دکتر فرشاد مهدیپور، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی معتقد است که دولت در مواردی که حالت خصمانه در محتوای شبکههای اجتماعی وجود دارد، موظف است اقدام به فیلتر کند.
به همین منظور، تصمیم گرفتیم در گفتوگویی با دکتر «فرشاد مهدیپور»، عضو هیأت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، این موضوع را کمی بیشتر بررسی کنیم.
چهقدر باید جنبشهایی مانند کمپینهای توهین آمیز را جدی بگیریم؟
ببینید! هر جنبش اجتماعی که در فضای واقعی یا مجازی شکل میگیرد، معمولا چهار مرحله را طی میکند. اول ظاهر میشود و بروز پیدا میکند. دوم فراگیر و منعقد میشود. سوم رسمیت پیدا میکند و میتواند افراد را بسیج کند و نهایتا مضمحل میشود.
یعنی نابود میشود؟
اضمحلال صرفا به معنای نابودی و فراموشی نیست. بلکه میتواند به معنای تحقق اهداف هم باشد. یعنی اهدافی که برای آن جنبش در نظر گرفته شده، محقق شده و عملاً جنبش پایان بیابد.
نیاز است همه جنبشها هر چهار مرحله را طی کنند؟
نه. بعضی از جنبشها در همان مرحله اول به نقطه آخر میرسند. یا ممکن است چند مرحله را با هم طی کنند.
چرا این جنبشها در فضای مجازی مورد استقبال قرار میگیرد؟
ابتدا روی پیامکها، سپس شبکههای اجتماعی اینترنتی و الان شبکههای اجتماعی موبایلی، موجهای شاخص و فراگیری بهوجود آمده است. در پیامک موج توهین به دکتر علی شریعتی و آیتالله احمد جنتی، در شبکههای اجتماعی موج «پ.ن.پ» و «مملکته داریم» و در شبکههای اجتماعی موبایلی و در حال حاضر، موج توهین به رهبر کبیر انقلاب اسلامی را دیدهایم.
البته موجهای دیگری هم بودهاند.
بله. مثل ماجرای توهین به ائمه اطهار (صلواتالله علیهماجمعین) یا کمپین «آزادیهای یواشکی». اما معمولا این جنبشها در همان مرحله دوم (یعنی همهگیرشدن) مضمحل شده و از بین رفتهاند.
پس ویژگی موجهای دیگر چه بود که ماندگار شدند یا کاملتر شدند؟
متأسفانه باید بگوییم که شاید واجد جذابیتهای کاذبی بودهاند که توانستهاند مخاطبانی را جذب کنند. و از سوی دیگر سطح حساسیتهای سیاسی به آستانهای نرسیده که تلاشی در جهت اقدامات ایجابی یا سلبی صورت بگیرد؛ از طرف دیگر هم عموم مخاطبان درک خیلی عمیقی از عمق واقعه نداشتند. اما موج «پ.ن.پ» از این مرحله هم جلوتر رفت. چون هم جذاب بود و هم حوزه ارزشی و نوستالوژیک را هدف گرفت. یعنی یا برمیگشت به قصههای قدیمی و یا روابط خانوادگی، اما این موج هم الزاما نمیتوانست کار مهمی انجام بدهد. یعنی ارزشی را جابهجا کند و یا تحرکی بهوجود بیاورد، اما فراگیرشدنش نوعی هشدار بود.
و درباره آغاز موج توهین به امام چه میتوان گفت؟
در موج توهین به شخصیت بزرگوار امام، این روند تخریبی در حال کاملتر شدن است؛ چرا که با وجود آنکه پیامها اصلاً بامزه نیستند، اما هدفگذاری ارزشی دارند، توهینآمیز هستند و بهطور گسترده پخش میشوند. اینبار این موج مخرب اگر بتواند فراگیر شود، شاید بتواند به تغییری در ذهن مخاطبان منجر شود. همچنانکه اگر مقایسهای با «کمپین آزادی سربازان» یا «جینپوشان» بکنیم، میبینیم که کمپین آزادی سربازان نهایتا به یک تجمع منجر شد و تمام. اما موردی مانند کمپین ویژگیهای بارز امام میتواند در درازمدت اثر بگذارد و پیش برود.
اما این پیامها معمولاً در گروههایی که فاقد جهتگیری سیاسی یا مذهبی هستند هم بازنشر میشوند. چرا؟
یک معنی حرف شما این میتواند باشد که فقدان محتوا یا مطلب جدید، توانسته چنین خط خبری سریعی بهوجود بیاورد و «فواره چون بلند شود، سرنگون گردد». چون موجش سریع بوده، سریعاً هم سقوط میکند.
داشتید درباره تأثیرگذاری این موج روی مردم صحبت میکردید. فکر میکنید غالب تأثیرگذاری میتواند روی چه قشری باشد؟
مثلا نوجوانان و جوانانی که این متنها را بازنشر میکنند، ممکن است اثرپذیریهایی داشته باشند.
به نظر شما اصلا حاکمیت میتوانند با چنین کمپینهایی مقابله کند؟
اینجا سه بحث وجود دارد؛ یکی اینکه این رفتارها، عموما یک هسته سازماندهی و هماهنگی دارند. یعنی چیزی از جنس رهبران شبکهای که در فیسبوک و توئیتر حضور دارند و میتوانند این جریانها را مدیریت کنند که البته نمیدانم در فضاهای موبایلی به این افراد چه عنوانی را باید اطلاق کرد. حاکمیت و دولت باید تا پیش از شروح مرحله دوم هر جنبش (یعنی ظاهر شدن علنی آن) رهبران جنبش را شناسایی کند. بحث دوم برای افرادی است که وارد این موج میشوند و در مراحل دوم به بعد عمل میکنند. آنها از موضوعی استقبال میکنند و اصطلاحا از آن، خوششان میآید. اما شناسایی این افراد الزاما مشکلی را حل نمیکند. بلکه باید برای آنها برنامه داشت تا در این دامها نیفتند و به موج منفی و نامطلوب مورد نظر نپیوندند. بحث سوم هم نحوه کنترل و نظارت این موجهاست که بهترین راه، بازی در زمین اصلی است. یعنی همانجایی که حمله شده، ضدحمله زده شود. البته معنی ضدحمله، الزاما جدیگرفتن و دامنزدن و تقویت کردن نیست. تجربه کمپین آزادیهای یواشکی به ما میگوید راهحلهای کنایهآمیز در این موارد سریعتر و بهتر جواب میدهد.
منظورتان از «راهحلهای کنایهآمیز» چیست؟
منظورم بهسخره کشیدن متقابل است. نه تغییر دادن یک اسم به اسم دیگر؛ مثلا بهجای آقای الف، آقای ب را گذاشتن. بلکه منظورم تولید محتوای معکوس است که همانقدر جذاب و پرکشش باشد که بتواند ظرفیتهای گروه دوم را به سمت خودش جلب کند. اگر مثلا در همین ماجرای اخیر، کاربران بروند به سمت بازنشر عکس امام خمینی (قدس) چه اتفاقی میافتد؟ کسانی که این موج را طراحی کردهاند، میفهمند که کارشان اثرگذار بوده و میتوانند کارهای دیگری هم از این دست انجام بدهند. اما اگر به جای موضوع موردنظر، کسی سوژه بشود که ظرفیتش را دارد، آنوقت این حمله میتواند زمین بازی را تغییر بدهد.
الآن سؤال اینجاست که ما توانایی موجسازی به این شکل را در این شبکهها داریم؟
البته این «ما» را باید تعریف کرد. اما
موجسازی باید در سطح رهبران شبکه ظهور پیدا کند، بعد بتواند عموم و توده
را با خودش همراه کند. و البته به زمینههای مناسب برای رشد جنبش هم توجه
داشت.
این را هم ببینید که در شبکهای مثل واتساپ و وایبر، عملاً رهبری وجود ندارد و توپولوژی شبکه به نحوی هست که گره و یال معنا پیدا نمیکند.
درست است. اما معنیاش این نیست که رهبر شبکه وجود ندارد.
چرا؟
چون بالاخره یک ایجاد یا دعوتکننده اولیه هست. علاوه بر اینکه ظاهرا در این فضاها عطش و میل به مطلب کوتاه، جذاب و خواندنی بالاتر از فضاهای دیگر است. یعنی اگر مطابق این نیاز، از سوی یک فرد یا در گروهی تولید محتوا صورت بگیرد، میتوان امیدوار بود که در سراسر شبکه، محتوای مذکور جریان پیدا کند. البته که مرز اخلاق و عفت عمومی را باید رعایت کرد و این خط قرمز مهمی است. در واقع اگر رواج و همهگیر شدن این محتواها را بتوان ناشی از علاقه و میل عموم کاربران دانست، دقیقا باید برای همین بخش برنامهریزی کرد.
پس مشکل کجاست که هیچ وقت این اتفاق نمیافتد؟ یعنی ما همیشه داریم از ضرورت ایجاد این موجها صحبت میکنیم، اما هیچ وقت این اتفاقها را خودمان رقم نمیزنیم.
این سوال را که من نباید جواب بدهم، آنهایی که مسؤولیت دارند باید پاسخگو باشند. البته متأسفانه دولت دغدغه یا تمایل و یا تلاش چندانی برای تبدیل تهدیدها به فرصت در این شبکهها ندارد و از مرز شعار در این بحث، فراتر نمیرود.
بله، اما عملا اتفاقی را در جهت عملیاتیشدن این شعار نمیبینیم. چرا؟
چون اینکارها نیازمند صرف هزینه زیادی به لحاظ نرمافزاری و سختافزاری است و نهایتا هم ممکن است بازخوردهای جزیی و مقطعی داشته باشد؛ چرا که زمین بازی علیه ما «کج است». با این همه دولت مکلف است طبق اسناد بالادستی، این کار را انجام بدهد.
البته اینکار یک مقدمه دارد و آن هم این است که دولتیها قبول کنند تهدیدی وجود دارد. مثلا اینکه شبکهها روی خانوادهها اثر سوء میگذارند. اگر این را بپذیرند، آنوقت باید چند اقدام را به شکل ترکیبی صورت بدهند.
اول اینکه سواد رسانهای را بیشتر کنند. دوم در مواردی که وضعیت خصمانهای وجود دارد، سراغ فیلترینگ بروند و سوم بدیل سازی کنند، یعنی شبکه یا نرمافزار جدید بسازند. چهارم هم اینکه برای کاربران همسو امکانخطدهی و جریانسازی بهوجود بیاورند. در واقع آن اتفاقی که در شبکه میافتد، حاصل یک رابطه دیالکتیکی میان کاربر و ساختار شبکه است. الان ساختار شبکههایی مثل تانگو، وایبر، واتساپ و امثالهم که مبتنی بر تحرکپذیریاند، با فیسبوک و امثالهم متفاوت است. این یعنی داشتن یک شناخت کامل از این فناوریها و رصد تحولات آتیشان.
حرف من اینجاست که دولت اصلاً اعتقادی به اینجور برنامهریزی ندارد. رئیس مرکز رسانههای دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد که به عنوان تنها بازوی اجرایی فرهنگسازی در فضای مجازی به شمار میرود، یک سال از مسؤولیتش نگذشته تغییر کرد و استعفا داد. همه اقدامات فرهنگی دولت در فضای مجازی عملاً تعطیل است.
دولت نمیتواند از زیر بار این مسؤولیت شانه خالی کند و موظف به اجرای قانون است و در چند سند بالادستی مهم به دولت این امور ابلاغ شده است. از سال ۷۸ تا امروز هم این دولت و هم دولتهای پیشین، در بخش نرمافزاری این موضوع کمکاری کردهاند. در دولت قبلی مقاومت بر سر تشکیلنشدن شورای عالی فضای مجازی بود و در این دولت دعوا بر سر تشکیل نشدن جلساتش است.
یعنی وضع بهتر شده است ظاهرا! باید انجام این وظیفه را از دولت مطالبه کرد تا خواست عمومی بشود و همه از دولت بخواهند که در قبال وظایفش، مسؤولانهتر عمل کند. اگر دولت میخواهد رفع فیلتر هم بکند، بکند؛ سرعت را هم بالا ببرد. این امور سختافزاری هم شایسته تقدیر است، اما همه وظایفش را انجام بدهد. دولت نمیتواند فقط بگوید من میخواهم آزادیها را بیشتر کنم، بعد معلوم نکند این آزادی را به شهروندان جمهوری اسلامی میخواهد بدهد یا شهروندان فیسبوک زاکربرگ؟
بر اساس کدام قوانین دولت را موظف به انجام اقدامات ایجابی و سلبی میدانید؟
حداقل دو سیاست کلی در این موضوع داریم. یکی مربوط به مهر ۷۷ است و با عنوان «سیاستهای کلی برای شبکههای اطلاعرسانی رایانهای» و دومی هم مربوط به بهمن ۸۹ است با عنوان «سیاستهای کلی نظام در امور امنیت فضای تولید و تبادل اطلاعات و ارتباطات (افتا)».
در حکم تأسیس شورایعالی فضای مجازی هم نکاتی در این زمینه هست. علاوه بر این، قانون جرایم رایانهای بهمن ۸۹ و قانون انتشار و دسترسی آزاد اطلاعات بهمن ۸۸، حمایت از حقوق پدیدآورندگان نرم افزارهای رایانهای دی ۷۹ هم که مصوب مجلس هستند، وظایفی را برای دولت فرض کردهاند. در برنامههای پنج ساله و بودجههای سالانه هم چند بند در این زمینه وجود دارد که البته مخاطبشان فقط دولت نیست. مجلس، قوه قضاییه، شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر نهادها هم در این زمینه مسؤولند.
آئیننامه فعالیت فرهنگی در فضای مجازی؟
نه. هیچ کدامشان از لفظ شبکههای اجتماعی مجازی استفاده نکردند. چون لازم نیست.
چرا؟
چون قانونگذار درباره حکم کلی حرف میزند و نه مصداق و مجریان در هر زمان لازم است تا موارد را بر کار خود منطبق کنند؛ البته اگر قوانین بازنگری و بهروز شوند، حتما بهتر و مناسبتر است، اما در اینجا خلا قانونی چندانی وجود ندارد، چرا که از زاویه موضوعات مرتبط با شبکههای اجتماعی مجازی اساسا قوانین مذکور بازخوانی نشدهاند تا بتوان موارد ابهام آنها را تخمین زد.