از كرمانشاه میگویند كه هندوستان ایران است و از هر دستهای در آن میتوان یافت، از "شهید جعفریِ" كرمانشاهیها میگویند كه شهید صیاد شیرازی در رثایش حرف زده است و انگار همه جوانان شهر خاطرهای از او در سر دارند.
ظهر به كرمانشاه میرسیم؛ چند روزی زودتر از رهبر انقلاب. كمی استراحت میكنیم تا غروب دوستی دنبالمان بیاید و ستاد استقبال مردمی از رهبر انقلاب را نشانمان بدهد. كمی از مركز شهر دور میشویم. ستاد را در كوچه پس كوچهای تاریك پیدا میكنیم. خانهای كه تعدادی جوان به ضرب و زور، كرایه كردهاند و جلوی درش را چراغ رنگی و چند پوستر از رهبر زدهاند.
دوست همراهمان ظهر آنجا رفته و كمی از فعالیتهایشان پرسیده است. وقتی كه وارد خانه میشویم، تعدادی جوان لاغر را میبینیم كه شام میخورند. بعد از سلام و احوالپرسی از كارهایشان در این ستاد میپرسیم -و اول با جدیت از ما میپرسند كه از كدام روزنامه یا خبرگزاری آمدهایم؟- و وقتی میفهمند از سایت نشر آثار رهبری برای روایت و عكاسی حاشیههای سفر آمدهایم، با لبخند همه چیز را كامل برایمان تعریف میكنند.
مسئول محتوایی ستاد استقبال اول از همه تاكید دارد كه این ستاد با كمكهای مردمی تشكیل شده كه شامل كمك هیئتها، خیرین و مردم است. بعد، از ایستگاههای صلواتیای میگوید كه در این روزها برپا كردهاند و ویژهنامهای كه برای ورود رهبر آماده كردهاند و توضیح میدهد كه میخواهند این بچههای جمعشده در این ستاد را برای كارهای فرهنگی در استان، در آینده هم دور هم جمع كنند.
دوجوان دیگر كه از طرف هیئتشان ایستگاه زدهاند، میگویند این یك هفته حال و هوای شهر عوض شده است و امشب را باید درون ایستگاه بخوابند و از وسیلهها مراقبت كنند. هم سن هستیم. آنها شب را بیدار میمانند و من روایت میكنم و دیگری...
دیر وقت است كه به محل اسكانمان میرسیم. شهر به آرامش شبانه خود فرو رفته است. همه میدانند كه چند روز شلوغ در پیش است.