به گزارش
گرداب، دموکراسی به مفهوم جدید آن، به معنای حاکمیت مردم است. پیشینه این اصطلاح به آتن در قرن پنجم قبل از میلاد باز میگردد که در آن دموکراسی به معنی «حکومت مردم بر مردم و برای مردم» آمده است. دموکراسی از دو لفظ یونانی «Demos» به معنای عامه مردم و «krafos» به معنای قدرت، حکومت، اداره امور و حاکمیت، گرفته شده است.
و اما درباره مردمسالاری دینی برخی، مردم سالاری دینی را ترکیبی از دو واژه مردمسالاری و دین دانستهاند؛ در حالی که بسیاری از نظریه پردازان اسلامی آن را واژه مرکب نمیدانند. آنان قائلاند که مردم سالاری دینی به معنای ترکیب دین و مردم سالاری نیست، بلکه یک حقیقت واحد در جوهره نظام اسلامی است؛ یعنی اگر بنا باشد نظامی بر مبنای دین شکل گیرد، بدون پذیرش مردم ممکن نیست. ضمن آنکه تحقیق مردم سالاری واقعی هم بدون دین امکان پذیر نیست.
به منظور بررسی مفهوم مردم سالاری و نقاط افتراق آن با لیبرال دموکراسی با حجتالاسلام محمدرضا باقرزاده عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی (ره) گفتوگو کردیم.
*به عنوان سؤال نخست مفهوم جمهوری اسلامی را توضیح بدهید و بفرمایید که چه تفاوتی بین نظامهای لیبرالدموکراسی و مردمسالاری دینی مثل جمهوری اسلامی وجود دارد؟-جمهوریت اسلامی در ایران با جمهوری در نظامهای لیبرال دموکراسی تفاوت دارد، نظامات لیبرال دموکراسی براساس اومانیسم و اصالت انسان و فردگرایی شکل گرفته است و محور اراده انسان در محتوای نظامهای سیاسی مورد نظر است اما در نظام مردم سالاری دینی از جمله جمهوری اسلامی خدامحوری حاکم است و به جای اومانیسم و اصالت انسان، توحید و خدا محوری مدنظر است. محتوای این نظام الهی است منتها اجرای این محتوا با اراده و خواست جمهور صورت میگیرد.
بنابراین یکی از وجوه مهم افتراق جمهوری اسلامی و لیبرال دموکراسی این است که در مردم سالاری دینی، جمهوریت مبنای انتخاب نوع نظام سیاسی است یعنی مردم هستند که نوع سیاست و نظام حقوقی ـ سیاسی را انتخاب میکنند و بعد همه چیز به اراده جمهور است و قانون اساسی هم براساس خواست مردم محقق شده است.
نکته دیگر این است که در ذات خود اسلام، جمهوری نهفته است، ما زمانی میگوییم احکام اسلام باید اجرا شود به این معناست که هر چه اسلام در رابطه با نقش مردم بیان کرده همان باید اجرا شود، در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به این نکته توجه شده است، پس اسلامیت قابل انحلال از نظام سیاسی نیست جمهوریت هم قابل حذف نیست و ما نمیتوانیم بگوییم میخواهیم قانون اساسی را اصلاح و جمهوری بودن آن را حذف کنیم! یا اینکه برخی مردم در این نظام نقشی نداشته باشند و مردم فقط سوژه اجرا باشند، این مدنظر جمهوری اسلامی نیست.
در سال 58 مردم ایران به قانون اساسی و جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و این خواست مردم بود بنابراین رأی مردم حق است و مردم خواستند که نظام اسلامی شکل بگیرد و جمهوری اسلامی از دل اسلام پدید آمد، در نهایت جمهوریت بر پایه اراده اسلام حاکمیت پیدا میکند چرا که اسلام دستور داده مردم باید سرنوشت خود را تعیین کنند.
*ولی فقیه در نظام اسلامی چه نقشی دارد و چگونه میتواند از استبداد در جامعه جلوگیری کند؟-ولایت فقیه حافظ نظام جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی است یعنی هم حافظ جمهوریت و هم اسلامیت است، ولایت فقیه حافظ کلیت نظام است هر کجا که بخواهد از اساس جمهوری اسلامی دور شود، جامعه به خطا رفته است بنابراین در جایی که ممکن است جمهوری تهدید شود نظیر فتنه 88 که عدهای گفتند جمهوری را باید کنار گذاشت و مردم ممکن است اشتباه کنند، و جامعه در طبقات پایین کمفهمتر هستند و بنابراین به نام تحلیلهای جامعه شناختی میخواستند مردم را کنار بگذارند و دیگران را متمدن تر دانستند!
یا اینکه عدهای مطرح کردند شهرنشینها سواد رأی و انتخابات دارند و دیگران ندارند و لذا رأی آنها بی اهمیت است اینجا جمهوریت به تهدید افتاد، یا اینکه گفتند بزرگان جامعه میتوانند رأی مردم را وتو کنند رهبری زیر بار این حرف ها نرفت و گفت که من با همه ریاست جهموریها طرف شدم و کار کردم و این معنا ندارد که انتخابات را ابطال کنیم،این ابطال لغو جمهوریت است!
در یک جای دیگری از انقلاب عدهای گفتند که باری نگه داشتن فلانی در ریاست جمهوری ما قانون اساسی را به نفع آن آدم تغییر دهیم تا اینکه ریاست جمهوری مادام العمر شود! اینکه ریاست جمهوری دورهای باشد از ارکان جمهوریت است و هیچ منصبی در جمهوری اسلامی مادام العمر نیست بلکه مادام الشرایط و دورهای است حتی ممکن است یک مسئولی طی یک سال شرایط جمهوریت را از دست بدهد و عزل شود، این دورهای بودن ریاست جمهوری را عدهای بر نمیتابیدند و میخواستند حذف کنند بنابراین هر جا که مصالح مردم رعایت نشود یا ولی فقیه ملزم به حفظ مصالح مردم میشود و مقابل جریانات سوء میایستد.
*مصداقی در ارتباط با خود انتخابات بفرمایید که عدهای همانطور که شما گفتید هنوز هم معتقدند که حق رأی همه مردم از جمله افراد کم سواد و کم آگاه از مسائل اجتماعی نیازی نیست آیا این امر متناقض با مفاهیم مردم سالاری دینی نیست؟-بله عدهای معتقدند که جامعه و نظام سیاسی، به طبقات مرفه، تحصیل کرده و ... که دارای حق رأی باشند یا نه تقسیم شود اینها چیزهایی است که متأسفانه در علوم غربی تئوری سازی شده و برای اینکه اهداف و مقاصد غرب پیش برود عدهای به عنوان نخبه مسلط میشوند در حالیکه آن نخبگان فکرشان از طریق کانالهای غربی تزریق میشود.
یکی از این کانالها ممکن است نخبه سازی کاذب کند، و تئوریسینهای علوم انسانی غربی کسانی هستند که در علوم انسانی غربی بدون توجه به مبانی بومی رشد میکنند، تحصیل کردههای محافل غربی علم خود را با محصولات غربی پر میکنند و از دادههای علم اسلامی و فرهنگ بومی کمک نمیگیرند نتیجه این هم میشود که ما بخش نخبه داریم که بهتر میتواند منافع غرب را تأمین کند لذا تلاش میکند نظریاتی تولید کند که نخبگان تحصیل کرده آکادمیک نسبت به سایرین اولویت داشته باشند.
به اعتقاد بنده باید این نکات در دانشگاههای ما مورد ارزیابی مجدد قرار بگیرد.
فرض کنید بحثی در جامعه شناسی مطرح میشود که جمعیت شهری از نخبگی بیشتری برخوردار هستند یعنی نخبگی بیشتر و علم آگاهی بیشتری دارند واقعا آیا اینطور است؟ به اعتقاد خود بنده برخی اقشار جامعه به دلیل اینکه شهری هستند و از ابزارهای تکنولوژیک بیشتری برخوردارند مثل ماهواره، اینترنت، فضای مجازی و ... به دلیل حجم بسیار زیاد اطلاعات غربال نشده در معرض خطاهای محاسباتی زیادی هستند، اینها به این دلیل که بیشتر از شبکههای خارجی استفاده میکنند قدرت تحلیلشان پایین است چرا که با فشار روانی بیشتری برخوردارند.
فشاری که شبکههای مجازی و اینترنت بر مردم میآورند باعث میشود افراد نتوانند درست فکر کنند بنابراین استقلال اندیشه ندارند چرا که فکرشان وابسته است، ثابت شده که اینها بتدریج تحت تأثیر القائات فضای غربی در نظریات و نگاه و اظهارنظراتشان غرب را به طور ناخودآگاه دیکته میکنند. با همه اینها چطور ما میتوانیم جامعه شهری را به لحاظ اندیشهای به روستایی اولویت قائل شویم درحالیکه امروز حتی سعی میکنند جوامع روستایی ما هم در جریان اطلاعات باز قرار بگیرند و در این آسیبها سهیم و شریک باشند، این آسیب برای آینده باید مدنظرمان قرار بگیرد.