داستان‌های شگفت (12)؛

دادرسی از محتضر

تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۰

چنانچه دیروز دیدی من مهیای مرگ بوده و هیچ چاره‌ای تصور نمی‌کردم؛ حتی دراز کشیده و چشم‌ها را روی هم گذاشته و منتظر مرگ بودم؛ تا وقتی که به صدای پایی چشم باز کردم؛ دیدم شخصی لباس عربی معمولی به تن دارد و...