Gerdab.IR | گرداب

گریه کن سرباز!

تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۳۹۰

نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق، فرزندش را در آغوش می فشارد.



گرداب- نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق، فرزندش را در آغوش می فشارد.


آهای سرباز، آهای مادر!...
گریه کن، تو حق داری گریه کنی. شاید ماه‌ها و سال‌هاست که فرزندت را ندیده‌ای.
فرزند دلبندت را. کودک معصومی که تاب دوری مادر نداشته و حتماً از تو بیشتر، برایت دلتنگی می کرده.
گریه کن سرباز، گریه کن تا سبک شوی...
گریه کن، بخاطر گوهر مادری که از تو ستانده‌اند، و در عوض تو را مفتخر! کرده اند به این لباس‌ها.
این لباس‌ها که اصلاً به قامت تو سازگار نیست...
گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه‌ات را خراب کرده‌اند...!
اما
من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
تو مادری، حق داری بچه‌ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...!

سوالی از تو دارم :
این کودک را می شناسی؟



می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس می‌کند؟
می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
این پدر یکی از زندانیان تو و دوستان توست در عراق...
چه میشد اگر اجازه می‌دادی این پدر، بچه‌اش را ببیند؟
فکر کردی فقط خودت به فرزندت عشق می ورزی؟

این دختر را چطور؟



حتماً او را دیده‌ای...
در کوچه پس کوچه‌های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه‌ای بر لب داشت...
الان به نظرت لکه‌های سرخ روی لباسش، نقش گل‌های سرخ است یا رد پایی از خون تازه ؟
یا لکه‌های قرمز روی زمین، گلبرگ‌های پرپر شده گل‌های پیراهن اوست؟
صورت ظریف او را با اسلحه‌ای که در کنارش به دست گرفته‌ای چه کار؟
ببین چه گریه‌ای میکند؟ چه خونی از صورتش جاری است؟
این رنگین‌تر است یا خون فرزندت که این‌ چنین در آغوشش کشیده ای؟
حال این دخترک را خوب ببین. نتیجه کارتو و همکاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
این است آنچه برای این دختر و مردمش هدیه برده ای...ا
این پدر را میشناسی؟



دارد به چه حالی، جسم بی‌جان دخترش را می‌گذارد کنار بقیه جنازه‌ها.
یادت هست؟ همین چند شب قبل، خانه‌شان را بمباران کردید.
تو و هم‌قطارانت.

این را چطور؟



این اما مال افغانستان است.
شاهکار قدیمی تر شما.
اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........ا
از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
سردشت ، حلبچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....فلسطین و ....ا
...............
...............
...............
گریه کن سرباز
گریه کن، اما نه فقط برای دلتنگی فرزندت ...
شاید نپذیری، اما من در گریه های تو هیچ عاطفه‌ای نمی بینم سرباز!
گریه کن برای انسانیتی که در زیر پای تو و رهبرانت لگد مال شده...
گریه کن برای عاطفه‌ای که در وجودت مرده...
گریه کن برای شرف و آزادگی که از دست داده اید...ا