چگونه فضای مجازی ما را پیرو قدرت‌ها می‌کند؟/از اعترافات کلیسایی تا اعترافات آنلاین

چگونه فضای مجازی ما را پیرو قدرت‌ها می‌کند؟/از اعترافات کلیسایی تا اعترافات آنلاین
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۵

قدرتمندان همیشه در آرزوی مکانیزمی هستند که شخصیت درونی شهروندان را فاش و قطعات متلاشی تاریکی درون وگناهانی را که هر کس به دوش می کشد، آشکار کند و برای قطعه قطعه کردن روح انسان و رام ساختن او هیچ راهی بهتر از این نیست که افراد انحرافات و خطاهای خود را آشکار کنند و در انتظار آمرزش باشند.

به گزارش گرداب، بسیاری در مورد فضای مجازی و محوشدگی حریم خصوصی در آن صحبت کرده و مقالاتی نوشته اند و غالبا در این خصوص هشدار می دهند که عریان شدن روز به روز انسان در فضای مجازی، به نوعی زمینه ساز در معرض تهدید قرار گرفتن او است.

فیرمن دبرابندر، استاد فلسفه دانشگاه مریلند در مقاله‌ای با عنوان «shame on you» در وب سایت aeon از زاویه ای دیگر به این مقوله پرداخته است.

دبرابندر، معتقد است که فضای مجازی در کنار از بین بردن حریم خصوصی،‌ به نوعی زندان پاناپتیکون در گستره ای جهانی را ساخته است.

آن چه می‌خوانید ترجمه این مقاله توسط ساجده مقدمی است که در خبرگزاری فارس، منتشر می‌شود:

اعتقاد به حریم خصوصی در فضای مجازی، حماقت است

تناقضی آشکار در نحوه رفتار آنلاین همه ی ما وجود دارد: همه ی ما می دانیم که همیشه در حال نظاره شدن هستیم  و علی رغم میل باطنی مان در راستای نظارت و مراقبت گوگل و دولت بر خودمان عمل می کنیم اما با  این همه، مرزهای حریم خصوصی به راحتی از بین می روند. وقتی با وسایل دیجیتال  یا نرم افزارهای بی شماری  مواجه می شویم که سطوح افسانه ای از اتصال به اینترنت و تسهیلات را ارائه می کنند؛ به قول «گری اشتین گارت» بسیاری از ما تسلیم " احساس سرگیجه درونی مان در ارتباط با این موضوع می شویم که اعتقاد به حریم خصوصی در این دنیای مجازی حماقت است".

فقط این نیست که بگوییم رسانه های اجتماعی خودآگاهی ما را محدود می کنند یا شخصیت اینترنتی ما ساختگی است و یا فقط افرادی که تحت سلطه رژیم های سرکوبگر زندگی می کنند یا گروه اقلیت در جامعه هستند؛ مورد هجمه های بی شماری قرار می گیرند. این موارد پاسخ هایی قانع کننده به نگرانی ها در زمینه اعترافات انلاین افراد نیست بلکه نکته اینجاست که رسانه های دیجیتال به صورت غیرقابل پیش بینی و  متناقضی اساسا درک ما از صمیمیت و شرمساری را تغییر داده اند.

ما به خاطر نبود حریم خصوصی در رسانه های دیجیتال شاکی هستیم اما در عین حال مشتاقانه ، حریم خصوصی مان را برای راحتی بیشتر مبادله می کنم. در دنیای مدرن دیگر مجبور نیستیم پشت میز یک رستوران بنشینیم و غذای مورد علاقه مان را سفارش دهیم. نرم افزار ها به ما می گویند که کدام رستوران، غذای مورد علاقه ما را سرو می کند و ما را تا درب ورودی رستوران مشایعت می کنند. دیگر ما ریسک تاخیرهای پیش بینی نشده حمل و نقل عمومی را نمی پذیریم؛ نقشه های گوگل نزدیک ترین مسیر  به مقصد را به ما نشان می دهند و در صورت ضرورت یک تاکسی از مسیرهای فرعی و کمتر شناخته شده ما را سریع به مقصد می رساند. دیگر نیازی به یادآوری تاریخ تولد دوستان مان نداریم، فیسبوک روز تولد دوستانمان را به ما گوشزد می کند و همیشه ما را گول می زند تا ژست هایمان را به روز رسانی کنیم تا به دیگران بگوییم که ما هستیم. هرچه قدر هم که خودمان را از این اپلیکیشن ها بازداریم؛ بازهم مجبوریم موقعیت، عادات و عقایدمان را برای شرکت های اصلی (مادر شرکت ها) عیان سازیم تا هروقت که بخواهند ما را آنلاین چک کنند  و از حضور ما اطمینان حاصل کنند.
 
«قابلیت مشاهده شدن»، یک تله است

پس با این روند آینده چگونه خواهد بود؟ فیلسوف فرانسوی میشل فوکو در کتاب انضباط و مجازات[1]: تولد زندان در سال (1975) می نویسد:  «قابلیت مشاهده شدن یک تله است». منظور فوکو این بود که چه اجازه دهیم در جامعه از کسی مراقبت و دیده بانی شود و چه به افراد آموزش دهیم تا مراقب و دیده بان سایر افراد باشند، هردو گمراه کننده و خطرناک اند. فوکو کارش را بر اساس برنامه قرن 18 جرمی بنتام[2] در  زمینه زندان پاناپتیکون طرح ریزی کرد. زندانی که زندانیان دائما از سوی یک برج مراقبت مرکزی نظارت می شوند. در این برج مراقبت یک ناظر نامرئی ساکن است. ناظری که چشمانش همیشه می بیند اما دیده نمی شود. ایده اصلی این بود که زندانیان، حضور نگهبان خیالی را در خود درونی می کنند و در نتیجه دائما رفتار خود را اصلاح می کنند. در این صورت اخلاقیات اصلاح ، سلامت حفظ و صنعت تقویت می شود، قوانین و فرامین انتشار می یابند و مسئولیت های عمومی شفاف می شوند.

 
براساس گفته های فوکو، پاناپتیکون حکایت از شباهت هایی جدی با نحوه خود کنترلی (دیده بانی و مراقبت از خود) مردم در جامعه در سطحی وسیع دارد. در حضور ناظران همیشه مراقب، دیگر زور و اجبار فیزیکی ضرورتی ندارد. افراد خودشان را کنترل و اداره می کنند. آنها نمی دانند ناظران در هر لحظه در حال ثبت چه وقایعی هستند و یا به دنبال چه چیزهایی هستند و یا مجازات نافرمانی ها دقیقا چیست اما تخیل و توهم نظارت دائمی آنها را منعطف می سازد. در این شرایط، فوکو ادعا می کند که معماری نظارت دائمی شدیدا ظریف و بدون هرگونه رخنه ای است. بنابراین نور اندکی که به ندرت می تابد چشمگیر است.

پادگانی در شهری فتح شده

افراد نه تنها این شکل از نظم را می پذیرند بلکه طولی نمی کشد که بخشی نامرئی از وجودشان می شود و آن را مشتاقانه در درون خود ابدی می سازند. اما افراد در موقعیتی که عامل سانسور خود هستند؛ علاقه دارند که آزاد باشند و خودشان امورات زندگی شان را تعیین کنند اما نظارت، قدرت های چندگانه، خودکار و ناشناسی را ایجاد می کند. منظور فوکو از "قدرت" مشابه مفهوم "فرا-خود در روح انسان"  زیگموند فروید[3] در کتاب تمدن و ملالت های آن(1930) است. تمدن یک آژانس مراقبت دائمی در درون هر فرد کار می گذارد؛ این آژانس مانند پادگانی است؛ که در یک شهر فتح شده مستقر می کنند.

پس با این اوصاف چشم انداز فوکو از رسانه های دیجیتال کنونی چه بوده است؟ از بسیاری جهات مراقبت و نظارت دولت مدرن، تقدیر و تشکر از تکنولوژی های جدید را ممکن ساخته و گسترش داده است که این موضوع، خود یک مثال بارز از «پاناپتیکون» است. نظریه‌پرداز آمریکایی برنارد هارکورت [4]در کتاب تمایلات و نافرمانی ها در عصر دیجیتال (2015) به این نکته اشاره می کند که در این عصر، نظارت دولت دیگر در گرفتن مالیات و نظارت بر آن  خلاصه نمی شود. در این دوره باید  باید از " الیگارشی شاخک حساس" [5]سخن گفت که در آن شرکت ها از طریق مزیت های متعددی که برای مان فراهم می کنند؛ از ما جاسوسی می کنند. در این صورت جاسوسی تنها از طریق شنود صدا صورت نمی گیرد بلکه شبکه جاسوسی در میان همکاران و آشنایان و عموم مردم گسترده می شود.

چگونه فضای مجازی ما را پیرو قدرت‌ها می‌کند؟

ادعای اصلی فوکو این است که چنین نظارتی نگران کننده است، نه فقط به خاطر آنچه شرکت ها و دولت ها ممکن است با داده های ما انجام دهند، بلکه این دلیل که عمل نظارت و مراقبت خود یک تمرین ویرانگر قدرت است و این ظرفیت را دارد که رفتارهای ما را تحت تأثیر قرار دهد و  ما را مجبور  به پیروی و همدستی بکند؛ بدون آن که آگاه باشیم.

اینترنت هیچ مرکزی ندارد و ما نیاز به مستندات محکم در زمینه توطئه شرکت ها و دولت ها نداریم تا بفهمیم در زمان انلاین بودنمان تحت نظارت و مراقبت ایم. این طور به نظر می رسد که ما می توانیم در عین حال از همه جا و هیچ جا تحت نظارت قرار بگیریم و همان طور به نمایش خودمان (خود مانیتوری) در فضای مجازی ادامه دهیم. اما بعضی چیزها اینجا دقیقا درست نیست. آیا ما کاملا قانونمند شده ایم که نگهبانان برج مراقبت را ترک کرده اند یا برخی نیروهای محرکه دیگر برای قانونمند کردن ما در محل کار تعبیه شده است؟

در گذشته ای نه چنان دور، این تصور وجود داشت که اینترنت قابلیت آن را دارد که فضای عمومی جدیدی برای قرن 21 شکل دهد و پلیس قوی دیجیتال را جایگزین محیط های شهری متلاشی شده کهنه کند. بله! ممکن است رسانه های اجتماعی پایان بورژوازی را محترمانه برایمان هجی کنند اما این موضوع، مردم را برای آزادی و صداقت بیشتر در بیان احساسات و افکارشان بدون هرگونه شرم و ترسی جسور نکرده است.

فوکو اشاره می کند که نظارت و مراقبت گسترده، آزادی بیان و اندیشه را خرد و حتی از افراد  تحت نظارت هم طلب کمک و همکاری داوطلبانه می کند اما شاید شبکه های اجتماعی مردم را در برابر چنین اجبارهایی واکسینه کنند. ما باید شهروندان دموکراتیکی باشیم که فلاسفه برای مدتی طولانی از زمان سقراط در اشتیاقش بودند: مردمی که حاضر بودند زندگی شان را برای بحث و مناظره عریان سازند و هیچ چیز برایشان مخفی و خارج از محدوده نباشد.


اگر امروز افلاطون بود...

افلاطون در صورت اطلاع از فضای مجازی این چنینی ، قطعا در مورد فقدان شرمساری انلاین هشدار می داد. او  شرمساری را یک حس حیاتی می دانست که برای کار فلسفی و اخلاقی ضروری است. در گفت و گوی مشهور افلاطون، شخصیت سقراط همیشه از جانب افراد شاکی از حس شرمساری ناشی از حکمت اذیت می شد تا این که گفت و گوی او به خاطر همین موضوع شروع به نزول کرد.

از نظر افلاطون شرمساری نیرویی است که به ما کمک می کند تا در مقابل همنوایی با اموری که می دانیم خطا هستند؛ مقاومت کنیم. در این میان شرمساری به ما کمک می کند تا با خودمان صادق و به معرفت اخلاقی پایبند باشیم. افلاطون می گوید: فرد بدون شرمساری، بَرده امیال و آرزوهایی چون کالاهای مادی، قدرت، شهرت، احترام است. چنین تمایلاتی ظالمانه هستند؛ چراکه بنا به ماهیت شان اقناع نخواهند شد.

با این حال فوکو شرمساری را در قالبی با قابلیت رهایی بخشی کمتر در تاریخ جنسیت(1976)  قرار می دهد. او استدلال می کند که جنسیت به طور خاص در تمدن غربی از طریق ابزار اعتراف به جرم واسطه قرار گرفته است؛ اعترافی که درگیر القا حس تحسین یا شرم به افراد می شود. در واقع در طول تاریخ، بشریت تبدیل به یک حیوان اعتراف کننده شده است.

فوکو از سوگند کاتولیک ها آغاز می کند که درجریان آن از عبادت کنندگان مصرانه خواسته می شود تا روح خود را عریان سازند، درون خود را عمیقا کندوکاو کنند و به حقیقت اجازه دهند تا با تمام زشتی هایش خروشان و مواج به پیش رود. این تنها راهی است که اعترافات یک فرد پاک می شود و مورد لطف پروردگار قرار می گیرد. در جریان این کار کشیش شما را از جرم و تقصیرتان رهایی می بخشد و برای رفتار شما یک سری دستور صادر می کند.

از اعترافات کلیسایی تا اعترافات آنلاین

اعتراف می تواند مانند آزادی احساس شود چون این طور به نظر می رسد که ما را از حس شرمساری رها می کند. اعتراف همچنین می تواند عرصه ای برای نمایش دموکراتیک فضیلت هایی چون صداقت، شجاعت و تواضع آشکار در اعترافات سنت آگوستین باشد. اما از نظر فوکو همیشه نیرنگ و فریبی در کار است. ما همیشه در حضور یک مرجع واقعی یا خیالی اعتراف می کنیم. وقتی که مردم آنلاین پست می گذارند، همیشه یکسری مستمع مفروض دارند. در واقع این کارشان هیچ گاه بیهوده و بی پایه نیست.


 

چیزی که به خودی خود نمایشگر یک بی شرمی باشد، پس از آن می تواند دقیقا به نقطه مخالف آن تبدیل شود. طرفداری از اجتماعات اینترنتی، به میان آمده تا جانشین اقتدار اعترافات کلیسایی شود یا آن را در مسیر دیگری قرار دهد و یا به عبارت دیگر به عنوان جایگزینی برای صداهای درونی وجدان اخلاقی سقراط عمل کند. افراد با فالوئرهایشان درد دل و اعتراف می کنند تا نیازهایشان تأیید ، عقایدشان تصدیق  و تناقض گویی هایشان به نحوی لذت بخش پذیرفته شود. نتیجه، همنوایی روزافزون در اردوگاه اجتماعات اینترنتی است، درحالی که فضای مشترک برای فهم و گفت و گوی میان آنها تنگ تر و تنگ تر می شود.

فوکو تصریح می کند: قدرتمندان همیشه در آرزوی مکانیزمی هستند که شخصیت درونی شهروندان را فاش و قطعات متلاشی تاریکی درون  و گناهانی را که هرکس به دوش می کشد، آشکار کند. به نظر می رسد فضاهای حیوانی و خطرناکی در درون هریک از افراد وجود دارد؛ اگر انسان کنترل می شوند به این خاطر است که باید به معرفت برسد و رام شود. برای قطعه قطعه کردن روح انسان و رام ساختن و اغواکردن او با خودکنترلی (خود مانیتوری) هیچ راهی بهتر از این نیست که افراد انحرافات و خطاهای خود را آشکار کنند و در انتظار آمرزش باشند.


پاورقی ها:

[1] Discipline and Punish: The Birth of the Prison (1975)

[2] Jeremy Bentham’s 18th-century plans for a ‘Panopticon’

[3] Sigmund Freud’s description in Civilisation and its Discontents (1930)

[4] Bernard Harcourt: Desire and Disobedience in the Digital Age (2015)

[5] ‘tentacular oligarchy’