در مطالب گذشته ، به تعریف تهاجم فرهنگی، تفاوت آن با تبادل فرهنگی، نظر تحلیل گران درباره روش اندلسی تهاجم فرهنگی، بیانات مقام معظم رهبری در این باره و عوامل انحطاط حکومت اسلامی اندلس اشاره شد. در مطلب حاضر اولین عامل این اتفاق، یعنی اختلافات میان مسلمانان توضیح داده می شود.
پنج مطلب با موضوع جنگ نرم و شیوه اندلسی تهاجم فرهنگی از کتاب «اصول و مبانی جنگ نرم» نوشته علیمحمد نائینی استخراج شده است که به مرور برای آشنایی مخاطبان با این موضوع مهم، منتشر می شوند. مطلب حاضر، سومین بخش از سلسه مطالب مذکور است.
گروه فرهنگ و جامعه گرداب؛ در مطالب گذشته (1+2) ، به تعریف تهاجم فرهنگی، تفاوت آن با تبادل فرهنگی، نظر تحلیل گران درباره روش اندلسی تهاجم فرهنگی، بیانات مقام معظم رهبری در این باره و عوامل انحطاط حکومت اسلامی اندلس اشاره شد. در مطلب حاضر به تشریح اولین عامل این اتفاق، یعنی اختلافات میان مسلمانان توضیح داده می شود.
اختلافات شدید میان مسلمانان
مسلمانان از هنگام ورود به آندلس و فتح آن از نظر نژادی دو دسته کاملا مجزا بودند: عرب ها و بربرها. عرب ها خود از دو گروه رقیب عرب شمالی (مضری) و عرب جنوبی (یمنی) بودند که با یکدیگر از همان آغاز سر سازش نداشتند و به رغم اختلاف میان خود، عموما به بربرها که اهالی مناطق شمال آفریقا بودند، با نگاه تحقیر می نگریستند و نمی خواستند آنان در امر مدیریت این سرزمین با عرب ها شریک باشند. این اختلاف نژادی در اعتقادات و مذهب مسلمانان اندلس نیز نمود پیدا کرده بود. به این صورت که یمنی ها در همه جا به عقاید شیعه متمایل بودند و مضریان دل به مذهب اهل تسنن داشتند و بسیاری از بربرها به عقاید خوارج گرویده، هم با امویان و هم با علویان اندلس مخالفت داشتند.
بربرها که دولت مسلمانان را به شمشیر و زور بازوی خود محکم کرده بودند، خویشتن را از سوی عرب ها فقیر و مورد تحقیر می دیدند، از این رو گاه و بی گاه ضد اشراف عرب که طبقه حاکمه بودند، شورش می کردند. این اختلاف که به فتنه بزرگی تبدیل شده بود، کار را بدانجا رساند که در اوایل حضور مسلمانان و تسلط بر اسپانیا و بخش هایی از فرانسه، نزاعی میان مسلمانان در شمال اسپانیا به وقوع پیوست که طی آن بربرها پس از نبردی سخت بر عرب ها غلبه یافتند و آنها را از آن سامان بیرون راندند. این امر، بهترین فرصت را نصیب فرانسوی ها و اسپانیایی ها کرد که توانستند دولت و قدرت خود را بازیابند و مسلمانان را از جنوب فرانسه و شمال اسپانیا بیرون کنند. بعد از آن هم که عرب ها قوای خود را گرد آوردند و برای انتقام از بربرها به آنان حمله بردند و در معرض قتل و نابودی قرار دادند، باز اسپانیایی ها و فرانسوی ها از این فرصت استفاده کرده و نتایج خوبی هم گرفتند. بدتر از این دو فتنه، کشمکش عرب های مضری و یمنی بود که در خلال درگیری آنها دشمن از پشت سر ضربه خود را بر آنها وارد ساخت و با حملات به موقع، قلعه ها، دژها و شهرهای آباد را از چنگ آنان به درآورد.
تفاخرهای نژادی
و اعمال تبعیض ها باعث شده بود کارگران استثمار شده شهرها از استثمارگران دل
پرکینه ای پیدا کنند و هر زمان که موقعیتی می یافتند ضد آنان قیام کرده و خونشان
را می ریختند و دیگران را جایگزین آنان می کردند. در شورش سال 399 که همه قشرهای
اجتماعی در آن شرکت داشتند، شورشیان قصرهای زاهره مرکز حکومت را غارت کردند و سپس
همه آنها را سوزاندند. در سال 403 و در واپسین سال های حکومت و خلافت امویان
اندلس، بربرها قرطبه، پایتخت را چپاول کردند و نیمی از مردم شهر را کشتند و بقیه
را بیرون راندند و شهر را به یک پایتخت بربری تبدیل کردند، تا اینکه اعراب قرطبه
کم کم قدرت یافتند و در سال 414 بربرها را اخراج کردند. دوزی،
خاورشناس هلندی می نویسد "دشمنی و کینه عرب مضری نسبت به یمنی ها و کینه یمنی
ها نسبت به مضری ها از کینه و دشمنی اعراب مسلمان نسبت به مردم غیر مسلمان سخت تر
و بیشتر بود."
پس از فتح اندلس
به مرور به ترکیب جمعیت مسلمان این سرزمین علاوه بر عرب ها و بربرها مورد جدیدی
اضافه شد که در اصطلاح "مولدان" خوانده می شدند و این گروه که پس از چند
نسل توانست در برخی مقاطع بیشتر شمار مسلمانان اندلس را شامل شود، به نزاع های
رایج میان مسلمانان دامن زند. اینان آن دسته از مسیحیان اسپانیایی بودند که اسلام
می آوردند. سیاست تسامح مسلمانان در قبال ساکنان اصلی اندلس بسیاری از آنان را
واداشت که از روی ایمان و اقناع یا در تلاش برای دستیابی به منافع ویژه و نزدیکی
به دولت دین فاتحان را بپذیرند. مسلمانان، نخستین نسل آنان را "اسالمه"
یا "مسالمه" می نامیدند. فرزندان اسالمه که نسل دوم اسپانیایی های
مسلمان را تشکیل می دادند به "مولدان" معروف شدند. به هنگام روی کار
آمدن امویان در اندلس به سبب گسترش روزافزون اسلام در این سامان مولدان در میان
مسلمانان اسپانیا به ویژه در شهرهای بزرگ مانند اشبیلیه، سرقسطه
و طلیطله اکثریت جمعیت را داشتند. مولدان زبان عرب ها را آموختند و در آن
مهارت یافتند و آداب و رسوم، فرهنگ و شیوه های زندگی، سیاست و مدیریت آنان را فرا
گرفتند. پدیده مهم در زندگی مولدان، اصرار آنان بر شخصیت متمایز خویش و انکار
نکردن قومیت اسپانیایی خود بود. در دوره هایی که دولت سیاست حکیمانه، عادلانه و
توام با تسامح را در قبال آنان در پیش می گرفت، این تمایلات در مولدان آرام بود و
پنهان می شد، اما آن گاه که دولت مرکزی تضعیف می شد و طبقه اشرافی حاکم، تکبر عربی
به خود می گرفت، گرایش های قومی مولدان نیز بیدار می شد و در ناآرامی هایی بروز می
کرد که بارزترین آنها شورش های پی در پی طلیطله و شورش عمر بن حفصون بود که بیش از
نیم قرن حکومت را به خود مشغول داشت.
شگفت آور اینکه مسلمانان و سران آنها با وجود مشاهده آثار ناگوار اختلافات و درگیری های داخلی در طول چند قرن، از این مسئله تا هنگام سقوط آخرین امیرنشین مسلمان اندلس، عبرت نگرفته و کماکان با یکدیگر درگیر بودند. عجیب تر آنکه سران مسلمان رقیب، برای از پا درآوردن حریف مسلمان خود دست به دامن دشمن شده و حاضر بودند امتیازاتی به آنها بدهند تا به کمک دشمن، رقیب را از میان بردارند. به عنوان نمونه وقتی که در ایام هشام دوم (399-366) اختلافات عرب و بربر در قرطبه پایتخت شدت یافت، هر کدام از آن دو فرقه مسلمان جداگانه برای سرکوب کردن دیگری متوسل به مسیحیان اسپانیا شدند. اسپانیایی ها هم برای کمک به آنها شرط کردند که در قبال آن مساعدت باید آن قلعه و آن شهر را در اختیار آنان بگذارند و مسلمانان هم پذیرفتند. به این ترتیب تمام قلعه ها و دژهای نظامی که امیران مقتدر پیشین با تلاش و جهاد تسخیر کرده بودند، تحویل دشمن شد.
همچنین وجه
دیگری از اختلافات رقابت بر سر قدرت و یا حسادت در خاندان های حکومتی بود.
به نقل محمد
عبدالله عنان، از محققان برجسته تاریخ اندلس، اسپانیای مسیحی هم از عوامل اختلافات
داخلی برکنار نبود، اما به هنگام خطر عمومی، هرگز فراموش نکرد که نزاع داخلی خود و
جدال شخصی را فرونشاند، چیزی که در بسیاری موارد توسط امیر نشین های مسلمان رعایت
نمی شد. به تعبیر وی اسپانیای مسیحی به هنگام احساس خطر عمومی،
مدافع خوبی برای دین خود و حفظ وحدت ملی بود و در این خصوص از لحاظ عزم وافر و
حماسه از اسپانیای مسلمان جلوتر بود.
در بخش بعد به دو مورد دیگر از عوامل انحطاط حکومت اسلامی آندلس اشاره می کنیم