در مطالب گذشته (1+2+3) ، به تعریف تهاجم فرهنگی، تفاوت آن با تبادل فرهنگی، بیانات مقام معظم رهبری در این باره و عوامل انحطاط حکومت اسلامی اندلس و یکی از عوامل این اتفاق اشاره شد. در مطلب حاضر به تشریح دو عامل دیگر سقوط آندلس توضیح داده می شود.
پنج مطلب با موضوع جنگ نرم و شیوه اندلسی تهاجم فرهنگی از کتاب «اصول و مبانی جنگ نرم» نوشته علیمحمد نائینی استخراج شده است که به مرور برای آشنایی مخاطبان با این موضوع مهم، منتشر می شوند. مطلب حاضر، چهارمین بخش از سلسه مطالب مذکور است.
دنیا زدگی و دور شدن مسلمانان از معنویت
تعلق خاطر به دنیا و به موازات آن کم رنگ شدن ارزش های
معنوی که موجب ناپایداری در ناملایمات و عدم جان فشانی در راه اعتقادات و دین می
شود، از عوامل مهم سقوط حکومت مسلمانان در اندلس است. طمع و آز عرب ها به جمع آوری
غنایم گاه موجب عقب نشینی آنها از میدان جنگ می شد. در اوایل ورود مسلمانان به
اندلس که تازه انگیزه های دینی در میان آنان قوی تر بود، در جنگ بزرگ میان
عبدالرحمن غافقی و شارل مارتل (سال 112) آنچه باعث شکست مسلمانان و بیرون رفتن
فرانسه از دست آنان شد، چیزی جز این نبود که می ترسیدند ادامه جنگ، غنایم را از
چنگ آنان به در آورد؛ چیزی که فرانسوی ها هم این معنی را درک کردند. (شکیب ارسلان،
ص 89) در عصر عبدالرحمن سوم (350-300) بر ثروت مردم و کشور اندلس بسیار افزوده شد
و مادی شدن بیشتر مردم باعث شد تا تعداد کمی حاضر به فداکاری لازم برای حفظ وحدت
باشند. افزایش ثروت کشور در طبقه بالای جامعه باعث تقسیم هرچه بیشتر آن قشر به
گروه ها یا دسته هایی شد که هریک می کوشید به قیمت استضعاف گروه های دیگر وضع مادی
خود را بهتر سازد. طبقه بالا به ندرت انگیزه های اصلی خود را در اندیشه های دینی
می یافت و مسلما انگیزه های غیر دینی در اندلس به مرور قوی تر می شد. افزایش
تجملات زندگی آنها سبب شده بود تا بسیاری از مردم خود را در معرض ناراحتی و خطرات
ناشی از لشکرکشی ها قرار ندهند و نسبت به آن بی میل شوند.
با افزایش ثروت مسلمانان شور دینی آنها کاهش یافت. در قرن چهارم هجری موجی از شک و تردید میان مسلمانان اندلس به وجود آمده بود. در این ایام طایفه ای پدید آمد که معتقد بود همه دین ها باطل است و احکام دینی مانند نماز و روزه و زکات و حج را مسخره می کرد. فرقه دیگری هم پدید آمد که خویشتن را "پیرو دین جهانی" نام داده بود. این گروه با همه عقاید دینی مخالف بود و دینی را که فقط بر مبادی اخلاق استوار باشد، تبلیغ می کرد. فرقه دیگری نیز پیدا شد که می گفتند عقاید دینی ممکن است درست یا نادرست باشد و ما آن را نه تایید می کنیم و نه انکار. هرچه هست از حقیقت آن بی خبریم و نمی توانیم عقایدی را که از اثبات صحت آن عاجزیم، بپذیریم. فقها با این عقاید به شدت به مبارزه برخاستند و هنگامی که حوادث ناگوار قرن بعد اتفاق افتاد، می گفتند که موجب این حوادث، آن گمراهی ها بوده است. در حقیقت، قدرت مسلمانان در ایام حاکمانی بود که اقتدار خویش را مانند ایام پیشین بر اساس دین نهاده بودند.
به نقل ابن حوقل، جغرافی دان و جهانگرد معروف قرن چهارم، اوضاع اندلس از حیث دنیاطلبی و انحطاط امور معنوی چنین بوده است: پادشاه مشغول جمع مال است و از مردم فاصله گرفته، دنیا را می چاپد و سیر نمی شود. به دلخواه خود فتوا می دهد و حکم صادر می کند و از خدا و آخرت هراسی به دل راه نمی دهد. بازرگانان آلوده اند و از ارتکاب حرام برای جلب منافع خود ابا ندارند. زاهدان گرگ هایی درنده هستند که هر شری از آنان پیدا می شود و چون بادی می وزد از جا کنده می شوند.
این دنیازدگی نه تنها در دوران وحدت اندلس و در حاکمیت امویان، بلکه در زمان ملوک الطوایف و مقهور شدن مسلمانان توسط مسیحیان نیز تداوم داشت. به نقل تاریخ به هنگام حاکمیت بنی عباد در اشبیلیه (سویل) این شهر به سبب باغ های زیبا، نخلستان ها، گل ها و سرگرمی هایی چون موسیقی و رقص و آواز مورد توجه بود. معتمد عبادی مصاحبت شاعران و موسیقی گران را به همنشینی با سیاستمداران و سرداران سپاه ترجیح می داد. علمای دین او را ملامت می کردند که قصر پر از نشاط و خنده است، در حالی که مسجدهای شهر تقریبا خالی از نمازگزار شده است. با این حال معتمد تنها با عشق ورزیدن و آواز خواندن حکومت می کرد.
به نقل فیلیپ حتی، دولت مرابطون (542-483) که حاصل یک نهضت
دینی بود، چندان دوام نیافت و خیلی زود چنگال فنا گریبان آن را گرفت. این دولت که
با فعالیت جنگی پا گرفت، وقتی که سستی و فساد بر آن چیره شد رو به سقوط و اضمحلال
رفت. آنها که به زندگی صحرا و محرومیت خو گرفته بودند، چون به نواحی آباد و سرسبز
اسپانیا راه یافتند، معایب تمدن در ایشان نفوذ کرد و سستی گرفتند و خصایل مردانگی
را از دست دادند.
جنگ نرم مسیحیان بر ضد مسلمانان
در اوج اقتدار مسلمانان در اندلس، مسیحیان از آزادی دینی و اجتماعی برخوردار بودند و از همه حقوق بهره وافی داشتند و حتی درهای مشاغل لشکری و کشوری به روی آنها باز بود (آیتی، ص 69)، با این حال، مسیحیان متعصب به ویژه کشیش ها به تحریک مردم و تحریض مردم مسیحی می پرداختند. آنها افرادی را به شهرها و اطراف می فرستادند تا وضعیت مسیحیان را در سایه حکومت اسلامی هرچه می توانند زشت تصویر کنند و مردم را به رها ساختن خود از زیر بار ستم دینی و اجتماعی مسلمانان فراخوانند.
ذکر این نکته لازم است که بسیاری از مردم اسپانیا پس از فتح اندلس توسط مسلمانان، با حفظ دیانت مسیحی در وطن خود ماندند و با پذیرش حاکمیت مسلمانان با آنان زندگی کردند. آنها با گذشت زمان، زبان عربی را آموختند و آداب و رسوم زندگی فاتحان را فرا گرفتند. این مردم اصطلاحا "مستعربان" خوانده می شدند. (نعنعی، ص 204) این مستعربان در اثر فعالیت های کشیشان با وجود آنکه بسیاری از آنان به مشاغل عمومی در حاکمیت مسلمانان رسیدند و حتی در ادارات دولتی مناصب عالی به دست آورده و در سپاه اموی به فرماندهی هم رسیدند، پس از زمینه سازی هایی با جنگ نرم، دست به شورش های متعددی زدند و بارها حکومت را با چالش های جدی مواجه کردند. این شورش ها به مرور در تضعیف حکومت مرکزی و فروپاشی دولت مقتدر اموی اندلس نقش مهمی ایفا کرد.