داستان های شگفت (8)؛
ناگاه میبیند از طرف قبر مبارک نوری به اندازه نارنج آبی خارج شد و دارای دو حرکت بود؛ یکی به دور خود و دیگری رو به صحن و بازار بزرگ...
کد خبر: ۶۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۳/۳۱
بعد از چند روز یک نفر جهرمی میآید و کیسه پولی به شیخ میدهد و میگوید: این را به من دادهاند تا به شما بدهم و مال شماست...
کد خبر: ۵۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۱/۲۳