كاش اميرالمؤمنين هم 9 دي داشت

تاریخ انتشار : ۰۸ دی ۱۳۹۰

اگر مردم نيايند، دين قادر نيست گردنكشان خودمحور را سر جاي خود بنشاند. اگر مردم نيايند، اميرالمؤمنين عليه‌السلام هم به تنهايي نمي‌توانند اين متعديان را به قبول رأي دين و مردم وادار کنند.

گرداب- "مردم سالاري" در ساحت نظريه به حاكميت قانونمند، هدفمند و فراگير مردم بر سرنوشت خويش اطلاق مي شود، اما مردمسالاري در ساحت عمل به سيستمي اطلاق مي شود كه در آن گروهي از مردم، جمعي را از ميان خود برمي گزينند و اداره امور را به دست آنان مي سپارند. با اين وصف فاصله مردمسالاري از نظريه تا عمل را "نخبگان" پر مي كنند و از اين رو هيچ استبعادي ندارد كه بگوئيم مردم سالاري يعني حكومت نخبگان بر مردم. از حيث دخالت در حكومت و حكمراني هم در ساحت نظريه، مردمسالاري يعني توزيع اختيار در ميان جامعه و جلوگيري از تمركز آن در يك يا چند نقطه، ولي در ساحت عمل، حكومت بر مبناي مردم سالاري يعني "تمركز" اختيار در يك يا چند نقطه. در اينجا فاصله حكمراني مردمي از نظريه تا عمل به دست "حكمرانان" پر مي شود و از اين رو بسياري از فلاسفه و دانشمندان علوم سياسي معتقدند دمكراسي در عمل همان "اريستوكراسي"- يعني حكومت اشراف بر مردم- است.

مردمسالاري ديني در ساحت نظريه به معناي نقش آفريني مردم در عرصه اداره -كلي و جزئي- جامعه براساس معيارها و مباني ديني است و در ساحت عمل به سيستمي اطلاق مي شود كه در آن همه مردم -و نه بخشي از آنان، چرا كه نقش آفريني اجتماعي از منظر ديني فراتر از اختيار، بلكه تكليف است- در همه مسائل -دنيوي و اخروي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و...- بر اساس اصل امر به معروف و نهي از منكر وارد شده و با لحاظ كردن معيارها و مباني ديني نقش آفريني مي کنند.
 
با اين حال در مردمسالاري ديني به طور سيستماتيك فاصله اي ميان دو عرصه نظر و عمل وجود ندارد. البته اگر مردم چنين جامعه اي به صحنه نيايند و يا به صحنه بيايند ولي بدون لحاظ كردن معيارهاي ديني بخواهند به ايفاي نقش بپردازند، طبعا در چنين جامعه اي نيز ميان عرصه نظر و عمل فاصله افتاده و همه عوارض "دموكراسي" بر آن بار مي شود و در نهايت بعيد نيست نخبگاني كه به نام دين از مردم رأي ستانده اند فاصله نظر و عمل را به نفع خود پر كنند.
 
از حيث دخالت در حكومت، مشروعيت دخالت از يك سو به صلاحيت هاي شخصي -تقوا، تدبير، علم و تخصص- و از سوي ديگر به صلاحيت هاي قانوني ارتباط دارد؛ بنابراين اگر فردي در امر خاصي از حكومت ديني صلاحيت شخصي نداشته باشد، نبايد در آن امر وارد شود، ورود او در اين شرايط مجرمانه و سبب سلب صلاحيت قانوني مي شود. فرد صاحب صلاحيت هم تنها در چارچوب قانون مي تواند ورود كند. اگر قانون را ناديده بگيرد به معناي ناديده گرفتن نظام است و كسي كه خارج از چارچوب نظام كار مي كند، نمي تواند متولي امري از امور نظام شود.
 
اين يكي از مهمترين امتيازات مردمسالاري ديني بر غير آن است، اما متأسفانه گاهگاهي حكمراني كه با تابلو دينداري از مردم رأي مي ستاند تلاش مي كند تا با عبور از "دين" و "مردم" به قدرتي دست پيدا كرده و در برابر "نظام مردمي" يك نظام سايه را پديد آورد. در اين صورت تنها و تنها راه علاج همان مردمي هستند كه تكليف شرعي آنان را به ساخت نظام ديني وادار كرده و فرد يا افرادي با استناد به آراء مردم تصور مي كنند كه منهاي دين و مردم هم داراي موقعيت و منزلتي هستند. اگر مردم نيايند، دين قادر نيست اين گردنكشان خودمحور را سر جاي خود بنشاند. اگر مردم نيايند، اميرالمؤمنينعليه السلام هم به تنهايي نمي تواند اين متعديان را به قبول رأي دين و مردم وادار نمايد. تاريخ در دوران طولاني خود موارد زيادي در سينه خود ثبت كرده است كه با غيبت مردم در صحنه، حكومت هاي الهي و مردمي ساقط شده اند.

9 دي در اين چارچوب تحليلي، يك روز ويژه در تاريخ اسلام به حساب مي آيد، چرا كه در اين روز مردم به ميدان آمدند و مدعيان مردمسالاري -و به واقع جباران و ديكتاتورهاي سفاك -كه به نام مردم به بنيان هاي نظام مردمي و ديني مي كوبيدند را سيلي زده و سر جاي خود نشاندند.
 
كاش مولي علي بن ابي طالبعليه السلام هم يك روز 9 دي داشت و كاش امام مجتبي‌علیه‌السلام و... و كاش در مشروطه يك 9 دي به وجود آمده بود يا حداقل يك 30 تير داشت و...

نهم دي ماه روزي بود كه مردم احساس كردند، با شرارت عناصر خارجي و داخلي جز آنان و حضورشان هيچ نيروي ديگري نمي تواند انقلاب و نظام را حفظ كند و هيچ كاري جز حضور گرم و متراكم نمي تواند نشان دهد كه دين و رهبري در اين كشور غريب نيست و انصافا 9 دي توانست هم استحكام دين و هم اقتدار رهبري را به دنيا نشان دهد. اگر به تحليل و تفسير محافل خارجي نگاهي بياندازيم درمي يابيم كه ميان آنچه پيش از 9 دي گفته مي شد و آنچه پس از اين روز مطرح مي شد، فاصله اي بزرگ وجود دارد. بعد از 9 دي روند توطئه خارجي كند نشد اما اميد دشمن به كار در جغرافياي ايران و اميد به كارآيي عوامل فتنه از بين رفت و حركت به سمت اقدامات خارجي نظير تحريم و قطعنامه و دسته بندي هاي بين المللي پيش رفت و اولين محصول آن قطعنامه 1929 بود و صد البته خود آنان اعتراف كرده اند كه جمهوري اسلامي با فشار خارجي از بين نمي رود.
 

در واقع 9 دي مهمترين نقص "مردمسالاري" را برطرف كرد. اگر در ايران 9 دي نبود توطئه عليه مردم به ثمر مي نشست همانگونه كه در كشورهاي ديگر توطئه به نتيجه رسيده است. در حضور مردم "بركت" وجود دارد و سبب فزوني قدرت جامعه اي كه به آن اهتمام ورزيده مي شود به گونه اي كه غلبه آنان بر دشمنان تضمين شده و حتمي مي شود.
 
خداوند متعال در آيات 26 سوره توبه و 33 سوره احزاب به اين موضوع اشاره مي فرمايد. بر اساس دلالت اين آيات خداوند مؤمنين را با نيروي خود -جنود لم تروها- قوت مي بخشد و وقتي به ميدان آمدند، اگر كاستي هم داشته باشند، بر دشمن پيروز مي شوند و اين مزد بصيرتي است كه در حضور به هنگام به دست مي آورند. اين در حالي است كه با محاسبه مادي اولا به صحنه آمدن انبوه مردم در شرايط سخت فتنه ناممكن به نظر مي رسد و ثانيا با توجه به دست هاي درهم تنيده و محاسبات دقيق فتنه گران غلبه مردم بر آنان خارج از تصور است.
 
خداوند در آيه 10 سوره احزاب به اين نكته اشاره مي كند كه وقتي از داخل و خارج، بالا و پايين فتنه گران، جامعه را در محاصره مي گيرند، گمان به ناتواني در جامعه شكل مي گيرد و چشم ها وحشت زده نظاره گر مي شوند و جان هاي مؤمنين به لب مي رسد، در اين شرايط اگر اين مردم فارغ از عمق و گستره فتنه به وظيفه الهي خويش كه حضور فعال در عرصه است، نظر داشته باشند، در اين هنگام خداوند مؤمنين را نصرت مي بخشد و معاندان و فتنه گران را در برابر آنان به ذلت مي كشاند.

در صحنه فتنه 88 سران فتنه با به رخ كشيدن قدرت فتنه گري خود درصدد بودند مردم را از صحنه خارج گردانند از اين رو در اولين بيانيه هاي خود از "آتشفشان" و "آشوب در ميادين، خيابانها و دانشگاه ها" حرف زدند و نظام را براي عقب نشيني در مقابل فتنه گران تحت فشار شديد قرار دادند. دست آخر وقتي به نتيجه نرسيدند ماجراي عاشوراي 88 را به وجود آوردند تا بگويند هيچ چيز جلودار آنان نيست. در اين صحنه نظام نمي توانست با استفاده از ظرفيت انتظامي و امنيتي خود به ماجرا خاتمه دهد نه اينكه آشوب گران زياد بودند و يا اينكه قواي انتظامي و امنيتي براي مهار آنان ضعف داشت، بلكه از آن رو كه اين انقلاب مسائلش را با نيروي ذاتي خود -مردم- حل مي كند، راغب به استفاده گسترده از نيروهاي انتظامي و امنيتي نبود. از اين روي براي پايان دادن به فتنه عميقا به 9 دي نياز بود.

يك نكته ديگر در 9 دي "ايمان و باورهاي ديني" مردم بود. حضور مردم در صحنه مي توانست صرفا سياسي باشد؛ يعني مردم براي حل يك مشكل خاص سياسي -در زير سقف نظام- به ميدان بيايند كما اينكه مردم تهران در روز 30 تير 31 به ميدان آمدند و آمدن آنان سقوط كابينه احمد قوام را در پي داشت اما اثر چنين حضوري در همين صحنه محدود مي شود ولي وقتي يك باور مذهبي كنار آن قرار مي گيرد ماجرا يك معنا و مفهوم ديگري پيدا مي كند.
 
در روز 9 دي مردم با شعارهاي مذهبي - عاشورايي به صحنه آمده بودند و عميقا احساس مي كردند كه به دين و باورهاي مقدسشان آسيب وارد شده است و اين واقعا درست هم بود. حريم امام حسين عليه السلام و عاشورا براي مردم ايران معناي وجودي دارد؛ يعني تشيع بي عاشورا يا با عاشورايي تضعيف شده معنا و مفهومي ندارد. وقتي سران فتنه وارد حريم عاشورا شدند مردم از يك سو به عمق انحراف آنان پي بردند و از سوي ديگر دريافتند كه فتنه گران گمان مي كنند به اعتبار رأيي كه از مردم ستانده اند، جايگاه محكمي دارند پس بايد به آنان گفته مي شد كه رأي پاي صندوق تا زماني اعتبار دارد كه رأي دهنده، رفتار ستاننده راي را با ارزش هاي خود همخوان ببيند.

9 دي غير از اينكه يك روز حماسي است در عين حال يك "عبرت بزرگ" هم هست؛ عبرتي كه بايد هرسال شفاف تر ديده شود. عبرت 9 دي -همانطور كه در آخر وصيت نامه حضرت امام خميني رحمت الله عليه هم به آن اشاره شده- اين بود كه عقد اخوت مردم با افراد تا آنجا است كه تعارض فرد با نظام ظاهر نشده باشد. اما اگر فرد يا افرادي بيشترين رأي را هم از مردم گرفته باشند، كما اينكه در مواردي گرفته اند ولي بعد، انقلاب را رها كرده و به يك "فئه باغيه" يا يك گروهك انحرافي وصل يا تبديل شود و بخواهد با آن به اهداف خاص سياسي برسد، سر و كار او قطعا با مردم خواهد بود و اولين كار مردم در اين صحنه باطل كردن رأيي است كه به نام او به صندوق ريخته اند.
 
مردم در روز 9 دي آراي سالهاي 68، 72، 76 و 80 را در حالي كه دوره رياست جمهوري اين ها پايان يافته بود، باطل كردند و به تعبير بهتر پس گرفتند و حتي صاحبان آن آراء را لعن كردند. از اين پس هم اگر فرد يا افرادي پشت به مردم كرده و بناي انحراف بگذارند، همين لعن است و همان ابطال. و اين 14قرن حكايت شيعه گري است.

سعدالله زارعي/ منبع: کیهان