تکنولوژیهای جدید ارتباطی و به خصوص فضای مجازی، در عین اینکه میتوانند مخاطب را از همهی رخدادها و وقایع جهان مطلع نمایند کاربر را به خود وابسته کرده و امکان تحلیل و ایجاد روابط علّی و منطقی در خصوص رویدادها را از وی میگیرند.
با نگاهی به تعریف بالا، میتوان گفت سه ویژگی تفکر منطقی، تفکر مستقل و درک روابط منطقی میان ایدهها، عناصر اصلی تفکر انتقادی هستند. برای اینکه درک کنیم استفاده از تکنولوژیهای جدید رسانهای، تفکر انتقادی را گسترش داده و یا آن را از بین میبرند، باید ببینیم آیا کارکرد تکنولوژیهای نوین ارتباطی، به گونهای هست که این سه ویژگی تفکری را از مخاطب طلب کند یا خیر؟ به این منظور و با هدف بررسی ادبیات نظری موجود در این زمینه باید گفت که میتوان دو رویکرد را در قبال تکنولوژیهای رسانهای بازشناخت: نخست برخی اعتقاد دارند همانگونه که تکنولوژیهای رسانهای در فرایند یادگیری اثرات مثبتی را نشان داده است، در رشد تفکر انتقادی نیز میتواند اثرگذار باشد.[2] دوم، برخی عقیده دارند که تکنولوژیهای جدید رسانهای، تفکر انتقادی را کاهش میدهد[3]. بنابراین و با توجه به دو رویکردی که در بالا به آن اشاره شد، میتوان اذعان داشت که تفکر نقّاد به عنوان مولفهای مهم و تاثیرگذار در استفاده از تکنولوژیهای جدید ارتباطی و رسانهای است.
ویژگیهای تکنولوژیهای جدید ارتباطی
تکنولوژیهای جدید رسانهای، با وجود تصوری که از آنها وجود دارد مبتنی بر آزادی انسان در استفاده از آنها، فضای محدود صفر و یکی هستند که تنها در حوزهی خاصی به کاربر قدرت انتخاب میدهند. برای مثال، هر سایت در فضایی که برای کاربران تعریف میکند، به آنها اجازهی فعالیت میدهد. همین ویژگی را میتوان در نرمافزارهای شبکهی اجتماعی دید؛ فرد تنها امکان مشاهدهی نوشتهها و تصاویر افرادی را دارند که سایت بر اساس قوانین خود، به وی اجازه میدهد. (در فیسبوک باید با فرد دوست بود و در اینستاگرام باید یا از دنبالکنندگان صفحهی فرد باشد و یا اینکه صفحهی فرد در حالت خصوصی قرار نداشته باشد.) بنابراین، آزادی عمل برای فرد وجود ندارد و او تنها میتواند در چارچوب امکاناتی که به وی داده میشود آزادی عمل داشته باشد.
نکتهی دوم در تاثیر تکنولوژیهای ارتباطی بر تفکر نقّاد، این است که فرد با حضور در شبکههای اجتماعی، حلقهای از دوستان و آشنایان برای خود ترتیب میدهد و این حلقهی دوستان و آشنایان هستند که عمدهی اطلاعات را در اختیار وی قرار میدهند. این اطلاعات میتواند از اطلاعات شخصی تا بینالمللی را دربربگیرد. در اینجا نیز ما شاهد "معتمدانی" هستیم که در شبکههای ارتباطات واقعی حضور دارند و منبع بسیاری از اطلاعات شناخته میشوند.
نکتهی سوم این است که با حضور رسانههای جدید و تقلیل سطح اطلاعات از «تحلیل» به «خبر»، میتوان کاهش استفاده از روزنامهها را برای اطلاع یافتن از اخبار مشاهده کرد. به این معنی که پیش از رواج و گسترش تکنولوژیها، افراد به دنبال به دست آوردن اخبار از مسیرهای تحلیلی بودهاند تا «روند و علل» آنچه که رخ داده است را دریابند. امّا با گسترش رسانههای جدید، افراد به دنبال به دست آوردن «خبر» بودهاند و علتهای آنها چندان اهمیت ندارد. دلیل این امر نیز مشخص است. با گسترش تکنولوژیها، محدوده و محیطی که افراد به صورت بالقوّه میتوانند از آن مطّلع باشند، گستردهتر شده است؛ و این گستردگی به حدّی است که افراد اگر بخواهند از تمامی آنها اطّلاع داشته باشند، ناگزیرند به حداقلی از هر کدام اکتفا کرده و تحلیلهای مرتبط را نادیده بگیرند.
موردی که در این زمینه حائز اهمیت میشود این است که واگذار کردن تحلیلها به خود فرد، ممکن است در رشد تفکر نقاد در وی موثر باشد. امّا این امر به دو دلیل امکانپذیر نیست؛ نخست اینکه فرد امکان این را در اختیار ندارد که بتواند تمامی روابط مرتبط با یک موضوع، ایده و یا خبر را دریابد. این باعث میشود که مهمترین عنصر تفکر انتقادی که درک روابط منطقی میان ایدههاست را نداشته باشد. از سوی دیگر، رسانههای جدید، به نوبهی خود توانایی تفکر مستقل را از فرد میگیرند. چراکه ذات آنها ایجاب میکند برای جذب و نگهداشتن فرد به عنوان مخاطب خود، او را به خود وابسته کنند. بنابراین، احساسی به او میدهند که آنچه وی از این تکنولوژی دریافت میکند، پکیج کاملی است که وی برای دانستن ابعاد آن موضوع یا مسئله، نیازمند آن است. در خصوص تفکر منطقی، اظهار نظر چندان ساده نیست؛ چون به راحتی نمیتوان ادعا نمود که استفاده از تکنولوژیهای جدید رسانهای تفکر منطقی را از بین میبرد یا کمرنگ میکند.
در کنار اینکه باید بررسی نمود آیا ذات تکنولوژیها اجازهی بروز و رشد تفکر نقاد را میدهد، باید این را هم پرسید که چقدر این تکنولوژیها، استفاده از تفکر نقاد را از مخاطب میخواهند؟ شاید این موضوع را با یک مثال ساده بتوان به مخاطب نشان داد. زمانی که یک روزنامه، خبر و یا تحلیلی اشتباه را به مخاطب عرضه میکند، حداقل 24ساعت زمان نیاز دارد تا بتواند آن خبر را اصلاح نماید. اما در شبکههای مجازی، فاصلهی میان انتشار یک خبر و اصلاح آن، بسیار کمتر شده است. در حالت اول، مخاطب در این حد فاصل، میتواند از افراد مطّلع کمک بگیرد و یا میتواند با توجه به شرایط موجود و مستقل از آنچه که منبع خبری اذعان داشته است، تفکر نماید. اما، با رشد رسانههای جدید، مخاطب این امکان را ندارد. فرد بلافاصله و بلاواسطه میتواند دائماً از همهچیز باخبر شود. در این صورت، فرد به صورت مستقل بر روی مسائل فکر نمیکند و منتظر آنچیزی هستند که منبع آن را تایید و یا تکذیب کند.
یک نتیجهی رشد تکنولوژیهای نوین ارتباطی و رسانهای، رشد «شبه علم» به جای «علم» است. در واقع، امروزه، با گسترش این رسانهها و راحتتر شدن دسترسی به انواع اطلاعاتی که فرد میخواهد، مجموعهای «اطلاعات» به جای تحلیلها در ذهن فرد جای میگیرد که اولا چون تحلیلی در کنار آن نیست و ثانیا چون حجم بسیار بالایی دارد، کاملا پتانسیل و ظرفیت این را دارد که از اصل خود فراموش شده و تغییر نماید. در واقع، اینجاست که میتوان ادعا داشت مرز بین شایعه و حقیقت، در فضای مجازی بسیار مخدوش است و از همین حیث میتوانست منبع خوبی برای رشد و تقویت تفکر انتقادی باشد ولی با توجه به جمیع نکاتی که در بالا به آن اشاره شد، تفکر انتقادی را در فرد سرکوب کرده و یا به صورت موقت و در مواجهه با چنین رسانههایی، آن را مسکوت و متوقف میسازد.
نتیجهگیری
تکنولوژیهای جدید ارتباطی و به خصوص فضای مجازی، در عین اینکه میتوانند مخاطب را از همهی رخدادها و وقایع جهان مطلع نمایند و به اصطلاح مخاطبانی آنلاین داشته باشند، اما محدودیتها و امکاناتی را در خود دارند که مخاطب و کاربر را به خود وابسته کرده و امکان تحلیل و ایجاد روابط علّی و منطقی در خصوص رویدادها را از وی میگیرند. به این معنی که مخاطب این رسانهها، دانستن را مقدم بر تحلیل کردن میداند و این نخستین قدم برای از بین رفتن تفکر انتقادی و نقاد در جامعهای است که از تکنولوژیها استفاده مینماید.
[1] منابع اینترنتی: philosophy.hku.hk/think/critical/ct.php
[2] برای مثال نک به: http://tep.uoregon.edu/technology/criticalthinking/criticalthinking.html
[3] برای مثال نک به: http://newsroom.ucla.edu/releases/is-technology-producing-a-decline-79127