جوانان دهه 70-80 بیش از حد آنلاین و مصرفی هستند

تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱۳۹۵

در خلال برگزاری میتینگ جوانان حاشیه سازی های زیادی ایجاد می شود. عده ای با تجمع جوانان آن هم برای تفریح مخالف هستند و عده ای هم هیچ مخالفتی برای این دورهمی های دوستانه ندارند.

به گزارش گرداب به نقل از ایران خبر، با توجه به برگزاری میتینگ های اخیر جوانان در مجتمع تجاری تفریحی کوروش درصدد این برآمدیم تا گزارشی در این زمینه تهیه کنیم.

میتینگ، فراخوان و یا گردهمایی برنامه ایی است که عده ای از افراد برای ملاقات با  یکدیگر برگزار می کنند. در جامعه امروزی این قرار ملاقات ها بین جوانان رواج پیدا کرده و با استقبال خوبی هم روبرو می شود.

در خلال برگزاری میتینگ جوانان حاشیه سازی های زیادی ایجاد می شود. عده ای با تجمع جوانان آن هم برای تفریح مخالف هستند و عده ای هم هیچ مخالفتی برای این دورهمی های دوستانه ندارند.

حال جای سوال است چرا باید از چنین میتینگ هایی تعجب کنیم؟! میتینگ اخیر جوانان مقابل مجتمع تجاری کوروش بازتاب های مختلفی داشت که نیاز به تامل دارد.

همان طور که در خبرها خوانده شد و دیده شد برگزار کنندگان میتینگ اخیر جوانان مقابل مجتمع تجاری کوروش دختر و پسران دهه 70 و 80 بودند. دختر و پسرانی که به آنلاین و مصرفی بودند شناخته می شوند. جوانانی که نمی دانند "شاملو"، "سهراب" و "فروغ" چه کسانی بودند و الگوی شان "تتلو" و "ساسی مانکن" است. جوانانی که در دنیای تکنولوژی متولد شدند و رشد یافتند، جوانانی که آنلاین بودن شان در هر جا و مکانی یکی از بزرگ ترین افتخاراتشان است. جوانانی که بی گدار به آب می زنند تا به خواسته ی هر چند نامعقول دست یابند، جوانانی که مادر را در حکم گارسون رستوران و پدر را فقط به چشم یه عابر بانک می نگرند. از این جوانان چه انتظاری می توان داشت! آیا توقع دارید در کافه ای گرد هم بیایند و درباره اشعار "شاملو" و "سهراب" صحبت کنند اگر چنین تصوری دارید سخت در اشتباهید. جوانان این دهه را چه به این حرف ها!

و اما باید بدانیم چرا جوانان دو دهه اخیر تا این حد مصرفی و وابسته به اینترنت هستند و جزو کاربران پروپاقرص شبکه های مجازی محسوب می شوند. در اینجا ذره بین را کمی سمت پدر و مادران این جوانان می بریم. پدر ومادرانی که دو دهه با فرزندان خود فاصله دارند و با تربیت نادرست کاری کردند که فرزندشان خودش رشد کند. متاسفانه برخی از والدین چنان در توهم روشنفکری خود غرق شده اند که فراموش کرده اند در کجا و برای چه زندگی می کنند.

وقتی برخی والدین از جمله افرادی هستند که در فضاهای مجازی زندگی می کنند دیگر از فرزندشان چه توقعی می توان داشت. وقتی مادری تمام فکر و ذهنش این است که وقت خود را در سالن های آرایش و زیبایی  و یا پاساژ بگذراند، مسلما فرزندش هم برای تفریح به پاساژ می رود! و انتظاری بیش از این نمی توان از چنین خانواده هایی داشت.

اما این مسائل و گله گذاری ها و زیر سوال بردن والدین وفرزندان به اینجا ختم نمی شود. این قصه سر دراز دارد.

مشکل این است که چرا فرهنگ ما هر روز به قهقرا می رود و یا بهتر بگوییم چرا دیگر فرهنگ نداریم و در بی فرهنگی غرق شدیم و دست و پا می زنیم! چرا جوانان ما به اوج بی اخلاقی رسیده اند و این را نشانه فرهنگ بالا و روشنفکری می دانند! چرا فرهنگ ادبی ایران بین جوانان دو دهه اخیر به طور کامل ریشه کن شده و هیچ اثری از ادب و هنر بین آنها یافت نمی شود.

بدون شک هیچ کس منکر تفریح سالم و خوشگذرانی جوانان نیست. حرف ما این است، چرا فرهنگ مصرفی ما تا این حد افزایش پیدا کرده که برخی جوانان برای دیدارهای دوستانه در پاساژ قرار می گذارند؟! مگر پایتخت ایران موزه، پارک، مراکز تفریحی، سالن تئاتر و سینما ندارد؟ چرا شان و شخصیت فرهنگی برخی از ما صرفا در مصرفی بودن خلاصه شده است. چرا باید یک جوان ایرانی باید یکی از پرمصرف ترین کاربران اینترنت باشد و اگر اطرافیانش همانند وی نباشند او را "امل و عقب مانده" تصور کنند؟! چراها در بی فرهنگی به قدری افزایش یافته که نمی دانیم به کدام چرایی پاسخ دهیم.

اگر جوانان برای گذراندن اوقات فراغت خود برنامه ریزی های مناسب  و به جایی داشته باشند قطعا کسی مانع آنها نخواهد شد.چرا که هر فردی نیاز دارد از نظر روحی تخلیه شود تا دچار مشکلات روحی  و روانی نشود پس بهتر است که راه درست و منطقی برای تفریح و خوشگذرانی انتخاب شود.

واقعيت انکارناپذير اين است که جامعه جوان ايراني، با کمبود شديد و جدي "تفريح" و "دلخوشي" روبروست. شور و انرژي جواني در جوانان ايراني، کمتر فرصت تخليه در مسيرهاي صحيح مي‌يابد و اين انرژي متراکم يا "در درون جوانان به توده‌اي از اندوه و افسردگي و نااميدي تبديل مي‌شود"‌، يا "در مسير تبهکاري‌هايي هرز مي‌رود که هر روز اخبارش را در صفحات حوادث روزنامه‌ها مي‌خوانيم"، يا "به شکل رفتارهاي هنجارشکنانه‌اي مانند رانندگي‌هاي خطرناک در معابر عمومي و به خطر انداختن جان مردم نمود مي‌يابد"‌، يا "در بيهودگي‌هاي روزمره مانند ايستادن در سرکوچه‌ها و گز کردن خيابان‌ها و پارک‌ها سپري مي‌‌شود" يا "ناگزير در فرار از دنياي واقعي به فضاي مجازي و وب‌گردي‌هاي سرگردان طي مي‌شود" و نظاير اين‌ها.

نکته آخر؛

موضوع بحث این نیست که کدام يک از باورهایی که عنوان شد، مقرون به واقع است و کدامشان نادرست، در جامعه‌اي که تکثر فکري در آن يک واقعيت است، چنين تضادهايي قابل تصور و پیش بینی است.

اگر مسئولان بی توجهی کنند و جوانان و نيازهاي آنان را به رسميت نشناسند و بخشي از ثروت مملکت را صرف رفاه و تفريح و خنده و خوشي جوانان نکنند، قطعا هيچ تضميني وجود ندارد که جوانان انرژی های جوانی شان را در راهی درست به کار ببرند؛ اين يک واقعيت جدي است و تعارفي هم در کار نيست. باید جوانان را دریابیم...