گرداب- وقتی بعد از یکی دو روز عدم دسترسی به نت، سراغ مجازستان بیایی و با انبوه خبرها و مطالب روبرو بشوی با خودت میگویی "اووووووه چقدر عقب موندم!!" و بعد احساس می کنی که انگار از یک سیاره دیگر به این زمین پرت شده ایی که از همه چیز پرتی. اما وقتی این بازه زمانیِ عدم دسترسی به نت میشود یک هفته کمی اوضاع فرق میکند. انگار آن یکی دو روز کم بوده باشد اما در یک هفته حباب مجازستان می ترکد و همه چیز را واقعی ببینی. می روی بین مردم، قاطی ملت و انگار زندگی برایت شیرینتر می شود. غمها واقعا غم میشود و شادیها واقعاً شادی و دغدغهها واقعاً دغدغه. بعد از یک هفته دوباره رجوع به نت که میکنی قشنگ برایت عیان میشود که در این مجازستان همه چیز بیش از حد بزرگ نمایی میشود. چیزهایی دغدغه می شود که فیالواقع دغدغه نبوده و نیست بلکه نشخوار های ذهنی آشفته پشت یک سیستم است که به شدت اگزجره شده و جای دغدغههای ملت غالب میشود. و آنجاست که الحق بجای مجازستان می شود به اینجا فریبستان گفت؛ توهمستان حتی! مِن بعد از این قبل از روشن کردن لپ تاپم حتماً زیر لب دعا می کنم اللهم احفظنی من التوهم.
زیاد دور نبودم؛ آنقدر که حتی صدای انفجار را هم شنیدم و راستش بلافاصله بعد از اینکه علت انفجار معلوم شد، پرپر شدن یک جوان دیگر ایرانی بوده، زیرلب گفتم دمت گرم دشمن! باز هم حماقتت در خوب موقعیتی به داد ما رسید.
معمولاً وقتی میخواستیم فشارهای زورگویان بر ایران عزیزمان را تحلیل کنیم سراغ "شعب ابی طالب" می رفتیم اما ره بر انقلاب در دیدار با مردم قم زاویه دید را از "شعب ابی طالب" به سمت بدر و خیبر بردند. جایی که می توان به جرئت آن را اوج اسلام نامید. و این تغییر زاویه قبل از همه چیز تلنگری بود برای خود ما که فریب حبابهای مجازی را نخوریم و واقع نگر باشیم. به دور از بمبارانهای خبری و بدون هراس از سرزنش ملامت کنندگان سرمان را بالا بگیریم و از موضع اقتدار حرف بزنیم.
دقیقاً در همین حال و احوال دشمنی که لااقل در یک قرن گذشته هرگز اینقدر ضعیف نبوده و در عین حال هم هرگز اینقدر شاخ و شانه نکشیده، کارش به جایی می رسد که دست به ترور کور می زند. حباب مجازی "تحریم نفت" و "تحریم بانک مرکزی" می تند اما منفعلانه و از موضع شکست؛ ترور کور و جوجه تروریستی انجام میدهد. عملیاتی که کلاس کاریش برای منافقینِ بخت برگشته هم اُفت دارد. اما خب، چه کند دشمن؟ کاری بجز این از دستش برنمیآید. و همین نیم چه کار هم صددرصد جواب معکوس برایش داشت.
خیلی مزمزه کردم که این حرف را بگویم یا نه اما دل را به دریا می زنم و ضمن تشکر از طراحان این ترور می خواهم عرض کنم به نظرم خون مصطفی دهها برابر بیشتر از خود مصطفی برای ایران مفید واقع شد. پمپاژ کرد روحیه شهادت طلبی را. اثبات کرد "خیبری بودن" ایران را و در موضع ضعف قرار داشتن دشمنانش را علیرغم اینهمه هاف و تروفشان. اثبات کرد مضحک بودن "سازمان ملل متحده" بخوانید "دول متحده" را. اثبات کرد کثیف بودن شیشههای لنز آژانس انرژی اتمی را. اثبات کرد نجابت ایران را در عدم مقابله به مثل و اثبات کرد خیلی مسائل دیگر را. البته طبیعتاً نه برای آنها که هنوز گرفتار حباب دور خودشان هستند.
آهان داشت یادم می رفت، حرف های مادر شهید احمدی روشن را شنیدید؟ مشکل اصلی بدخواهان این مملکت، نه علم و چند قلم خریدهای شهید احمدی روشن، بلکه تفکرات مادر مصطفی است و لاغیر.