Gerdab.IR | گرداب

شمیم آسمانی یک شهید

تاریخ انتشار : ۰۴ مهر ۱۳۹۰

از سنگ قبرش گلاب ترشح مي شود. از دور بوی عطر گلاب به مشام می رسد. سر قبرش از همه شلوغ‌تر است. جلوتر که می روی بوی عطر قوت می گیرد و...

گرداب- فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.

در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.

او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله‌ای مذهبی زندگی می‌کرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگی‌اش بود. وی دائماً به منطقه می‌رفت. او فرمانده آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود.

در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود.

بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا  تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد به‌طوري كه اگر سنگ قبر شهيد پلارك را خشك كنيد، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب مي شود.

شهيد پلارك ما شبیه به يكی از سربازان پيامبر در صدر اسلام، "غسيل الملائكه" است. "غسيل الملائكه"  به کسی می گویند كه ملائكه غسلش داده‌ باشند. در تاريخ اسلام آمده كه "حنظله" غسيل الملائكه كه از ياران جوان پيامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی كه لشكر اسلام به سمت احد حركت می ‌كرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله كرد و بنابراین نرسيد که غسل كند. او در این جنگ شهيد شد و ملائكه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پيامبر بالای پیکر او آمد و از اين واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شید پلارک نیز خوش‌بو و عطر آگین است.

بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند.

خيلي‌ها سر مزار شهيد سيد احمد پلارك نذر و نياز مي‌كنند و از خداي او حاجت و شفاعت مي‌خواهند. او معجزه خداست.

شهيد پلارك از زبان مادرش:

در 13 سالگي تا به هنگام شهادت 23 سالگي نماز شبش ترك نشده بود.

شب‌هاي بسياري سر بر سجده عبادت با خداي خود نجوا مي كرد و اشك مي ريخت...

مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد:

1. نماز شب

2. غسل روز جمعه

3. زیارت عاشورای هر صبح

4. ذکر 100 صلوات در هر روز و 100 بار لعن بی امیه

اشك‌هاي شهيد سيد احمد پلارك امروز رايحه معطري است كه انسان‌ها را تسليم محض اراده و قدرت آفريدگارش مي‌كند.



شهید پلارک از زبان آشنایانش
آخرين مسئوليت شهيد پلارک، فرمانده دسته بود .در والفجر 8 از ناحيه دست و شکم مجروح شد. اما کمتر کسي مي دانست که او مجروح شده است. اگر کسي درباره حضورش در جبهه سوال مي کرد، طفره مي رفت و چيزي نمي گفت. یک بار در جبهه، خواستيم از يک رودخانه رد شويم. زمستان بود و هوا به شدت سرد. شهيد پلارک رو به بقيه کرد و گفت: اگر يک نفر مريض بشه، بهتر از اينه که همه مريض بشن. يکي يکي بچه ها را به دوش کشيد و به طرف ديگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شديم که يخ زده بود و پاهایش خوني شده بود.

قبل از عمليات کربلاي 8 با گردان رفته بوديم مشهد. يک روز صبح ديدم سيد احمد از خواب بيدار شده، ولي تمام بدنش مي لرزه. گفتم چي شده؟ گفت: فکر کنم تب و لرز کردم. بعد از يکي دو ساعت به من گفت امروز بايد حتما بريم بهشت رضا. اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا بود. از احمد پرسيدم چي شده که حتما بايد بريم بهشت رضا؟ او به اصرار من تعريف کرد: ديشب خواب يک شهید را ديدم که به من گفت، تو در بهشت همسايه مني من خيلي تعجب کردم. تا به حال او را نديده بودم. گفتم تو کي هستي، الان کجايي؟ گفت در بهشت رضا. احمد آن روز آن‌ قدر گشت تا آن شهيد را که حتي نام او را نمي دانست پيدا کرده و بالاي مزار آن شهيد با او حرفها زد.

يکي از آشنايان خواب شهيد پلارک را مي بيند. او از شهيد تقاضاي شفاعت مي کند که شهید پلارک به او مي گويد من نمي توانم شما را شفاعت کنم تنها وقتي مي توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانيد و به آن توجه و عنايت داشته باشيد. همچنين زبانهايتان را نگه داريد، در غير اينصورت هيچ کاري از دست من بر نمي آيد.

وصیت نامه

« بسم ا... الرحمن الرحیم
ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت کرد و اگر ما را هدایت نمی کرد ما هدایت نمی شدیم .السلام علیک یا ثارا...؛ ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای که زنده کردی اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب با وفایت ای که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید. (یا حسین دخیلم) آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده. برای انتقام آن بازوی ورم کرده می‌رویم. برای گرفتن انتقام آن سینه سوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبت‌ها. خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کن تا بتوانیم برای یاری دینت به‌کار ببندیم. خدایا به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری به این رهبر و انقلاب عنایت بفرما. خدایا توفیق شناخت خودت آن طور که شهدا شناختند به ما عطا فرما و شهدا را از ما راضی بفرما و ما را به آنها ملحق بفرما.

خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و ا... اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستارالعیوبی را بر می داشتی، می‌دانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم.  خدایا به کرمت و به مهربانیت ببخش آن گناهانی را که مانع از رسیدن بنده به تو می شود. الهی العفو...

بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید: امام دوستت دارم و التماس دعا دارم؛ که می‌دانم بر سر قبرم می آید.
 
سید احمد پلارک
ظهر عاشورا 1365.6.24
 
آدرس قبر شهید سید احمد پلارک: قطعه 26 شهدا، ردیف 32، شماره 22

بولتن