اوباما دنبال شغل مي‌گردد!

تاریخ انتشار : ۰۲ آبان ۱۳۹۰

هیچ یک از پرونده‌های اوباما علیه ایران بحرانی نشده است؛ در نتيجه احتمالا او بايد به فكر يك شغل جديد براي خود پس از دسامبر 2012 باشد!

گرداب- به راستي اوباما چه در سر دارد؟ اين سوالي است كه اين روزها، بسياري در ايران، سراسر خاورميانه و حتي خود واشنگتن مي پرسند.
 
مسئله اي كه ابهام زيادي ايجاد كرده اين است كه هدف آمريكا از بازي هاي اخير عليه ايران چيست و آيا آمريكا قادر خواهد بود راهي را كه آغاز كرده تا انتها برود؟ مهم تر از اين، آيا اساسا آمريكايي ها مي دانند كجا قرار است بروند؟
 
روز چهارشنبه دو هفته پيش دو مقام آمريكايي در ادعايي كه بيشتر به شوخي شبيه بود، گفتند يك ايراني كه ظاهرا عقل درست و حسابي هم ندارد با يك باند قاچاق مواد مخدر در مكزيك وارد مذاكره شده بود تا سفير سعودي در واشنگتن را ترور كند.
 
آمريكا و عربستان سعودي بلافاصله از شوراي امنيت سازمان ملل خواستند به اين موضوع رسيدگي كند. بعد از آن و در حالي كه هياهويي عجيب درباره اين موضوع به راه افتاده بود، به يكباره "احمد شهيد"، گزارشگر انتصابي آمريكايي در مورد آنچه "حقوق بشر در ايران" مي خوانند گزارشي را كه قرار بود سپتامبر گذشته به نشست مجمع عمومي سازمان ملل ارائه كند، منتشر كرد و در آن انواع و اقسام اتهام ها را به ايران نسبت داد بي آنكه حتي در يك مورد به منطق حقوقي خفته در پس رفتارهاي ايران هم اشاره اي بكند.
 
بعد از انتشار گزارش احمد شهيد چند مقام غربي كه اغلب با عنوان منبع آگاه با خبرگزاري هاي غربي گفت و گو مي كنند، در گوشه و كنار گفتند اميدوارند شوراي حقوق بشر سازمان ملل هر چه زودتر بر مبناي گزارش احمد شهيد موضوع حقوق بشر ايران را به شوراي امنيت ارجاع دهد.
 
در كنار همه اين موارد مجموعه اي از گزارش ها در منابع كم و بيش معتبر غربي منتشر شد كه "يوكيا آمانو"، مدير كل ظاهرا ژاپني و در واقع آمريكايي آژانس بين المللي انرژي اتمي تصميم دارد در گزارش ماه نوامبر خود با انتشار اسناد جعل شده از سوی سيا اعلام كند يك جنبه نظامي بالفعل در برنامه هسته اي ايران وجود دارد.
 
انتشار پي در پي اين خبرها كه رسانه هاي غربي از آن به عنوان "رگبار خبرهاي بد" ياد مي كنند، اين سوال را به وجود آورده است كه واقعا آمريكايي ها چه قصدي دارند؟ آيا اين رگبار يك اقدام مبتكرانه و بخشي از يك سناريو از پيش نوشته شده عليه ايران است يا اينكه بايد آن را اساسا مجموعه اقداماتي واكنشي و انفعالي دانست كه علت اصلي آن عقب ماندگي راهبردي از ايران در منطقه و ترس از واگذار كردن رقابت انتخاباتي به جمهوري خواهان است؟ اين يادداشت تلاش مي كند پاسخي اجمالي براي اين سوال ها فراهم كند.

قبل از ورود به اصل بحث توجه به اين مقدمه لازم است كه بدون شك هم اكنون و در ماه هاي آينده هيچ ضرورتي براي باراك اوباما به اندازه انتخاب مجدد در انتخابات رياست جمهوري سال2012 و واگذار نكردن اتاق بيضي شكل كاخ سفيد به جمهوري خواهان حياتي نخواهد بود، همچنان كه متقابلا براي جمهوري خواهان نيز هيچ چيز مهم تر از آن نيست كه از تكرار دولت اوباما جلوگيري كنند. در مورد هر موضوع مرتبط با دولت آمريكا در ماه هاي آينده بايد با لحاظ اين پيشفرض تحليل كرد.
 
جمهوري خواهان هيچ كاري نمي كنند كه به نفع اوباما تمام شود و اوباما هم فعلا همه هدف گذاري هاي غير انتخاباتي را از اولويت كاري خود خارج كرده است. حالا سوال اين است كه پرونده سازي هاي جديد درباره ايران با اين پيشفرض بنيادين چگونه قابل تركيب است؟
 
به دو ماه پيش بازگرديم؛ زماني كه "لئون پانتا"، وزير دفاع آمريكا براي نخستين بار پس از تحويل گرفتن كليدهاي پنتاگون از "رابرت گيتس" به اسرائیل رفت. در اين ترديدي نيست كه مهم ترين موضوع در اين سفر براي پانتا جلب حمايت رژیم صهیونیستی از اوباما و متقابلا براي اسرائيلي ها طرح مسئله ايران بوده است.
 
مجموعه اطلاعات نشان مي دهد دو طرف اولويت هاي خود را اينگونه تركيب كرده اند. صهيونيست ها به فرستاده اوباما گفته اند كه هم اكنون 3 نگراني عمده درباره ايران دارند:
1- سران رژیم صهیونیستی گفته اند از اين نگران هستند كه ايران بتواند بدون نقض ان پي تي به وضعيت آستانه اي برسد.

2- سران رژیم صهیونیستی تاكيد كرده اند ايران در حال تثبيت برتري راهبردي خود در منطقه است و اكنون حتي اگر ديگر بحث هسته اي هم مطرح نباشد ايران در حال تغيير ژئوپلتيك منطقه عليه رژیم صهیونیستی و آمريكاست.

3- و در نهايت صهيونيست ها گفته اند نگران هستند كه غرب به ناچار و نااميد از متوقف كردن برنامه هسته اي ايران، غني سازي در اين كشور را در چارچوب برخي ابتكارهاي ديپلماتيك جديد كه اخيرا مطرح شده بپذيرد.

پس از طرح اين 3 نگراني صهیونیستها به دو نكته مهم اشاره كرده اند: مورد اول يك بلوف تمام عيار است كه متاسفانه مدت هاست آمريكايي ها و اروپايي ها آن را جدي گرفته اند و آن هم اينكه اگر اوباما به زودي اقدامي عليه ايران انجام ندهد و به اصطلاح مورد علاقه صهيونيست ها، جديت خود را در متوقف كردن ايران به اثبات نرساند آن وقت ناچارند خود دست به كار شوند.
 
و دوم، صهیونیستها گفته اند حمايت لابي يهودي آمريكا از اوباما در انتخابات 2012 كاملا مشروط به اين است كه اوباما ثابت كند براي امنيت اسرائيل كه اكنون بيش از هميشه از جانب ايران تهديد مي شود اهميت قائل است.

از طرف ديگر و صرف نظر از موضوع رژیم صهیونیستی، اوباما در فضاي داخلي آمريكا دچار يك بحران عبور ناپذير شده است. اكنون -همانند انتخابات كنگره در سال گذشته كه دموكرات ها آن را هم واگذار كردند- مهم ترين اولويت راي دهندگان آمريكايي مسائل اقتصادي است. بحران وال استريت اكنون وضعيتي به وجود آورده است كه راي دهندگان آمريكايي روز به روز بيشتر متقاعد مي شوند كه اوباما نه مي خواهد و نه اگر بخواهد مي تواند مشكلات آنها را حل كند؛ بنابراين، روند امور در محيط سياست داخلي آمريكا به سمتي پيش مي رود كه در آن اوباما قطعا بازنده خواهد بود مگر اينكه يك اتفاق فوق العاده صحنه را عوض كند.
 
اوباما در ماه هاي آينده شديدا نياز به حادثه اي دارد كه مسائل اقتصادي را از دستور كار افكار عمومي در آمريكا حذف كرده و يك دغدغه ديگر مثلا مسائل امنيتي را به جاي آن بنشاند (برخي روشنفكران آمريكايي مي گويند براي مردم اين كشور فقط يك چيز مهم تر از جيبشان است كه آن هم جانشان است.)
 
طرح موضوع تلاش نيروي قدس براي ترور يك ديپلمات نحيف و بي دست و پاي سعودي در واشنگتن اين فرصت را به اوباما داد كه براي مدتي دستور كار افكار عمومي آمريكا را عوض كند و با طرح اين مسئله كه عده اي قصد جان شهروندان آمريكايي را كرده اند، آنها را از پيگيري فوري دغدغه هاي اقتصادي و اجتماعي شان منصرف کند.

با اين حال مسئله مهم براي اوباما هنوز حل نشده است. او براي جلب نظر رژیم صهیونیستی به عنوان كارفرماي لابي يهودي در آمريكا چاره اي جز اين ندارد كه يك دور تحريم جديد عليه ايران اعمال كند. اوباما خوب مي داند كه تحريم هاي خارج از شوراي امنيت هيچ كاركردي ندارد و اگر مي خواهد ادعا كند اقدامي موثر انجام داده بايد مجددا مكانيسم اعمال فشار به ايران را در شوراي امنيت احيا كند، اما مشكل بزرگ در اينجا اين است كه همه كشورهاي عضو شوراي امنيت به جز فرانسه و انگليس به آمريكا گفته اند كه قصد موافقت با هيچ اقدام جديدي عليه ايران در شوراي امنيت را ندارند، چرا كه عميقا به اين باور رسيده اند كه اولا تحريم ها بر اراده ايران بي تاثير است و ثانيا هدف از تحريم هاي جديد آمريكا نه ملزم كردن ايران به پاي بندي به مقررات آژانس بلكه تغيير رژيم در ايران است كه طبعا هيچ سودي براي روسيه، چين و حتي آلمان ندارد.

در خلاصه ترين روايت ممكن قصه از اين قرار است: اوباما در حال رساندن 3 پرونده هسته اي، حقوق بشر و تروريسم به "وضعيت مرزي" است تا نه گفتن روسيه و چين و ديگر كشورها به درخواست اقدام عليه ايران در شوراي امنيت را هر چه بيشتر سخت كند.

اما در اينجا يك مسئله لاينحل هست و آن هم اينكه ظاهرا هيچ يك از پرونده ها آن مقدار كه دولت اوباما مي خواست بحراني نشده است. پرونده ترور در حال تبديل شدن به يك لطيفه است، گزارش ها نشان مي دهد آمانو پذيرفته است كه نمي تواند برنامه هسته اي ايران را نظامي اعلام كند و گزارش احمد شهيد هم خام تر از آن است كه بتوان آن را مستند اقدام در شوراي امنيت قرار داد. در نتيجه احتمالا آقاي اوباما بايد به فكر يك شغل جديد براي خود پس از دسامبر 2012 باشد!

مهدي محمدي/ منبع: کیهان