویژه برای دانشجویان صادق باشد، چون آن‌ها ممکن است هنوز در تلاش برای برقراری هویت خود جدا از خانواده‌هایشان باشند و در نتیجه، ممکن است بیشتر به تأثیرات هم‌سالان حساس باشند؛ بنابراین، تحقیقات فعلی دلالت‌های مهمی برای جمعیت‌های عمومی و به ویژه دانشجویانی که افسرده هستند و ممکن است به فیسبوک هم وابسته باشند، دارد. (استیرز و همکاران ۲۰۱۴، ص ۷۲۸)

ما فقط می‌توانیم تصور کنیم، برای مثال که «حلقه اعتبارسنجی بازخورد اجتماعی» با روحیه یک دختر نوجوان که با تصویر بدن خود دست و پنجه نرم می‌کند چه کاری می‌کند؛ از طریق بهره‌برداری پنهانی فیسبوک، او در یک چرخه شوم مقایسه اجتماعی گیر می‌افتد، به نظر هیچ راه خروجی از آن وجود ندارد. هنگامی که اثر اولیه «ضربه دوپامین» پس از دریافت «لایک‌ها» از یک دوست، از بین می‌رود، زمان طولانی‌تری که او مقابل صفحه نمایش می‌گذراند، درگیر مقایسات اجتماعی می‌شود که می‌تواند حال او را به جای بهتر بدتر کند، به طوری که بیشتر او را مضطرب و افسرده کند. این سناریو که هر روز در زندگی میلیارد‌ها نفر از همه سنین رخ می‌دهد، در زندگی مریدان ما، دلالت‌های مهمی برای روحانیون کشیش، رهبران مذهبی و ارائه‌دهندگان مراقبت معنوی دارد؛ این موضوع به غایت یک مسئله اخلاقی و الهیاتی است، یک مسئله عدالت که سیستم شبکه اجتماعی «بر اساس مقایسه اجتماعی مداوم و ربودن سیستماتیک انگیزه انسانی برای ارتباط است» (هریس ۲۰۲۱) استوار است. با توجه به قدرت نامتقارن عظیمی که شرکت‌های شبکه اجتماعی بر زندگی ما به طور کلی و بر زندگی مریدان آسیب‌پذیر در مراقبت ما دارند این همچنین مسئله قدرت است. هریس (۲۰۲۱) به درستی استدلال می‌کند، «هر ساختار قدرت نامتقارنی باید مدل امانت‌داری یا «وظیفه مراقبت» را که به طور مثال توسط یک معلم، روان‌درمانگر، پزشک یا مددکار انجام می‌شود را دنبال کنند- یعنی باید در خدمت کسانی باشد که قدرت کمتری دارند». به این موضوع، ما می‌توانیم وظیفه مراقبت را که توسط رهبران کشیش الگوسازی شده است، اضافه کنیم که گاهی اوقات به طور بنیادی، از طریق یک سنت ایمانی خاص، با یک جهت‌گیری عدالت محورانه آشکار وقتی با بهره‌برداری از کسانی که بیشتر آسیب‌پذیر و قدرت کمتری هستند مجهز هستند، مواجه می‌شوند.

اکنون به وضوح یک زمان محوری برای یک رهبر کشیش، یک آموزگار مذهبی، یک ارائه‌دهنده مراقبت معنوی بودن است، زیرا ما از نزدیک و در «خطوط مقدم» به عنوان یک نمونه شاهد افزایش نگران‌کننده اختلالات سلامت روان هم‌زمان با کاهش پایدار همدلی و مهربانی انسانی هستیم. همان‌طور که جمیل زکی (۲۰۱۹) توجه داشته است، با پلتفرم‌های شبکه اجتماعی در اولویت ذهن، «جهان مدرن مهربانی را سخت‌تر کرده است» (ص ۷). اگر ما به فرسایش همبستگی اجتماعی در جهان دیجیتال امروز توجه کرده باشیم کمتر کسی، با ارزیابی او مخالفت می‌کند. زکی (۲۰۱۹) اضافه می‌کند: سازمان‌های خبری و پلتفرم‌های رسانه اجتماعی از تقسیم و تفرقه ما سود می‌برند. خشم یکی از محصولات آن‌هاست و یک صنعت در حال رشد است. جامعه مدرن بر اساس ارتباط انسانی ساخته شده است و خانه ما ناپایدار است. در طول دوازده سال گذشته، من تحقیق کرده‌ام که همدلی چگونه کار می‌کند و برای ما چه می‌کند؛ اما مطالعه همدلی به عنوان روانشناس امروزه، مانند اقلیم شناس بودن که یخ قطبی را مطالعه می‌کند است: همان‌طور که در همه جا از ما دور می‌شود هر سال بیشتر در مورد ارزش آن کشف می‌کنیم (ص ۸، ۱۰).

همان‌طور که دنیای تکنولوژی دیجیتال ما را با یک مجموعه از چالش‌های ترسناک و بی‌سابقه روبرو می‌کند، همان‌طور که ممکن است احساسات مختلطی در مورد آن داشته باشیم یا حتی از آن خوش‌مان نیاید، ما باید به خاطر داشته باشیم که تکنولوژی دیجیتال اگر نه برای همیشه، اما به این زودی، جایی نمی‌رود. تکنولوژی دیجیتال تبدیل به یک جزء ضروری از زندگی روزمره در سراسر جهان شده است، یک تعهد برگشت‌ناپذیر که جوزف وایزنبام (۱۹۷۶) تقریباً نیم قرن پیش پیش‌بینی کرده بود. هنگامی که تکنولوژی دیجیتال به طور کامل در بافت جامعه انسانی نفوذ می‌کند، به طوری که در زیرساخت‌های حیاتی درهم تنیده شود، نمی‌تواند، همان‌طور که او گفته بود، بدون این که جهان را به آشوب کامل بیاندازد، از بین برده شود. اگر ما بتوانیم راه‌هایی برای هدایت فرآیند به سمت اهداف مهربان و مهرورزانه برای همه مردم، به جای سودآوری چند نفر قدرتمند، پیدا کنیم حتی اگر بتوانیم هم نمی‌خواهیم آن را از بین ببریم، زیرا تکنولوژی دیجیتال، هوش مصنوعی، حتی رسانه‌های اجتماعی برای این امر یک فرصت موجودیتی تشکیل می‌دهند. علاوه بر این، دیدن جهان دیجیتال به صورت یک طرفه به عنوان یک فرهنگ سمی که دارای ارزش جبرانی کم یا بدون ارزش است، «به معنای خطر بیگانه کردن «بومیان دیجیتال» در میان ما است»، کسانی که جوانان بالغ و جوان‌تر هستند هیچ تجربه و خاطره‌ای از دوران قبل از ظهور و گسترش تکنولوژی دیجیتال ندارند (بینگامن ۲۰۱۸، ص ۲۴). گرینفیلد (۲۰۱۵) می‌نویسد، «بومیان دیجیتال هیچ شیوه دیگری از زندگی غیر از فرهنگ اینترنت، لپ‌تاپ و موبایل نمی‌دانند» (ص ۶) که این یک حقیقت با اهمیت فوق‌العاده برای رهبران مذهبی و جوامع ایمانی است.

گری اسمال، در تحقیقات خود بیش از یک دهه پیش در موسسه تحقیقات مغز UCLA، کشف کرد که به عنوان پیامدی از «تحریک بالا توسط فناوری و زودهنگام مغز بومیان دیجیتال، ما شاهد آغاز یک شکاف ذهنی عمیق بین ذهن‌های جوان و پیر - در فقط یک نسل» هستیم (اسمال و ورگان ۲۰۰۹، ص ۳). این پرش چشمگیر در تکامل مغز انسان بازتاب چارچوب شناختی بومیان دیجیتال است: روش بنیادی آن‌ها برای شناخت همیشه تکنولوژی محور بوده است. او با کلماتی که طبیعت دو لبه تکنولوژی دیجیتال را بسیار خوب به تصویر می‌کشد ادامه می‌دهد: آنچه قبلا فقط یک شکاف نسلی بود که ارزش‌ها، موسیقی و عادت‌های جوانان را از والدین جدا می‌کرد، اکنون تبدیل به یک اختلاف نظر بزرگ شده است که منجر به دو فرهنگ جداگانه می‌شود. مغز‌های نسل جوان اغلب به قیمت مدار عصبی که مهارت‌های تن به تن افراد را کنترل می‌کند از کودکی با دیجیتال نهادینه شده‌اند. افراد نسل پیرتر با یک جهان روبرو هستند که در آن مغز‌های آن‌ها باید به تکنولوژی بالا تطبیق پیدا کنند، وگرنه عقب خواهند ماند - سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ... در این نقطه محوری تکامل مغز، بومیان [دیجیتال]و مهاجران به همان اندازه می‌توانند ابزار‌هایی را که برای اداره زندگی و مغز خود نیاز دارند، یاد بگیرند، درحالی‌که هر دو انسانیت خود را حفظ می‌کنند و با آخرین تکنولوژی همگام می‌شوند. (اسمال و ورگان ۲۰۰۹، ص ۳-۴)

این موضوع به توضیح جهت‌گیری مذهبی بسیاری از بومیان دیجیتال یا به طور دقیق‌تر فقدان آن کمک می‌کند، زیرا جدایی مذهبی در میان نسل هزاره و جوان‌تر ریشه دوانیده است. زندگی مقابل صفحه نمایش به طور بنیادی معنای مذهبی یا معنوی بودن و معنای انسان بودن را تغییر داده است، فرآیندی که من می‌گویم در حال برگشت‌ناپذیر شدن است. این به وضوح یک مشکل مهم، شاید حتی غیرقابل غلبه برای جوامع ایمانی مذهبی است، زیرا بسیاری از جماعت‌ها که در حال حاضر با کاهش عضویت کلیسا روبرو هستند، اکنون با چشم‌انداز تبدیل شدن جدایی به عادت در میان جمعیت‌های جوان‌تر روبرو هستند. از نظر اعداد جدایی مذهبی در ایالات متحده، لازم به ذکر است که آمریکایی‌های جوان از آمریکایی‌های پیرتر زودتر به جدایی مذهبی می‌رسند: «امروزه در میان جوانان بالغ (۱۸ تا ۲۹ سال)، تقریباً سه چهارم (۷۴ درصد) گزارش می‌کنند که زمانی که دیگر با مذهب تکوینی خود احساس نزدیکی نمی‌کردند آن‌ها ۱۷ سال یا کمتر بودند، از جمله حدود یک چهارم (۲۶ درصد) که می‌گویند قبل از سال‌های نوجوانی خود ترک دین گفتند»، درحالی‌که «برای آمریکایی‌های پیرتر که دچار جدایی مذهبی شده‌اند، بسیار معمول‌تر بود که وقتی آن‌ها در سن دانشگاه یا بالاتر بودند، ترک دین بگویند» (کاکس ۲۰۲۲). برخی هنوز امیدوارند که این فقط بازتاب آنچه فریدریش شوایتزر (۲۰۰۴) «اثرات چرخه زندگی» نامیده است باشد. انتظار می‌رود فرزندان و نوه‌های نسل جنگ جهانی دوم که مذهب جوانی خود را با افزایش هر چه بیشتر ترک می‌کنند، در نهایت وقتی که همه بزرگ شوند، همانند والدین و پدربزرگ و مادربزرگ نسل جنگ جهانی دوم خود برمی‌گردند (بینگامن ۲۰۲۰، ص ۲۹۲). من در مورد این فرض بیش از حد خوش‌بینانه احتیاط شدید توصیه می‌کنم، زیرا احتمال دارد که بومیان دیجیتال که امروز و در آینده کلیسا را ترک می‌کنند، هرگز برنگردند. به خاطر بیاورید که بومیان دیجیتال، با یک مغز وابسته به فناوری دیجیتال، جهان را به یک روش بنیادی متفاوت می‌بینند که شامل روش‌های متفاوت شناختی در مورد مذهب است. به طور خاص‌تر، همان‌طور که رونکاکووا (۲۰۲۱) کشف کرده است، افرادی به مذهب و معنویت آنلاین جذب می‌شوند که اکثرا بومیان دیجیتال هستند، «معمولا با سلطه مخالف هستند؛ آن‌ها می‌خواهند نمادها، ارزش‌ها، انجمن‌ها و ایده‌های خود را انتخاب کنند تا هویت و معنویت خود را بسازند» (ص ۳۰). این بر عهده پژوهشگران آینده است که ببینند آیا یک ارتباط علی واضح بین این نهادینه شدن دیجیتال، از سال‌های اولیه شکل‌گیری یک نفر و روند رو به رشد جدایی مذهبی وجود دارد.

در این میان، روحانیون کشیش، رهبران و آموزگاران مذهبی و جوامع ایمانی کار خوبی می‌کنند که تحقیقاتی را که بر روی ارتباط همبستگی بین استفاده زیاد از تکنولوژی دیجیتال، به ویژه رسانه‌های اجتماعی و جدایی مذهبی تمرکز دارند، دنبال می‌کنند. برای مثال، یک مطالعه که در دانشگاه بیلور که توسط مطالعات بعدی تأیید شده انجام شده است، پیدا کرده است که استفاده مکرر از اینترنت «با افزایش جدایی مذهبی و کاهش انحصاریت مذهبی همراه است» (مک کلور ۲۰۱۷، ص ۴۸۱) که قطعاً بازتاب تجربه زنده بومیان دیجیتال است. به نحو دیگر، «آنلاین بودن احتمال جدایی مذهبی را افزایش می‌دهد و بدون توجه به جدایی یک نفر، استفاده از اینترنت همچنین احتمال حفظ یک وضعیت انحصاری نسبت به سنت مذهبی خود را کاهش می‌دهد» (مک کلور ۲۰۱۷، ص ۴۹۴). وقتی به مذهب و معنویت در عصر دیجیتال، به ویژه آنچه مربوط به بومیان دیجیتال است، می‌رسیم، یک تغییر مشخص از انحصاریت مذهبی به سمت باز بودن بیشتر به تنوعی از دیدگاه‌های مذهبی و معنوی مختلف وجود دارد که به وضوح بازتاب زندگی مقابل صفحه نمایش است. «به خاطر تنوع فراوانی از جهان بینی‌ها، باور‌ها و ایده‌های مذهبی که بخشی جدایی‌ناپذیر از تجربه آنلاین یک نفر هستند، با اینترنت تجربه کردن یک مجموعه از گزینه‌های معنوی و رد کردن ادعا‌های حقیقت انحصاری هر یک از سنت‌های مذهبی خاص بیشتر محتمل می‌شود» (مک کلور ۲۰۱۷، ص ۴۹۴). به تصویر «تجربه کردن»، ما همچنین می‌توانیم استعاره «سوپرمارکت» را که توسط وایلدمن و استاکلی (۲۰۲۱) ارائه شده است، اعمال کنیم: بومیان دیجیتال که آزادی «ترکیب و تطبیق» از تنوع گسترده‌ای از دیدگاه‌های مذهبی و معنوی را دارند، برای «کاوش و سفارشی‌سازی»، می‌توانند اگر بخواهند «از هر راهرویی خرید کنند» (ص ۴). شاید سرمایه‌گذاری بیشتر رهبران و جوامع مذهبی در دیجیتال به نظر جسورانه بیاید که به طور پارادوکسال آنچه را که به فرسایش بنیان‌های مذهب کمک می‌کند، بپذیرند. در واقع، این معمایی از نظر مطالعه بیلور است، زیرا «درحالی‌که اینترنت ممکن است به طور سودمند برای بیان یا دریافت یک پیام مذهبی خاص استفاده شود، تکنولوژی اینترنت همچنین ممکن است حقیقت انحصاری همان پیام را زیر سوال ببرد» (مک کلور ۲۰۱۷، ص ۴۹۴).

سوتینن و کوپر (۲۰۲۱)، درحالی‌که از خطرات موجود آگاه هستند، بااین‌حال از تشویق رهبران مذهبی و جوامع ایمانی به خطر کردن، برای کار در تنش دیالکتیکی بین فرصت و تهدید، منصرف نمی‌شوند. اگر ما در نظر بگیریم که چگونه کلیسا‌های مختلف در سراسر جهان در سال ۲۰۲۰ موفق شدند به سرعت، به ضرورت، به یک خدمت آنلاین و/یا ترکیبی بروند آن‌ها باور دارند که این امکان‌پذیر است: تحقیقات سریعی که برای بررسی پاسخ به همه‌گیری کووید-۱۹ در کلیسا‌های انگلستان، فنلاند و نامیبیا (کوپر و همکاران ۲۰۲۱) انجام شد، کشف کرد که کلیسا‌ها به سرعت و کارآفرینانه به پذیرش یک طیف گسترده از تکنولوژی‌های جدید پرداختند تا به سرعت برای جماعت‌های خود خدمت‌رسانی کنند. نه تنها کلیسا‌های مورد بررسی خدمات یکشنبه را آنلاین ارائه دادند، بلکه بسیاری از آن‌ها پیشنهاد گسترده‌تری از جوامع کلیسای خود را با استفاده از تکنولوژی‌های آنلاین افزایش دادند که شامل، برای مثال، جلسات گروه کوچک، فعالیت‌های کودکان و جوانان، جلسات عبادت و مسابقات می‌شد. جالب است که این پاسخ کارآفرینانه را مشاهده کنیم و همچنین ممکن است بازتاب پذیرش یک «روحیه استارتاپ» باشد که در آن افراد قابل در زمینه دیجیتالی دیده ممکن است به سرعت راه‌حل‌های تکنولوژیکی را به یک طیف از زمینه‌های کاربردی اعمال کنند، بنابراین زمینه‌ها را تجدید می‌کنند ... به وضوح، چنین جوامع مسیحی آنلاینی پتانسیل تکامل در طول زمان را با بهبود و توسعه تکنولوژی دارند که تجربه کاربران را بهبود می‌بخشند (به عنوان مثال، با استفاده از واقعیت مجازی یا افزوده یا دیگر تکنولوژی حضور از راه دور برای افزایش احساس هم‌مکانی فیزیکی). هم‌اکنون یک چالش کلیدی توانایی طراحی تکنولوژی‌ای است که تجربه را از آنچه که یک شرکت‌کننده از راه دور بودن است به آنچه که یک شرکت کننده تعاملی (شرکت کننده تله) بودن است، تغییر می‌دهد. (ص ۱۸، ۲۰)


فهرست کامل ارجاع‌ها:

https://www.mdpi.com/2077-1444/14/1/108