نشریه نشنال اینترست:

آمریکا بازنده بزرگ جنگ اطلاعاتی با ایران و حزب‌الله است

تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۳۹۰

می‌توان حدس زد با توجه به احتمال بالا گرفتن تنش‌ها در منطقه، به ویژه میان واشنگتن و حامیان حزب‌الله در تهران، ضربه سختی به منافع آمریکا وارد شود.

یک نشریه آمریکایی با اشاره به گاف ضداطلاعاتی سیا، در لو رفتن جاسوس‌هایش در لبنان، به بررسی ضرورت و نقش فعالیت‌های ضداطلاعاتی در سازمان سیا و ذکر مواردی از کارنامه تاریک آمریکا در این زمینه می‌پردازد.
 
به گزارش گرداب به نقل از فارس، نشریه "نشنال اینترست" در مقاله‌ای به قلم "جان آر. شیندلر"، استاد امور امنیتی ملی "کالج جنگ نیروی دریایی آمریکا" و همینطور یکی از متخصصان سابق سازمان امنیت ملی در بخش ضدجاسوسی و ضدتروریسم، با اشاره به دستگیری 12 جاسوس آمریکایی در لبنان، ضمن نگاهی اجمالی به پیامدهای این رسوایی و ذکر موارد مشابه دیگر، به تحلیل نقاط ضعف سازمان‌های اطلاعاتی آمریکایی می‌پردازد.
 
حزب‌الله هوشمندترین گروه زیر نظر سازمان ضداطلاعات آمریکاست 
حزب‌الله علنا از دستگیری 12 لبنانی که به عنوان ماموران سرویس اطلاعاتی آمریکا مشغول به کار بودند، ابراز خوشحالی می‌کند. می‌توان حدس زد با توجه به احتمال بالا گرفتن تنش‌ها در منطقه، به ویژه میان واشنگتن و حامیان حزب‌الله در تهران، ضربه سختی به منافع آمریکا وارد شود.
به طور قطع "لانگلی" [مقر فرماندهی سازمان سیا] باید به سوالات بسیار زیادی پاسخ دهد."دیوید پترائوس" و سازمانش، روزهای بدی را تجربه می‌کنند؛ به قول شوخی رایج کارمندان موساد: "خبرتون رو از روزنامه‌ها می‌گیرم!"

اینکه چطور چنین عملیات بسیار مهمی لو رفت، چیزی است که به این زودی‌ها و به صورت رسمی آشکار نخواهد شد. گزارش‌های اولیه بر وجود نقص‌هایی جدی در تکنیک‌های جاسوسی مورد استفاده سیا دلالت دارد.
 
به نظر می‌رسد حزب‌الله با بهره بردن از استفاده سهل‌انگارانه عوامل سیا از تلفن همراه، موفق به ردیابی و تعقیب آنها شده باشد. از اشتباهات فاحشی که حتی در آموزش‌های مقدماتی کتاب "جاسوسی 101" نیز راجع به آن هشدار داده شده است. شایعات زیادی وجود دارد که می‌گوید کارمندان سیا از کلمه رمز "پیتزا" برای درخواست ملاقات با ماموران لبنانی استفاده می‌کردند، و سپس آنها را در یکی از شعب "پیتزا هات" در بیروت می‌دیدند. انتخاب یک چنین روش غیرحرفه‌ای و سهل‌انگارانه‌ای، تنها می‌تواند در محیط یک جامعه آرام و دوستانه پذیرفتنی باشد، اما در لبنان، و آن هم در مقابله با حزب‌الله، که به زعم سرویس ضداطلاعات، زیرک‌ترین گروه در جهان محسوب می‌شود، چنین حرکتی را تنها می‌توان به این معنا دانست که سیا به دنبال دردسر می‌گردد. در جریان جنگ اطلاعاتی در برابر حزب‌الله و ایران، دشمنان آمریکا برنده قاطع این بازی به حساب می‌آیند.
 
سازمان اطلاعاتی آمریکا در سال‌های اخیر، نفوذپذیر شده است 
حقیقت ناامیدکننده این است که رخ دادن این قبیل فاجعه‌های ضداطلاعاتی، در سال‌های اخیر به یک روند عادی و معمول تبدیل شده است و سطح پاسخگویی در قبال این رویدادها به حداقل ممکن رسیده است.
 
در دسامبر سال 2009، یکی دیگر از گاف‌های ضداطلاعاتی منجر به مرگ 6 نفر از کارمندان سیا (و یک همکار اردنی) شد. رتبه دوم در فهرست مرگبارترین روزهای تاریخ سازمان سیا. بر اثر بی‌احتیاطی‌های ضداطلاعاتی، "همام البلوی" -یک دکتر اردنی وابسته به القاعده که وانمود می‌کرد در حال همکاری با ما [آمریکا] است، اما در حقیقت، در تمام مدت به نفع القاعده گام برمی‌داشت- اجازه یافت در حالی که یک بمب به خودش بسته بود، وارد پایگاه عملیاتی "چپمن" در "خوست" افغانستان شود. پیامد فاجعه‌بار این سهل‌انگاری، هیچگاه از چشم روزنامه‌ها پنهان نماند.
 
با لو رفتن عوامل سیا در ایران، در دهه 90، تهران کم و بیش به نقطه کور این سازمان بدل شد
 عجیب است، چون سیا سابق بر این موفق شده بود که یک افتضاح ضداطلاعاتی حتی شاید بزرگ‌تر را دست‌کم برای مدتی از نظر روزنامه‌ها پنهان نگه دارد. در دهه 90،تعداد زیادی از ایرانی‌هایی که با گزارش‌های خود سازمان سیا را تغذیه می‌کردند، بعد از شناسایی از سوی ماموران ضدجاسوسی تهران از دور خارج شدند. این اتفاق را هم می‌توان به پای اشتباهات اساسی در تامین امنیت ارتباطی خبرچین‌ها با لانگلی نوشت. عواقب شدید و بلندمدت این حادثه، ایران را عملا به نقطه کور سیا تبدیل کرد؛ نقصی که دیگر هیچگاه به درستی رفع نشد.
 
بیش از نیمی از کارکنان سیا پس از واقعه یازده سپتامبر و از میان افراد بی‌تجربه استخدام شده‌اند 
برای درک اینکه چرا رخ دادن چنین اشتباهاتی، ظاهرا به یک روند معمول تبدیل شده است، می‌توان توضیحات زیادی متصور شد. پس از واقعه 11 سپتامبر، سیا، در وهله اول و بیش از هر چیز دیگر به یک سازمان ضدتروریستی تبدیل شد؛ مسئله‌ای که می‌توان آن را به راحتی از دلایل اصلی دردسرهای اخیر دانست. جای تردید نیست که نسل جدید کارکنان و تحلیل‌گران سیا، به خوبی اما تنها در هنر محرمانه و مرگبار "هدف‌گیری" -که یک عبارت خوشایندتر برای توصیف فرایند "شکار" یکی از مظنون القاعده است- آموزش دیده و تخصص یافته‌اند. شاید بیش از نیمی از کارکنان سیا را -درست مانند سایر سرویس‌های اطلاعاتی- افرادی تشکیل می‌دهند که پس از واقعه یازده سپتامبر، و برخی از آن‌ها مستقیم بعد از پایان کلاس درس به استخدام این سازمان‌های درآمده‌اند.
 
اعتماد به سازمان‌های اطلاعاتی دوست، اشتباه بزرگ دیگر سیا است 
از سوی دیگر تراژدی خوست نیز برای همیشه ضربه مصیبت‌بار ناشی از اعتماد بیش از اندازه به سازمان‌های اطلاعاتی دوست و همکار -حتی بهترین‌هایشان مانند سرویس اردن- را برای انجام بررسی‌های اولیه ضداطلاعاتی "منابع"، به ما یادآوری خواهد کرد. به طور قطع، تکنیک‌های جاسوسی به هزینه مبارزه با القاعده -که از جذابیت‌های بی‌نظیری برای کارمندان جوان دفتری که به دنبال ترفیع هستند، برخوردار است- پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند. اما حرفه "جاسوسی" یک داستان بسیار قدیمی است که فصل‌های اخیرش، در سازمان سیای امروز آمریکا، از هیچ جلوه و جذابیتی برخوردار نیست.
 
سیا پس از واقعه یازده سپتامبر بیش از وظایف اصلی خود، به "کشتن" تروریست‌ها علاقه نشان می‌دهد
از سوی دیگر در دنیای فعالیت‌های اطلاعاتی، هیچ چیز باسابقه‌تر و کم‌جذابیت‌تر از فعالیت‌های ضداطلاعاتی نیست. وارد شدن به سیا، همانطور که معمولا گفته می‌شود، به سختی می‌تواند یک حرفه آینده‌دار برای جوانان بلندپرواز باشد؛ لازم به ذکر نیست که سیا، به مرور هاله‌ای از ابهام و وسواس‌های دائم ذهنی را به دور تک‌تک کارمندانش کشیده و آن را تبدیل به جزئی از شخصیت آنها می‌کند. حقیقت غم‌انگیز این است که زمانی که سیا یا "سازمان مرکزی اطلاعات" آمریکا، پس از رخداد یازده سپتامبر، با اشتیاقی که برای "کشتن" تروریست‌ها از خود نشان می‌داد، پا را از محدوده "جاسوسی" خود فراتر گذاشت، و با از دست دادن توانمندی‌های ضداطلاعاتی خود، دیگر تنها تبدیل به "سازمانی" شد که حمل ویژگی‌های "مرکزی" و "اطلاعاتی" بر آن شایسته به نظر نمی‌رسد.
 
بخش ضداطلاعات سیا، اکنون فقط یک سرزمین متروکه است
برای درک عمق فاجعه، کافی است وضع فعلی را با نگاهی به گزارش‌های ضداطلاعاتی دوره جنگ سرد، ارزیابی کرد. به طور قطع پس از کناره‌گیری "جیمز جیزس انگلتون" مستعد اما بی‌نظم، در اواسط دهه 70، پس از یک نسل ریاست بر بخش ضداطلاعات سیا، این بخش به سرزمین متروکه‌ای بدل شد که تخصص اصلی آن را باید در خراب کردن کارها، جست‌وجو کرد. هیچ اغراق نیست اگر افول بخش ضداطلاعات را با ترسیم یک خط مستقیم از قضیه رسوایی "آلدریچ ایمز" -جاسوس نفوذی ک.گ.‌ب، که در اواسط دهه 80، با ورود به سیا، منابع بسیار ارزشمند سازمان در شوروی را لو داد- نمایش دهیم؛ کافی بود کارکنان بخش ضداطلاعات، اندکی هوشیارتر بودند تا بتوانند ایمز را که رد پاهای بسیاری در گوشه و کنار از خود باقی گذاشته بود، شناسایی کنند.
 
در طول دو دهه، تمام جاسوسان سیا در کوبا، ماموران دوجانبه‌ای بودند که از هاوانا فرمان می‌گرفتند
اما عملکرد سازمان ضداطلاعات تنها به دستگیر کردن جاسوس‌ها محدود نمی‌شود. هدف واقعی از استقرار این سازمان، معمولا از سوی افرادی که از خارج به آن نگاه می‌کنند، قابل درک نیست. این هدف، در حقیقت، کنترل کیفی روش‌های جاسوسی است؛ و سابقه سیا در جنگ سرد، نشان می‌دهد که سازمان ضداطلاعات، در این دوره و در هر دو مورد، بهترین عملکردها را از خود نشان داده است. در سال 1987، یک پناهنده کوبایی مطلبی را فاش کرد که تنها می‌شود آن را به صورت یک شوک تکان‌دهنده توصیف کرد. او اظهار کرد که همه منابع اطلاعاتی سیا که از اوایل دهه 60 در کوبا به کار گماشته شدند، جاسوس‌هایی دوجانبه و تحت فرمان هاوانا هستند؛ احتمالی که برخی از کارمندان باتجربه‌تر سیا آن را در نظر گرفته بودند.
 
یکی دیگر از افتضاحات سیا مربوط به دروغ‌هایی می‌شود که علاقه داشت در مورد تسلیحات کشتار جمعی صدام باور کند
با دسترسی نسبی فعلی به برخی از پرونده‌های بلوک شرق، به وضوح مشخص است که عملکرد سیا در اواخر جنگ سرد، در مقایسه با سازمان‌های اطلاعاتی کمونیستی، تنها اندکی بهتر بوده است. این خطاهای عملکرد تا به امروز ادامه داشته و تنها محدود به سیا نیز نمی‌شود.
 
برای اینکه کسی این اشتباهات را به حوزه "جاسوسی در مورد مسائل جاسوسی"، تقلیل ندهد، بگذارید اشاره‌ای کنیم به رسوایی "کروبال"؛ شیادی عراقی که اطلاعات نادرستش در متهم کردن صدام به فعالیت در زمینه سلاح‌های کشتار جمعی، نقشی کلیدی در حمایت از دولت بوش -تنها با مشتی دروغ- برای حمله به عراق در سال 2003 داشت. در این مورد هم یک سازمان همکار -سازمان اطلاعات و امنیت آلمان- در خصوص تایید منابع، نقشی ضعیف و گمراه‌کننده بازی می‌کند. نتیجه این شد که سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا، به ویژه سازمان اطلاعات دفاعی، ادعایی به اثبات نرسیده را تنها به این علت که ترجیح می‌داد باور کند، پذیرفت؛ و پیامدهای وحشتناک چنین اتفاقی، بر کسی پوشیده نیست.
 
یک سازمان ضداطلاعاتی، به دانش تاریخی و گسترده‌ای از سازمان‌های اطلاعاتی دیگر کشورها نیاز دارد
متخصصان ضداطلاعاتی، ندرتا انسان‌های محبوبی هستند. آنها طبیعتا مرموز هستند، آمادگی این را دارند تا ارتباطات پیچیده‌ای پشت دو حادثه به ظاهر غیرمرتبط تصور کنند (که این ویژگی تا حدودی، لازمه چنین حرفه‌ای محسوب می‌شود)، و اینکه به سختی می‌توانید خبر خوبی از دهان آنها بشنوید. در نهایت، هیچکس دوست ندارد که یکی از آن افراد مرموز که مرتب در اداره بالا و پایین می‌روند، روزی بیاید و به او خبر بدهد که عملیات قبلی‌اش -همان که اگر نه سال‌ها، که ماه‌ها بر روی آن کار کرده بود، همان که انتظار داشت، آینده حرفه‌ای او را بسازد- در حقیقت تنها یک سراب بوده است.
 
به علاوه، پرورش یک کادر مجرب و کارامد ضداطلاعاتی، فرایندی زمان‌بر و نیازمند افرادی واقعا مستعد است؛ از آنجا که یک کارمند ضداطلاعاتی خوب باید در زمینه فعالیتش یک متخصص نابغه باشد و همینطور دانش مفصل و ترجیحا دایره‌المعارف‌واری از روش‌ها و عملیات‌های سال‌ها و دهه‌های گذشته سرویس‌های اطلاعاتی دیگر کشورها داشته باشد. در صورتی که آمریکا بخواهد منافع خود را در این دنیای پرمخاطره حفظ کند، باید به شکل جدی‌تری به مسئله ضداطلاعات نگاه کند.
 
در طول زمان حضورم در جامعه اطلاعاتی، با کارمندان ضداطلاعاتی بسیاری از سازمان‌های مختلف کار کردم، که از آن بین می‌توانم به افراد مستعد مرکز ضداطلاعات سیا اشاره کنم. برخی اوقات، پیش‌فرض‌ها و جهت‌گیری‌های گسترده‌ای که در مورد بخش ضداطلاعات در لانگلی وجود دارد، کار کردن برای این افراد را دشوار می‌سازد. بگذارید امیدوار باشیم که این آخرین افتضاح ضدجاسوسی، سیا و تمام دیگر سازمان‌های اطلاعاتی را مجبور خواهد کرد که بالاخره بخش ضداطلاعات را جدی بگیرند. این یک دنیای واقعی است، نه یکی از آن فیلم‌های مهیج و جذاب جاسوسی که بر پرده سینما می‌بینید.