اقتصاد دیجیتالی به صحنه انحصار کامل بسترهایی تبدیل شده که شباهت زیادی با زمینهای اربابان فئودال دارند.
به گزارش گرداب، در دهههای اخیر تفوق و رشد شرکتهای اینترنتی و بسترهای اقتصاد دیجیتال موجب جلب نظر بسیاری از متفکران و صاحبنظران برای درک این پدیده شده است. شرکتها و غولهای اینترنتی خصوصی هماکنون نقشی بیهمتا در تمام ابعاد زندگی دیجیتالی بازی میکنند.
یانیس واروفاکیس اقتصاددان چپگرای یونانی در کتابی با نام «تکنوفئودالیسم: چهچیز سرمایهداری را کشت؟» صورتبندی جدیدی از نظامات اقتصاد دیجیتالی ارائه میدهد.
همانگونه که پیش از این در مقالهی معرفی این کتاب گفتیم، اقتصاد دیجیتالی شباهت بسیاری به ساختار اقتصاد فئودالی پیدا کرده است. به مخاطبان گرامی توصیه میکنیم پیش از خواندن مقاله حاضر، این پیوند را مطالعه نمایند.
بایستی به این نکته اشاره شود که در نگاه نویسنده، استثمارگری شرکتهای بزرگ که مالک بسترهای (پلتفرمهای) دیجیتالی هستند محدود به غرب نیست و شرکتهای بسیاری با الگوگیری از آنها در کشورهای مختلف جهان و از جمله در ایران ظهور کردهاند.
متاسفانه شاهد هستیم که برخی شرکتها در ایران انحصاری نسبتاً مطلق بر بسترهای ارائه خدمات و کالا دارند. بایستی درک کنیم که آسیبهای این انحصار و رویکرد سودجویانه بر زندگی عمومی ایرانیان وارد شده و بیش از این خواهد شد و باید به دنبال کنترل خطرات ناشی از آن باشیم. یکی از این آسیبها ورود مفهوم خرید اعتباری به زندگی ایرانیان است که فارغ از جنبههای شرعی که باید توسط فقها تبیین شود، به دلیل ضعف در آموزش بسیاری از مردم تفاوت اعتبار و وام را درک نکردهاند و نمیتوانند خود را از خطر افتادن در تلهی اعتبار حفظ کنند.
متنی که در ادامه خواهد آمد ترجمه بخشی از فصل چهارم کتاب «تکنوفئودالیسم: چهچیز سرمایهداری را کشت؟» است. واروفاکیس در این بخش از کتاب خود با رویکردی تاریخی نشان میدهد که چگونه ساختار اربابرعیتی دیجیتال ماهیتی متفاوت از اقتصاد نوآوری و سرمایهداری دارد.
ذکر این نکته ضروری است که در ترجمه این متن تلاش شده است تا حد ممکن از واژگان فارسی به جای واژگان بیگانه استفاده شود. از این رو ممکن است برخی واژگان در نگاه اول برای مخاطبان گرامی ناآشنا به نظر آیند که تلاش شده با ارائه توضیحاتی در پینوشتها این ابهامات برطرف شوند.
خوانندگان عزیز باید توجه کنند که نویسندهی این کتاب آن را در قالب نامهای طولانی به پدرش نوشته است. از این رو مخاطب فرضیِ برخی جملات این متن پدر نویسنده است.
در پایان بایستی اشاره کنیم که برخی دیدگاههای مندرج در این متن مرتبط با تفکرات نویسنده بوده و از سوی پایگاه رسانهای گرداب تایید نمیشوند. از جملهی این دیدگاهها، اشاره به شیوهی پیدایش بشر است که با عقاید اسلامی در خصوص خلقت آدم (ع) تعارض دارد. گرداب با تکیه بر باورمندی به عقاید اصیل اسلامی تاکید میکند که این متن را با هدف ارائه نظرات متفکران غربی دربارهی پدیدههای نوظهور فناوری به مخاطبان خود به شکل دقیق و کامل ترجمه کرده و بدیهی است که تمام محتوای آن را تایید نمیکند.
«پایگاه رسانهای گرداب جهت آگاهی و افزایش دانش مخاطبان خود به ترجمه و انتشار مطالبی در حوزههای مختلف فناوری اقدام میکند. انتشار مطالب به معنای تایید محتوای آن نیست».
چه چیزی موجب مرگ سرمایهداری میشود؟ تو در جوانیات پاسخی قطعی به این پرسش داشتی: سرنوشت سرمایهداری همچون سرنوشت دکتر فرانکنشتاین این است که به شکلی غیرمستقیم به دست ساختههای خودش بمیرد، مرگی سزاوارانه توسط بزرگترین ساختهاش یعنی پرولتاریا [طبقه کارگر].
به باور شما سرمایهداری در حال ساختن دو اردوگاه بود که سرنوشت محتوم آنها چیزی جز درگیری نبود: اردوگاه سرمایهداران که با فناوریهای انقلابیِ تحتِ تملکشان کار جسمی نمیکردند و اردوگاه پرولتاریا که روز و شب با این شگفتیهای فناوری کار میکردند، از کشتیهای بخار گرفته تا راهآهن و از تراکتور گرفته تا تسمه نقاله و رباتهای صنعتی. تهدید علیه سرمایهداری از جانب این فناوریهای انقلابی نبود، بلکه از جانب کارگران انقلابی بود که میدانستند چگونه با این ابزارهای خارقالعاده کار کنند.
هرچه سرمایه بر سپهر سیاسی و اقتصادی جهانی بیشتر مسلط میشد، این دو اردوگاه به وارد شدن در یک نبرد حیاتی و مهم نزدیکتر میشدند. [نگاه تو این بود که] در نهایتِ امر، برای نخستین بار در سرتاسر کره زمین، نیکی پلیدی را از بین میبرد و کشاکشِ دردناک بشریت بین مالکان و غیرمالکان اینگونه مرتفع میشد. ارزشها دیگر به قیمتها تقلیل پیدا نمیکرد و نوع بشر بالاخره با خود به صلح میرسید و فناوری را از اربابان به بردگان میداد.
پیشبینی تو در ساحت عمل به این معنا بود که یک نظام سوسیالدموکراسیِ کارا و دارای فناوریِ پیشرفته متولد شود. سرمایه و زمین که در اختیار مالکیت جمعی بود در خدمت تولید نیازمندیهای جامعه میگرفت. مدیران در برابر مشتریان، کارکنانشان که آنها را انتخاب کرده بودند و در برابر کل جامعه پاسخگو میشدند. مفهوم «سود» به عنوان یک نیروی پیشبرنده تضعیف میشد چرا که دیگر تفاوتی بین حقوقها و سود نبود؛ هر کدام از کارکنان سهمی برابر از مجموعه را داشتند و دریافتیهایشان از محل خالص درآمدهای هر مجموعه به دست میآمد. بانکداری در اثر مرگ همزمان بازار سهام و بازار نیروی کار، به یک ساختار فرتوتِ خدماتی تبدیل میشد. سپس بازارها و ثروت تجمیعشده قدرت قاهرهی خود بر جوامع را از دست میدادند و ما میتوانستیم به عنوان یک جمع تصمیم بگیریم که چگونه خدمات بهداشتی و آموزشی را ارائه و از محیطزیست حفاظت کنیم.
اما اوضاع نمیتوانست واژگونتر از این شود. حتی در کشورهای غربی نظیر آلمان (و در مقطعی انگلیس) که تشکلهای کارگری در سطح ملی قدرت یافتند، کارگران نتوانستند به شکلی موثر سازمان پیدا کنند و نهایتاً به پذیرشِ سرمایهداری به عنوان یک سیستم «طبیعی» تن دادند. همبستگی میان کارگران در جنوب و شمالِ جهانی[۱] رویایی است که هیچ رنگ واقعیت به خود نگرفته. سرمایه به قدرت خود افزوده و در مناطقی که انقلابهای باورمند به دیدگاههای تو به موفقیت رسیدند، زندگی سرانجام به چیزی مابین داستان قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ جورج اورول شباهت پیدا کرد. من هرگز اعتراف تو را فراموش نخواهم کرد. زمانی که پس از گذراندنِ سالها در زندانهای چپگرایان یونانی، داستانهای وحشتانگیز آنجا را تعریف کردی و از احساست گفتی؛ گفتی که حتی اگر جناح ما موفق به رسیدن به قدرت میشد، تو احتمالاً باز به همان زندان میافتادی، این بار با زندانبانی متفاوت. این اعتراف تو آهنگِ سخنِ تمام چپگرایان حقیقی در سراسر جهان را داشت. انسانهای خوبی که خود را وقف تحقق رویایتان کرده بودید، اما سر از گولاگهایی [زندانهایی] درآوردید که نگهبانانش رفقای سابقتان بودند، یا حتی بدتر از آن، در جایگاههایی از مراتب قدرت قرار گرفته بودند که ایدئولوژی خودشان با آن جایگاهها مخالفتی شدید داشت.
بااینحال پیشبینیهای تو تا حد زیادی همچنان استوار باقی ماندهاند، ولی نه به شکل و سیاقی که خوشایند تو باشد. سرمایهداری به شکلی غیرمستقیم به دست ساختههای خودش میمیرد، مرگی سزاوارانه توسط بزرگترین ساختهاش، نه پرولتاریا بلکه ابردارها (= صاحبان زیرساختهای ابری).[۲] اکنون اندکاندک دو ستون سرمایهداری، سود و بازار، در حال جایگزین شدن هستند. جای افسوس است که به جای برقراری یک نظامِ پساسرمایهداری که شکافهای بین آدمیان را ترمیم میبخشد و استثمار انسانها و سیاره را تمام میکند، نظامِ در حال شکلگیری این استثمارگری را تعمیق و گسترهی آن را جهانی میکند، آن هم به شیوههایی که سابقاً به جز در ذهن نویسندگانِ داستانهای علمی-تخیلی حتی قابل تصور هم نبودند. پدر، به گذشته فکر کنیم. چرا به خود اجازه دادیم این توهمِ سکرآور بر ما غالب شود که مرگ چیزهایِ بد لزوماً منجر به ظهور چیزهای بهتری میشود؟ پرسش ویرانگری که روزا لوکزامبورگ[۳] پرسید - سوسیالیسم یا بربریت؟ - پرسشی استفهامی نبود. پاسخ این سوال میتواند دقیقاً بربریت و نابودی باشد.
در این صورت نیاز به داستانی جدید داریم که به جای توجه به آرزوهایمان به این بپردازد که همین اکنون چه اتفاقی در حال رخ دادن است. این داستان، داستان بازگشتِ چشمگیرِ بهرهی مالکانه (rent) است، بهرهای که به لحاظ اقتصادی سازهیِ محوریِ نظام فئودالی است.
درک چیستیِ بهره در نظام فئودالی (اربابرعیتی) ساده بود. اربابان به اعتبارِ خانوادههایی که در آن زاده شده بودند یا حسبِ فرامین سلطنتی، مالک منافع زمینهایی میشدند که آنها را قادر میساخت بخشی از محصولات کشاورزیِ دهقانانی که روی آن زمینها به دنیا آمده و بزرگ شده بودند را برای خود بردارند. در نظام سرمایهداری، فهم معنای بهره و تفاوت آن با سود، به مراتب سختتر است. سختیِ تمایزِ این دو مفهوم نخستین بار زمانی برای من روشن شد که به عنوان یک استاد دانشگاه در تشریحِ این تمایز دچار مشکل شدم.
از نقطهنظر محاسباتی تفاوتی بین این دو وجود ندارد. هم بهره و هم سود معادل پولی هستند که پس از کسر هزینهها باقی میماند. تفاوت بین این دو، تفاوتی ظریف، کیفی و تا حد زیادی انتزاعی است: سود از رقابتهای بازار متاثر میشود، اما بهره نه. این تفاوت به خاطر تفاوت خاستگاهِ این دو مفهوم است. بهره ناشی از دسترسیِ اختصاصی به چیزهایی است که عرضهی ثابتی دارند، مانند خاک حاصلخیز یا زمینهایی که منابع سوختهای فسیلی را در خود جای دادهاند. با هر میزان سرمایهگذاری نیز نمیتوان چنین منابعی را بیش از مقدار موجود تولید کرد. از سوی مقابل، «سود» به جیب کارآفرینانی سرازیر میشود که بدون سرمایهگذاریِ آنها چیزهای جدید تولید نمیشد، چیزهایی مثل لامپ حبابی ادیسون یا آیفون استیو جابز. واقعیتی که موجب آسیبپذیر شدنِ سود به رقابتهای بازار میشود این است که این کالاها اختراع و ساخته شدهاند پس کس دیگری نیز میتواند بهتر از آنها را اختراع کند و بسازد.
زمانی که سونی واکمن (Walkman) نخستین پخشکنندهی همراهِ صدا را اختراع کرد، سود عظیمی را به دست آورد. پس از آن، محصولاتی که رقبا در تقلید از واکمن میساختند از سود سونی کاست تا اینکه اپل با آیپاد (iPod) بازار را تسخیر کرد. بر خلاف سود، بهرهگیران (Rentiers) از رقابتهای بازار استقبال میکنند. اگر شخصی مالک خانهای در محلهای باشد که ارزش املاک آن به خاطر اقدامات دیگران در حال افزایش است، بهرهی او افزایش خواهد یافت، حتی اگر هیچ کاری نکند. او به معنای واقعی کلمه حتی در هنگام خواب نیز ثروتمندتر میشود. هرچه همسایگانِ او بیشتر فعالیت کنند و بیشتر در این محله سرمایهگذاری کنند، بهرههای او بیشتر میشود.
سرمایهداری زمانی تسلط یافت که سود بر بهره غلبه پیدا کرد. این پیروزیِ تاریخی مصادف شد با تبدیل شدنِ کار تولیدی و حق مالکانه به کالاهایی که به ترتیب در بازار کار و بازار سهام قابل فروش هستند. این پیروزی، تنها یک پیروزیِ اقتصادی نبود. بهره، بویِ زننده استثمار میداد ولی سود ادعای برتری اخلاقی داشت و خود را پاداشی عادلانه برای کارآفرینان شجاعی جا میزد که همهچیز را برای گذر از تلاطمات طوفانیِ بازار به خطر انداختهاند. بااینحال به رغم پیروزی سود، بهره توانست از دورهی طلایی سرمایهداری جان سالم به در ببرد. بقا و زنده ماندنِ بهره در این دوران مثل ماندنِ بقایایی از دیانای (DNA) برخی نیاکان ما همچون گونههای منقرضشدهی مار افعی و میکروبها در دیانای انسانهاست.
ابرشرکتهای سرمایهدار نظیر فورد، ادیسون، جنرال الکتریک، جنرال موتورز، تیسنکروپ (ThyssenKrupp)، فولکسواگن (Volkswagen)، تویوتا، سونی و همه شرکتهای دیگر، سودهایی کسب کردند که بهره را از اهمیت انداخت و سرمایهداری را در مسیر تسلط یاری کرد. اگرچه برخی از بهرهگیران همچون ماهیهای چسبنده که انگلوار در زیر سایهی کوسههای بزرگ زندگی میکنند، نهتنها از این تحول جان سالم به در بردند بلکه با تغذیه از تهماندهی سود به نان و نوایی رسیدند. برای نمونه شرکتهای نفتی به سرعت بهرههای هنگفتی را از زمینهایی که در آن حق حفاری و استخراج داشتند کسب کردند. این در کنار امتیازِ ضمنی و بیقید و شرط آنها برای آسیب زدن به سیاره بدون پرداخت هرگونه هزینهای است.
شرکتهای نفتی به طور طبیعی تلاش کردهاند تا غارتگری خود را نوعی سود سرمایهداری عنوان کرده و به آن مشروعیت بخشند. آنها برای رسیدن به این هدف در میزانِ وابستگی درآمدهایشان به استفاده از فناوریهای حفاری کمهزینه و استخراج هوشمند اغراق کردند. البته این درست است که بدون این فناوریها ممکن است نفت استخراجشده توان رقابت با تولیدات سایر شرکتهای نفتی را نداشته باشد. بازار املاک و مستغلات نیز وضعیت مشابهی دارد. در این بازار تمام سود ناشی از ابتکار در معماری در برابر منفعت حاصل از بهرهی زمین اندک است. شرکتهای آب و برق خصوصیشده نیز همینطور هستند و درآمدهایشان تا حد زیادی وابسته به بهرههایی (رانتهایی) است که سیاستمداران به آنها دادهاند. خصوصیت مشترک تمام این ابربهرهگیران (Mega-rentiers) این است که انگیزهای قوی برای مشروعیتدادن به بهرههایشان از طریق جا زدن بهرههایشان به عنوان سود دارند، کاری که میتوان آن را سودشویی [مشابه پولشویی] نامید. پس از جنگ جهانی دوم بهره دیگر تنها بازماندهای نحیف از دوران پیشاسرمایهداری نبود. بهره با چسباندن خود به فنساختار[۴] دوباره به پا خاست؛ فنساختار کانونی از غولهای اقتصادی بود که منابع و ظرفیت تولیدیِ وسیع و نفوذ عمیقی در بازار داشتند و از دل اقتصاد جنگی[۵] به وجود آمد. بازاریان مبتکر و تبلیغگران خلاق که برای این فنساختار کار میکردند با خلق یک انگارهی نوآورانه به این هدف رسیدند: وفاداری به نشان تجاری (برند).[۶]
پدیدهی وفاداری به نشان تجاری به صاحب نشان تجاری این امکان را میدهد که بدون از دست دادن مشتریان قیمتها را افزایش دهند. این تفاوت قیمتی نشاندهندهی موقعیت بالاتری است که سازندگان خودروهای مرسدس بنز و رایانههای اپل نسبت به نمونههای مشابهِ ارزانتر مثل خودروهای فورد و رایانههای سونی پیدا کردهاند. این اضافهقیمتها بهرهای هستند که نشان تجاری میگیرد. تا دهه ۱۹۸۰ نشانسازی تجاری (Branding) چنان قدرت بهرهسازی پیدا کرده بود که برای کارآفرینان جوان و باانگیزه تصاحب حقوق نشانهای تجاری مهمتر از این بود که کالاها کجا، چگونه و توسط چه کسی تولید شده است.
اگر در دهه ۱۹۵۰ نشانسازی توانست برای اولین بار فرصت رشد دوباره را به بهره بدهد، در دهه نخست قرن بیستویکم و با ظهور سرمایهداری ابری، بهره این فرصت را پیدا کرد که به شکلی خیرهکننده از سود انتقام بگیرد و دوران خود را دوباره آغاز کند. اپل در این اتفاق نقش اصلی را ایفا کرد. پیش از معرفی آیفون، دستگاههایی که استیو جابز ارائه میکرد نمونهای کتابی از کالاهای پیشرفتهای بودند که تمایز قیمتیشان نشان میداد این نشان تجاری بهرهای اساسی از مشتریان خود میگیرد، همچون نشانهای دیگری مثل رولزرویس و کفشهای پرادا (Prada). این شرکت از رقابتی وحشیانه با مایکروسافت، آیبیام (IBM)، سونی و لشکری از رقبای کوچکتر جان سالم به در برد. نهایتاً اپل با فروش رایانههای رومیزی، لپتاپها و آیپادهایی که طراحی زیبا داشته و به رابط کاربرپسند خود معروف بودند، توانست به خاطر نشان تجاری خود مقادیر قابل توجهی بهره بگیرد.
یک ایدهی نبوغآمیز توانست امکانِ گرفتنِ بهرهی ابر (Cloud Rent) را به استیو جابز بدهد. اپل از توسعهدهندگان مستقل دعوت کرد که از نرمافزار رایگان این شرکت برای ساخت برنامهها استفاده کرده و آنها را در فروشگاه اپل به فروش برسانند. اپل در یک چشم به هم زدن لشکری از کارگران فاقد مزد و رعایای سرمایهدار تشکیل داد که تلاش سرسختانهشان برای به کار گرفتنِ امکانات خاص گوشیهای آیفون منجر به تولید هزاران برنامه جذاب برای مالکان این گوشیها شد؛ کاری که مهندسان اپل هرگز نمیتوانستند در چنان حجم و تنوعی انجام دهند.
به یکباره آیفون تبدیل به چیزی فراتر از یک گوشی همراه جذاب شد. آیفون داشتن به مثابه بلیطی برای دستیابی به طیف وسیعی از سرگرمیها و امکانات بود که هیچیک از شرکتهای دیگر تولیدکنندهی گوشیهای هوشمند نمیتوانستند ارائه کنند. دیگر اهمیتی نداشت که رقبای اپل همچون نوکیا، سونی یا بلکبری میتوانند گوشی همراهی هوشمندتر، سریعتر، ارزانتر و زیباتر بسازند یا نه؛ تنها با آیفون میشد به فروشگاه اپل دسترسی پیدا کرد. چرا نوکیا، سونی و بلکبری فروشگاه خاص خود را راهاندازی نکردند؟ زیرا دیر شده بود. تعداد بالای مشتریان اپل باعث میشد هزاران توسعهدهنده مستقل نرمافزار دیگر قصدی برای این نداشته باشند که تلاشها و زمان خود صرف برنامهسازی برای سایر بسترها (پلتفرمها) کنند. این توسعهدهندگان مستقل که اغلب شامل شراکتهای کوچک یا بنگاههای کوچکِ سرمایهداری بودند، برای اینکه توان رقابت داشته باشند چارهای جز کار کردن با فروشگاه اپل نداشتند. به چه بهایی؟ پرداخت بهرهی ۳۰ درصدی از تمام درآمدهایشان به اپل. اینگونه بود که یک طبقهی رعیتِ سرمایهدار روی خاک حاصلخیزِ نخستین اربابِ ابری یعنی فروشگاه اپل به دنیا آمد.
تنها یک غول دیگر موفق شد بخش بزرگی از آن توسعهدهندگان را ترغیب کند تا برای فروشگاهاش برنامه بسازند: گوگل. مدتها پیش از معرفی آیفون، موتور جستجوی گوگل تبدیل به نقطهی کانونیِ یک امپراتوریِ ابری شده بود که در آن زمان جیمیل و یوتیوب را در بر میگرفت و بعدها خدمت نقشه (Google Maps) و حافظه ابری (Google Drive) را به این فهرست اضافه کرد. راهبرد گوگل برای استفاده کردن از تسلطِ سرمایهی ابری متفاوت از راهبرد اپل بود. گوگل به جای ساخت یک گوشی برای رقابت با آیفون، اندروید را توسعه داد. اندروید یک سیستم عامل است که میشد آن را به صورت رایگان بر روی گوشیهای ساختهی هر شرکتی نصب کرد، از جمله روی گوشیهای سونی، بلکبری و نوکیا که تصمیم گرفتند از اندروید استفاده کنند. نکتهی اصلی این بود که اگر تعداد مشخصی از رقبای اپل راضی به نصب اندروید روی گوشیهای خود میشدند، بازار گوشیهای هوشمند اندرویدی آنقدر بزرگ میشد که دیگر توسعهدهندگان مستقل نتوانند از وسوسهی این بازار بگذرند و برنامههای خود را علاوه بر فروشگاه اپل برای فروشگاه جدید دستگاههای اندرویدی نیز ارائه کنند. گوگل اینگونه تنها رقیب مهم فروشگاه اپل را پیریزی کرد: فروشگاه Google Play.
اندروید به عنوان یک سیستم عامل مزیت خاصی نسبت به سیستم عاملهایی که سونی، بلکبری و نوکیا ساخته بودند یا (میتوانستند بسازند) نداشت. آنچه به اندروید قدرت داد، سرمایهی ابریِ عظیمِ گوگل بود که همچون آهنربا توسعهدهندگان مستقل را جذب خود کرد. سونی، بلکبری و نوکیا توان مقاومت در برابر گوگل را نداشتند، زیرا هرگز خود به تنهایی نمیتوانستند این توسعهدهندگان را جذب کنند. آنها با اکراه مجبور به پذیرش این شدند که به عنوان تولیدکنندگان گوشیهای همراه، نقش سرمایهدارِ رعیت را ایفا کنند. آنها به سود فروش سختافزار اکتفا میکردند، حال آنکه گوگل از حاصلِ دسترنجِ جمعِ دیگری از رعایای سرمایهدار و رعایای مزدور نیز بهرهی ابر میگرفت: توسعهدهندگان مستقل که هماکنون برنامههایشان را در فروشگاه گوگل میفروختند.
حاصل این شد که دو شرکت ابردار (Cloudalist) بر صنعت جهانی گوشیهای هوشمند تسلط یافتند. بخش معظم ثروت این دو شرکت از محل بهرهی ثابتی بود که از فروش برنامههای توسعهدهندگانِ بیمزد و مستقل میگرفتند. این درآمد را نمیتوان سود تلقی کرد؛ درآمدی که معادل دیجیتالیِ بهرهی زمین است: بهرهی ابر.
در طول همان دهه آمازون توانست راه و روش فروش کالاهای فیزیکی به کمک یک زنجیرهی تامین جهانی را در تیول[۷] ابریِ خود (فروشگاه اینترنتی آمازون) به حداکثر منفعت برساند. ما چند و چون آن را پیش از این بررسی کردیم. به لطف روش تجارتِ الگوریتممحورِ آمازون، اخذ بهرهی ابر دیگر منحصر به جهان دیجیتال نبود.
این ابردارها با تغذیه از پول بانکهای مرکزی و با تکیه به سرمایهگذاری خصوصی، تیول خود را به گسترهی جهانی کشاندند و در نتیجه مقادیر هنگفتی بهرهی ابر از رعایای سرمایهدار و نوکران ابری گرفتند. سرمایهدارانی که بر مفهوم کهنهی سود متکی بودند، با کاهش حاشیهی سود و قدرت روبهرو شدند، اما به شکلی تناقضآمیز بر تعدادشان افزوده شد. همچنین این رعایای سرمایهدار هنوز قدرت فرمان دادن به کارگران که اکثراً به دریافت حقوق وابسته هستند را دارند. علاوهبراین آنها مالکِ دستکم بخشی از ابزار تولید هستند: رایانهها، خودروها، وَنهای کارگران و شاید دفتر کار، انباری یا کارخانهای که در آن کار میکنند. البته تمام رعایای سرمایهدار پیشهوران کوچک نیستند؛ برخیشان سرمایهدارهای تولیدکنندهی بزرگ هستند. بااینحال تمام رعیتهای سرمایهدار، کوچک باشند یا بزرگ، قدرتمند باشند یا ضعیف، اساساً و بالذّات تا حدی به فروش کالاهای خود از طریق یک بستر تجارت الکترونیک (مانند آمازون، Ebay یا علیبابا) وابسته هستند و بخش قابل توجهی از خالص درآمدشان سهم ابردارهایی میشود که بدانها وابستگی دارند.
در همان زمان که آمازون تولیدکنندگان کالاهای فیزیکی را به تلهی خود میکشید، دیگرِ ابردارها تمرکز خود را روی طبقهی شهروندانِ بدون امنیت شغلی گذاشتند. شرکتهایی همچون اوبر،[۸] لیفت،[۹] گرابهاب،[۱۰] دوردَش[۱۱] و اینستاکارت[۱۲] که در شمال جهانی فعال بودند، در کنار شرکتهایی که در آسیا و آفریقا از آنها تقلید کردند، خیل بزرگی از رانندگان، پیکهای باربری، نظافتچیها و صاحبان رستورانها (و حتی افرادی که وظیفه بردن سگ به پیادهروی دارند) را راهیِ تیولِ ابریِ خود کردند تا بهرهی ثابت خود را از عایدیهای این کارگرانِ کارمزدبگیر و فاقدِ مزد ثابت دریافت کنند؛ نوع دیگری از بهرهی ابر.
من مدتی قبل فیلمهای صامت Super-8 که[۱۳] تو در خانهمان در پالئو فالیرو[۱۴] برایم نگه داشته بودی را تماشا کردم. بسیاری از آن فیلمها را در سفرهایت در دههی ۱۹۶۰ ضبط کرده بودی، زمانی که کارخانه فولادی که در آن کار میکرد تو را برای خرید تجهیزات پیشرفته به آمریکا، ژاپن و اروپا میفرستاد. تو را به مقاصدی در مستعمرات سابق غرب هم میفرستادند که اطمینان حاصل کنی جریان تامین خاکآهن باکیفیت و زغال کک پیوسته خواهد بود. روی یکی از نوارها برچسبی با عنوان «۱۹۶۴ – اندونزی» زده شده بود. بیشتر این فیلم مربوط به یک سفر جادهای به بیرون از جاکارتا بود. طولانی بودن این سفر موجب نشد که متوجه دکههای کنار جادهای نشوم، دکههایی که دهها فرد محلی دور آنها جمع میشدند. تو توضیح داده بودی که دکه (Warung) چیزی مانند کیوسکها در یونان است، جایی که در آن همهچیز را با قیمت خوبی میفروشند، از نوشیدنی و خودکار و روزنامه تا شامپو و آسپرین.
شاید از شنیدن این خبر غافلگیر شوی که شرکت بوکالاپاک، یک شرکت ابردار اندونزیایی، اکنون بیش از ۳.۵ میلیون دکه را تحت پوشش قرار داده. کار این شرکت فقط وارد کردن این کسبوکارهای چندوجهی به ابر نیست، بلکه میخواهد با مالیسازیِ اقتصادِ نقاط روستایی، مردم محلی را به نظامِ خردهاعتباردهیِ[۱۵] آلوده به ربا، تراکنشهای دیجیتالیِ پرهزینه و خدمات اولیهی بانکی وابسته کند. از آنجا که ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است، جف بزوس [مؤسس شرکت آمازون] شرکت سرمایهگذاری شخصی خود (Bezos Expeditions) را سراغ اندونزی فرستاد و از سال ۲۰۲۱ سرمایهگذاری در شرکت رقیب بوکالاپاک را آغاز کرد. پیتر تیل (Peter Thiel) از موسسان پیپل (PayPal)، بنیانگذار شرکت پالانتیر (Palantir) و از اولین سرمایهگذاران فیسبوک نیز همین کار را کرد. تنسنت (Tencent) غول فناوری چینی هم به آنها پیوست.
از کارخانهداران غرب میانه در آمریکا تا شاعرانی که میخواهند آخرین مجموعه اشعارشان را بفروشند و از رانندهی اوبر در لندن تا دکهدارهای اندونزی، اکنون همگی برای دستیابی به مشتریانشان به نوعی تیول ابری وابسته هستند. این در نوع خود پیشرفت است. گذشت آن زمانی که اربابان فئودال برای جمع کردن بهرههایشان قلچماقهایی اجیر میکردند تا زانوی رعیتها را بشکنند و خونشان را بریزند. اکنون ابردارها نیازی به فرستادن ضابط برای مصادره اموال و اخراج رعیت ندارند. الان هر رعیتِ سرمایهدار میداند که به محض حذف شدن یک پیوند (لینک) از وبسایت، رعایای ابریشان عمدهی مشتریانشان را از دست میدهند. آنها میدانند حذف شدن یکی دو پیوند از موتور جستجوی گوگل یا تعدادی از بسترهای تجارت الکترونیک یا رسانههای اجتماعی میتواند باعث ناپدید شدنشان از تمامیتِ جهانِ اینترنت شود. این هراس فناورانه، پایه و اساس تکنوفئودالیسم است.
با یک نگاه کلی روشن میشود که نقش سود در چرخاندن چرخ اقتصاد جهانی رفتهرفته کمتر و نقش بهره بیشتر میشود. اینگونه تعارض جالب روزگار ما در معرض توجه قرار میگیرد: فعالیت سرمایهدارانه در قالب روند پرجنبشِ تجمیعِ سرمایه رخ میدهد، همان روندی که سود سرمایهدارانه را کاهش میدهد و به تدریج تیولِ ابری را جایگزین بازارهای سرمایهداری میکند. به طور خلاصه، تضعیف سرمایهداری در اثر روند روبهافزایشِ فعالیتهای سرمایهدارانه است. فعالیتهای سرمایهدارانه باعث شد تکنوفئودالیسم متولد شده و هماکنون در حال خزیدن به سمت قدرت باشد. روی هم رفته مگر میشد روند امور جز به این صورت باشد؟
پینوشتها:
[۱] Global North و Global South. این دو مفهوم برای تفکیک کشورهای غربی با سایر نقاط جهان مورد استفاده قرار میگیرد. شمال جهانی به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی اشاره دارد و جنوب جهانی به آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین اطلاق میشود.
[۲] همچون زمیندار، به معنای صاحبان زیرساختهای ابری. توضیح درباره واژه «ابردار»: این واژه به عنوان معادلی فارسی برای واژه اصلی یعنی Cloudalist انتخاب شد. نویسنده با ترکیب دو مفهوم cloud به معنای ابر و feudalist به معنای زمیندار، از آن برای اشاره به طبقهی اربابان در نظام فئودالی جدید که با ورود فناوریهای جدید تشکیل شده استفاده میکند. از این رو با هدف ترجمه درستتر این واژهی ترکیبی، آن را «ابردار» ترجمه نمودیم تا مشابه واژه «زمیندار» در نظام فئودالی (اربابرعیتی) باشد.
[۳] اندیشمند سوسالیست آلمانی (درگذشته ۱۹۱۹).
[۴] معادل Technostructure، واژهای که جان کنت گالبرایت اقتصاددان کانادایی ابداع کرد و تعریف آن چنین است: «گروهی از متخصصان فنی و تحلیلگران که در یک مجموعه اقتصادی نفوذ و کنترل قابل توجهی دارند». تعریفی که نویسنده در درون متن خود از آن یاد میکند برخلاف تعریف گالبرایت عام نیست و به یک کانون مشخص اشاره دارد.
[۵] اقتصاد جنگی (War Economy) به وضعیتی در اقتصاد اطلاق میشود که دولت با هدف تامین نیازهای جنگ منابع را بسیج و سازماندهی میکند.
[۶] Brand Loyalty
[۷] تُیول به معنای مِلک است و به زمینهای تحت اختیار یک ارباب در نظام اربابرعیتی (فئودالی) اطلاق میشد. از نظام اربابرعیتی با نام تیولداری نیز یاد میشود.
[۸] Uber، بستر تاکسی اینترنتی.
[۹] Lyft، بستر تاکسی اینترنتی.
[۱۰] Grubhub، بستر سفارش غذای اینترنتی.
[۱۱] DoorDash، بستر سفارش غذای اینترنتی.
[۱۲] Instacart، بستر خریدهای خرد اینترنتی.
[۱۳] سوپر-۸: نوعی قالب ذخیرهسازی تصویر قدیمی.
[۱۴] Paleo Phaliro، شهری در یونان.
[۱۵] Micro-credit، ساختاری که در آن تسهیلات اعتباری در اندازه کم به خریداران ارائه میشود. اعتبار (Credit) با پول نقد متفاوت است. برخی بسترهای خرید اینترنتی در ایران نیز شروع به ترغیب مشتریان خود به استفاده از اعتبار خرد کردهاند.