وبلاگ "آهستان"

رویای نیمه شب سبزها درباره انقلاب مردم مصر و تونس

تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۸۹

کدام شباهت؟ سبزها دلشان را به چه خوش کرده‌اند؟ اگر جنبش مخملی آنها شبیه انقلاب مردم تونس و مصر و اردن و یمن بود، پس چرا اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان از آنها حمایت کردند و امروز از مردم یمن و مصر و تونس و اردن حمایت نمی‌کنند؟

این نوشته نه به معنای جدی گرفتن تحلیل های این روزهای سبزهاست، بلکه به خاطر این است که بدانیم با چه جماعت متوهمی طرف هستیم!

تشبیه جنبش سبز به انقلاب مردم تونس و مصر به اندازه تشبیه جنبش سبز به انقلاب اسلامی مردم ایران مضحک و خنده‌دار است. ذوق زدگی سبزها هم از انقلاب مردم عرب آنقدر مسخره است که آدم را یاد شعارها و تحلیل‌های سال گذشته آنها می‌اندازد.

اگر یادتان باشد یک سال پیش هم که در انتخابات ریاست جمهوری و در یک فرایند کاملا قانونی و مردمی شکست خوردند، با اغتشاش و آشوب به خیابان‌ها آمدند و برای توجیه آشوب‌های خود، صحنه‌های مبارزاتی مردم ایران را در انقلاب اسلامی سال ۵۷ به رخ ما ‌می‌کشیدند!

سبزهای متوهم تصور می‌کردند که  انقلاب اسلامی، با همان شعارهای انقلابی سرنگون می‌شود! خیال می‌کردند چون انقلاب با شعار "الله اکبر" به پیروزی رسیده، پس با همان "الله اکبر" هم فرو می‌ریزد! گمان می‌کردند چون شعار مردم مظلوم و محروم ایران "مرگ بر شاه دیکتاتور" بود، پس جمهوری اسلامی هم با شعار "مرگ بر دیکتاتور" فرو می‌پاشد!

یادم هست همان روزهای آشوب و اغتشاش، برخی کاربران بالاترین که بدجوری خواب و خیال پیروزی انقلابشان را می‌دیدند، برای تقویت روحیه خود و دوستانشان می‌نوشتند: «بچه‌ها نا امید نشوید. انقلاب سال ۵۷ هم از خیابان‌های شمال تهران آغاز شده بود

می‌خواستند جنبش موهوم سبز را به انقلاب اسلامی تشبیه کنند، اما در نهایت به کاریکاتور انقلاب تبدیل شدند و امروز که از تشبیه خود به انقلاب اسلامی مردم ایران به جایی نرسیده‌اند، باز هم برای تقویت روحیه، خودشان را به انقلاب مردم تونس و مصر شبیه می‌کنند!

این روزها که نوشته‌ها و تحلیل‌های آبکی برخی سبزها را در سایت‌ها و وبلاگ‌های مختلف از جمله شبکه‌های اجتماعی می‌خوانیم، مطئمن می‌شویم با آدم‌هایی طرفیم که هنوز هم در همان رویاها و حال و هوای توهمی سال گذشته خود سرگردانند.

از قدیم گفته‌اند هر گردی گردو نیست! اینکه هر کسی سنگ و کوکتل مولوتف به دست بگیرد و الله اکبر بگوید و مرگ بر دیکتاتور، الزاما حق با او نیست. اینکه سبزها با دست زدن ناشیانه و منافقانه به این قبیل اعمال، موفق نشدند اما مردم تونس و تا حدودی مردم مصر و یمن و اردن و عربستان موفق شدند، خود دلیل حقانیت مردم آن کشورها و ناحق بودن سبزهای متوهم است. اینکه حکومتی کمتر از یک ماه فرو می‌ریزد و رئیس جمهور مستبدش فرار می‌کند، خود بزرگترین دلیل دیکتاتوری و غیرمردمی بودن چنان نظامی است و اینکه سبزهای آشوبگر، در طول چند ماه نتوانستند مردم را با خود همراه کنند، خود بزرگترین دلیل مردمی بودن نظام ماست.

شباهت را باید در جزء جزء قضایا جستجو کرد نه اینکه چون هر دوی ما شعار "مرگ بر دیکتاتور” سر می‌دهیم پس مخالف دیکتاتوری هستیم. آنجا حکومتی بر سر کار است که در ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته، رئیس جمهور دیکتاتورش در انتخاباتی فرمایشی و یک نفره، در قدرت ابقا می‌شد، اما اینجا نظامی وجود دارد که منتقدین فعلی، حداقل نیمی از ۳۰ سال گذشته را صاحب قدرت بوده‌اند! آنجا با اکثریتی مواجه هستیم که در هیچ انتخاباتی به بازی گرفته نمی‌شدند، اما اینجا با اقلیت دیکتاتوری که به هر قیمتی می‌خواست به قدرت برسد. آنجا مردم از سیاست‌های حکومت خود در قبال جهان اسلام و فلسطین و آمریکا و رژیم صهیونیستی شکایت دارند، اما اینجا شعار "نه غزه نه لبنان و مرگ بر چین" بلند بود!

کدام شباهت؟ سبزها دلشان را به چه خوش کرده‌اند؟ اگر جنبش مخملی آنها شبیه انقلاب مردم تونس و مصر و اردن و یمن بود، پس چرا اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان از آنها حمایت کردند و امروز از مردم یمن و مصر و تونس و اردن حمایت نمی‌کنند؟ چرا آمریکا سبزها را به خشونت بیشتر و مقاومت بیشتر در برابر جمهوری اسلامی تشویق می‌کرد، اما امروز مردم مصر و تونس را به آرامش دعوت می‌کند؟!

اگر شباهتی وجود داشته باشد، انقلاب مردم مصر و تونس را باید شبیه انقلاب اسلامی دانست که در هر دوی آنها، حکومت‌های دیکتاتوری وابسته به آمریکا در منطقه سقوط کردند و حرکت سبزها را هم باید شبیه انقلاب‌های رنگین و مخملی اوکراین و گرجستان و قرقیزستان دانست که حکومت‌هایی وابسته به آمریکا روی کار آمدند. پس سبزها به جای این خواب و خیال آشفته و تشبیه خنده‌دار خود به مردم تونس و مصر، بهتر است فکر کنند که چرا عرب‌ها توانستند و سبزها نتوانستند؟!

البته زمان انقلاب اسلامی هم آمریکا برای نجات سلطنت شاه و در حقیقت برای حفظ منافع خود در منطقه، گاهی مجبور می‌شد از شاه انتقاد کند، اما دیگر کار از کار گذشته بود، همچنانکه امروز هم دست و پا زدنشان در مصر و تونس فایده‌ای ندارد. پس دنبال شباهت ظاهری گشتن و معنا و مفهوم را ندیدن، دردی از جماعت سبز درمان نمی‌کند، جز اینکه موقتا آنها را در فضای توهمات و خیالات خود نگه می‌دارد که البته این حالت با مصرف چند قرص اکس و شیشه هم به دست می‌آید! باید دنبال شباهت باطنی باشند که شباهتی در کار نیست.

سبزها اگر کمی وقت می‌گذاشتند و علل اصلی انقلاب مردم عرب را می‌فهمیدند، شاید در جنبش خود موفق‌تر بودند. اگر معنای واقعی دیکتاتور و دیکتاتوری را می فهمیدند و اگر می‌دانستند که انتخابات فرمایشی مصر و تونس یعنی چه و دوره ۲۰ ساله یا ۳۰ ساله ریاست جمهوری یعنی چه و اگر معنا و مفهوم حمایت‌ کشورهای غربی از دولت های مرتجع و دیکتاتور عرب را می‌فهمیدند، آن وقت معنای پیروزی انقلاب مردم عرب و دلائل ناکامی  جنبش خود را هم می‌فهمیدند.

اما نه، این توقع زیادی است که انتظار داشته باشیم سبزها معنای این انقلابها را بفهمند! جماعتی که درد اصلی جامعه خود و مردم مملکت خودش را نشناسد، چطور ممکن است درد مردم مصر و تونس را بشناسد و بفهمد؟ جماعتی که هنوز نفهمیده علت اصلی فراگیر نشدن جنبش خیابانی سبز در ایران چیست، چطور می‌تواند علت موفقیت انقلاب مردم مصر و تونس را بفهمد؟


انقلاب مردم عرب که سالها به علت حمایت همه جانبه‌ کشورهای غربی از جمله آمریکا از رژیم‌های استبدادی منطقه، در خفقان به سر می‌بردند، بزرگتر و پرمعناتر از این تحلیل‌های خاله زنکی سبزهاست. آنقدر پرمعنا که قطعا همه معادلات منطقه و دنیا را بر هم خواهد زد.

چه کسی منکر این است که سرنگونی دیکتاتورهای منطقه، اول از همه به ضرر رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا و غرب در منطقه است؟ و چه کسی منکر این حقیقت مسلم است که انقلاب مردم عرب، اول از همه به نفع جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی در منطقه است؟

البته ما اصراری نداریم که سبزها حتما واقعیت را بپذیرند و منطقی باشند، ما خوشحالیم که این جماعت همچنان در توهمات خود به سر می‌برند و خیال بیدار شدن هم ندارند!

آهستان