گرداب- سالهاست که در ایران و خاورمیانه افرادی که در خود میلی به توسعه و پیشرفت میبینند، با تهاجم یک گفتمان ریاکارانه مواجهند. ادعای مهاجم، ساده است: در ایران آزادی نیست، و در غرب آزادی هست؛ پس برای جبران این "خفقان" باید به سوی غرب رفت.
سالهاست که دانشجویان و جوانان، با این سوخت به هیجان مخالفت و مبارزه با حکومت فراخوانده میشوند و همه، الگوی اجرا شدۀ فعلی در غرب را به عنوان اجرای موفق آزادی، نشان کرده و ضمن این اشاره، در وجود خود احساس عقب افتادگی میکنند.
خیلی از آنان به زودی شیفتۀ غرب شده و به خاطر "آزادی"ای که غرب در حیطۀ شخصی و نیز انتقاد تا فحاشی به حکومت ایران به آنها میدهد تصور میکنند که غرب "خیلی آزاد" است؛ فارغ از اینکه در سی سال گذشتۀ حیات آنان کمتر اتفاق افتاده که غرب با مشکلی اساسی روبرو شود که محک بخورد. آیا اصلا در غرب آزادی وجود دارد یا خیر؟ این روزها و این سالها روز محک غرب است؛ لحظاتی که مخالفان جدی به مخالفت با اساس و مبانی حکومتهای غربی روی آورده اند.
آزادی البته یکی از ارکان حیات و رشد و بالندگی انسان است، و در اینجا ما نخواستیم با اصالت آزادی رویارو شویم، اما هدف از این نوشتار اشاره به آن است که نمیتوان آزادی واقعی را جز در کنار صلحا و مصلحین یافت و آنچه که در نزد "غرب" شعار داده میشود تنها گزافهگویی است که جنبۀ عملی ندارد.
آزادی فراگیر جهانی در کنار طاغوت، کفر و الحاد جمع نمی شود و آنان که به این مراد جاده میکشند، به مقصد نخواهند رسید. اینکه چقدر حکومتها از جمله حکومت ایران به صلحا و مصلحین نزدیک است و از مفسدین و طغات، دور نیز چندان به درد این مقال نمی خورد. درد این مقال این است که انسانی که خود را در جایگاه مصلح میبیند، آیا خواهد توانست در نوع زندگی و حکومت غربی، چیزی به نام آزادی به مفهوم اتم و اکمل و جهانگیر بیابد یا خیر، تا به این قصد آن احساس خفتی که سالهاست برخی در خود پروراندهاند، مورد تردید قرار دهیم.
قبلا در سالهای گذشته برخوردهای آشکار مبادی آمریکایی و غربی با تلویزیونهای "المنار" و "الکوثر" و توقیف و ممنوعیت پخش آنان و نیز برخورد با اندیشمندانی چون "روژه گارودی" این پیام را برای ذهنهای هوشیار داشت که آزادی در غرب بیشتر شعاری و تبلیغاتی و دارای خلل است، اما نمونه های برخورد غرب طبعا در جهت منافع مستقیم صهیونیسم بود و نمونههای کوچکتر کمتر قابلیت بروز داشتند.
پس از دوندگی و رسیدن ملت ایران به صحنۀ صدا و پیام و رسانه، از طریق پرستیوی با شعار "صدا برای کسانی که صدا ندارند" یا "اخبار، از نو"، روز محک غرب در برخورداری از آزادی فرا رسید. روز مشکل، چالش؛ چالشی که انقلاب اسلامی از قبل از لحظۀ پیروزی خود با شدت بسیار مضاعفی از سوی دشمنان با آن روبرو بود، اینبار با باطنی حقمدار بر خلاف باطن خبیث استعمارگران به سراغ غرب رفته است.
جمهوری اسلامی همواره با برخورداری از حمایت مردمی ضربات مهیب چالشهای رسانه ای را که در پی فریب مردم است، پوشش داده است. در واقع مردم نیز به سوی حق و حقوق خود پیش رفتهاند و چالشهای رسانهای تا امروز تنها توانسته است حداقلی از مردم ما را جذب خود کند نه اکثریت را، اما آیا حکومت بریتانیا یا آمریکا نیز از اینچنین حمایت مردمی برخوردار خواهد بود و خواهد توانست چالش "آگاهی" را نه به سبک روبهی خود، که به سبک "جمهوری اسلامی" حل کند؟
یادم هست در اوان نوجوانی ام، وقتی تازه به اینترنت آمده بودم و سایتهای فارسی خیلی کمی وجود داشت، به چند سایت گفتمان آمریکایی متفاوت سرک کشیدم. آنجا با لحن نخوت بار موارد برخورد ایران با مخالفان مغرضش را نشانم دادند و تحقیرم کردند که تو در کشوری زندگی میکنی که صدای مخالف در آن خفه میشود. آن روز در آنجا، برآشفته و حماسی جوابشان دادم که صبر کنید تلویزیونهای ما، شبکههای عربی و انگلیسی تلویزیونی ما هم بر سر شما پخش شود، تا بفهمید چه کسی تحت چه استبداد سیاهی زندگی میکند؛ شما یا ما!…
و امروز درست آن روز است؛ روزی که آفکام در انگلیس به سفارش سلطۀ مطلقۀ خانوادۀ ملکه، به پر و پاچۀ شبکۀ خبری مستقل و قدرتمند PRESS TV میپیچید تا هر طور شده صدای تظاهرات درونیاش را خفه کند؛ روزی که جنود جنگ نرمی آمریکا در زیر اخبار پرستیوی که همه جای اینترنت پخش است، لهله مضحکی می زنند که مصاحبههای پرستیوی – که نوعا با اندیشمندان و صاحب نظران است- را توجه نکنید، این پرس تیوی مال همان لولوهای ایرانی است که چند سال پیش به شما گفتیم تروریستند هان! سانسور چند روزۀ اخبار جنبش والاستریت را تسخیر کن (Occupy Wallstreet) و هول و ولا در قبال قیام مردم و سرکوب آنان به خوبی نشان میدهد، "آزادی" تنها در جایی که غرب احساس ضرر نمیکرد به عنوان یک شعار برآمده از نفس گرم وجود آرامش موسمی در غرب، مدت داشت و اکنون منقضی شده است.
اکنون که صداهای مخالف بر میآید این غرب است که وحشیانهترین و استبدادی ترین نوع سرکوب را به خود میپذیرد. هر چند من شخصا معتقدم ایران به دلیل اینکه از حمایت بسیار قدرتمند مردمی برخوردار بوده است، همواره این شبهات بیشتر شبیه به فریب، خنثی شده است، اما آیا غرب نیز چنین اهرمی در اختیار دارد؟
با این مبانی، میتوان گفت در ایران هیچ نوع تفاوتی با غرب در خصوص کلیدواژۀ آزادی وجود ندارد که بخواهیم در خود واپس ماندگی خاصی در این مقوله حس کنیم، تنها بازۀ زمانی بررسی برای روشنفکران مدعی اتوپیای غربی اشتباه بود؛ آنان که از ستایش آزادی به پرستش غرب رسیدند و سالها عرصۀ تفکر و اندیشه ایرانی را آلودۀ این توهم کردند که اتوپیای آنان اکنون مشغول حیات زمینی است.
آنان تا حدی مست شدند که در روزنامههای ۲خردادی خود نوشتند: «حتی علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد.»(۱) اینجا دیگر "مازیار بهاری"، روزنامه نگار تربیت یافته در دامان اصلاحات دوم خردادی، حرمت و اصالتی قائل نیست برای بت آزادی که به خاطر آن تمام پردههای نشستن و حل مشکل با هموطن را ضمن احترام متقابل دریده، با مقام شامخ ملکه همراه میشود تا صدای بی صدایان را از پرستیوی خفه کند.
این همان طعمۀ منسوخ و مدرن آزادی است، که چون دروغ و ریاکارانه باشد، دیگر رنگ و احترامی حتی از سوی پرستشگرانش نمیبیند. اگر آنان امروز شجاعت دیدن و درک کردن و یافتن را داشته باشند و استبداد قاطع حکومتهای غربی را روشن ببینند یک عوایدی به ملت ایران هبه میشود و آن اینکه راه اصلاح، خفتن در آغوش این غرب وحشی نیست که خیلی از آنان امروز با افتخار در خدمت این مبادی شیطانی آرمیده و در خدمتند، بلکه تمسّک به توحید و اصلاح مسیر ملت به سمت "صراط مستقیم" است و آزادی را هیچ کس نمیتواند بدهد جز آنکه صاحب مشروعیت توحیدی باشد، صاحب حق، که از آزادی منطق و متانت، هراسی ندارد و این دایره اصلا شامل اندیشه های غربی که پرت از توحیدند، نمیشود.
_____________________________
(۱) ابراهیم اصغر زاده، آفتاب امروز، 78.6.2: اگر مجوز راهپیمایی به هر گروه بر اساس قانون داده شود اشکال ندارد ، حتی علیه خدا.