رسانه های جمعی و سلطه فرهنگی(1)

تاریخ انتشار : ۰۸ خرداد ۱۳۹۲

صنایع فرهنگی سرمایه‌داری، علاوه ‌بر آنکه انسان‌های شبیه به مردگان متحرک ایجاد می‌کنند، جامعه‌ای به‌ وجود می‌آورند که به ‌طور خستگی‌ناپذیر، یک توده‌ی سرگرم شونده است و همچنین ایدئولوژی‌های طرفدار سرمایه‌داری را اشاعه می‌دهند.

به گزارش گرداب، امروزه رسانه‌هاي جمعي و وسايل ارتباطي نقش مهمي در دهکده جهانی ایفا می‌کنند، درك دنياي پيرامون و اطلاع از حوادث و رويدادها به خوبي تاثيرات وسايل ارتباط جمعي را براي ما روشن مي سازد.

در عصر جهاني شدن و در گذر زمان تغيير و تحولات زندگي بشر و پاسخگويي به نيازهاي اساسي انديشه‌ها و دانستني‌ها، اهميت وسايل ارتباط جمعي نمایان‌تر می‌شود.

ظهور رسانه‌های ارتباط جمعی و گسترش روزافزون این رسانه‌ها، ارتباطات اجتماعی را از اشکال سنتی خود متمایز نموده است.

در رابطه با نحوه و میزان تاثیرات وسایل ارتباط جمعی نظریات متفاوت و گاها متضادی توسط اندیشمندان حوزه ارتباطات و رسانه در جهان ارائه شده است.

نظریات انتقادی ارتباط جمعی بر نقد جایگاه و آثار اجتماعی وسایل ارتباط جمعی و پیامد‌هاي ارتباطی استوار است.

در دیدگاه نظریه پردازان انتقادی، تکنولوژی مدرن با ایجاد مکانیسم‌های کنترل، اعمال سلطه بر انسان‌ها را ممکن ساخته و آن‌ها را بصورت بردگانی مدرن درآورده است.

ایجاد سرگرمی‌های عمومی و تفریحات پوچ و بی معنی و ساختن یک زندگی به اصطلاح مرفه، یعنی پدیده‌هایی که در مراحل پیشین تمدن بشری برای وی امری ناشناخته و عجیب و غریب می‌نمود، همگی در تمدن مدرن به لطف تکنولوژی، ممکن شده و از سویی دست به دست هم می‌دهند تا با تضعیف عقلانیت اصیل انسانی، وی را موجودی منفعل و هم‌نوا با جامعه‌ی تکنولوژیک سازند.

مکتب فرانکفورت در زمره‌ی نظریات انتقادی ارتباط جمعی جای می‌گیرد، نظریات ارتباطی مکتب فرانکفورت با آراي آدورنو و هورکهایمر آغاز می‌شود.

آدورنو رسانه‌های اجتماعی را که خود نشات گرفته از تکنولوژی مدرن هستند، در یک جریان کاملا برنامه‌ریزی شده می‌داند که فرایند جامعه‌پذیری افراد را رقم می‌زند و از این طریق با تربیت کردن توده‌های رام، تحقیر شخصیت افراد، سرکوب فردیت آنان و تهی ساختن وجود آنان از هویت، سبب تداوم نظم موجود می‌شود.

از نظر مارکوزه و سایر نظریه‌پردازان مکتب فرانکفورت، رسانه‌های اجتماعی به تجاوز به حوزه‌های خودآگاه و ناخودآگاه وجود فرد دست زده و بر جامعه اثر می‌گذارد، دست اندازی و تجاوز تکنولوژی مدرن به حوزه خصوصی زندگی انسان‌ها، موجب از بین رفتن آزادی درونی آن‌ها و یکدست شدن نحوه اندیشدن و نگاه کردن آنان به مسائل شده است.

به اعتقاد این نظریه‌پردازان، صنایع فرهنگی بخش جدیدي از صنعت موسسات اطلاع رسانی مانند رادیو، مطبوعات و سینماست که براي به نتیجه رساندن منافع صاحبان صنایع به کار می‌افتد و در نتیجه این صنایع فرهنگی باعث تولید تخدیر کننده محصولات فرهنگی، ایجاد بازارهاي وسیع‌تر تجاري و سازگاري سیاسی است.

صنعت فرهنگ به پدیده شیء شدن فرهنگ و تبدیل شدن فرهنگ به نوعی کالای قابل مبادله در جامعه سرمایه داری اشاره دارد.

 فرهنگ در این مفهوم تبدیل به یک صنعت می شود که هدف اصلی آن افزایش هر چه بیشتر سود به نفع صاحبان جوامع سرمایه داری است.

نظریه پردازان مکتب فرانکفورت معتقدند صنایع فرهنگی سرمایه‌داری، علاوه ‌بر آنکه انسان‌های شبیه به مردگان متحرک ایجاد می‌کنند، جامعه‌ای به‌ وجود می‌آورند که به ‌طور خستگی‌ناپذیر، یک توده‌ی سرگرم شونده است و همچنین ایدئولوژی‌های طرفدار سرمایه‌داری را اشاعه می‌دهند.

صنعت فرهنگ با تولید انبوه کالاهای متنوع و به‌ کمک رسانه‌های جمعی نظیر رادیو، تلویزیون و مطبوعات، به تبیلغات گسترده‌ای برای بازاریابی و مصرف کالا‌ها پرداخته و از این طریق به فریب اذهان و افکار عمومی مبادرت ورزیده است تا افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر طبقه سرمایه‌دار حاکم به‌ وجود آورد.

آدورنو می‌گوید جامعه به مدد صنایع فرهنگ نمی‌گذارد که انسان‌ها، جان دیگری جز آن چه هست برای خود متصور شوند و دیگر به زحمت می‌توان انسان‌ها را نسبت به این وضعیت آگاه کرد.

ادامه دارد...