به گزارش
گرداب، شبکه خبری راشاتودی طی گزارشی از بهشت زهرای تهران عنوان کرد که آرامگاههای شهیدان یک بُعد قدرت ایرانیها حتی بیشتر از قدرت هستهای هستند و بسیاری از مردم هنگام زیارت آرامگاهها از خداوند میخواهند که آنها هم در راه خدا شهید شوند. آنها دعا میکنند و خیرات میکنند.
تشابه بهشت زهرا با میدان تایمز نیویورکخبرنگار راشاتودی با حضور در بهشت زهرا گزارش داد: مردم از هر قشری اینجا حضور دارند. وفاداران دولت و مخالفان، زنان چادری و زنانی که روسری نازکی بر روی سر خود انداختهاند. دانشمندان، دانشجویان، کارگران، خانوادهها، مجردها، بچه ها و افراد مسن. مردم با خود خوردنی می آورند خیرات میکنند. نمیتوانید خوردنیها را رد کنید. این یک تشریفات مذهبی برای بیان احترام به شهیدان و قهرمانانی است که در جنگ کشته شدهاند یا به وسیله گازهای شیمیایی صدام، تسلیحات شیمیایی آمریکا یا بمبهای تروریستی منفجر شده در مساجد یا پارلمان کشته شدهاند.
خبرنگار راشاتودی ادامه می دهد: یک زن تنها کنار یک قبر نشسته است. با صدای بلند گریه میکرد، مثل اینکه یکی از عزیزانش را تازه دفن کردهاند. اما قبری که او بر روی آن نشسته بود مربوط به 30 سال پیش بود. لباسهایش آن چیزی نیستند که به طور معمول زنان مذهبی میپوشند. او برای یک شهید گریه میکرد.
خبرنگار راشاتودی به سراغ محمد حسین 30 ساله که در رشته مدیریت درس میخواند می رود.
او می گوید: «من سعی میکنم هر ماه به اینجا بیایم. هیچ یک از خویشاوندان یا عزیزان من در این محل دفن نیستند. من یک ساله بودم که جنگ شروع شد. والدین من شهیدان را دوست دارند؛ اما من نمیتوانم بگویم که این عشق چگونه از یک نسل به نسلی دیگر منتقل میشود. شهیدان به خوبی مسیر خود را انتخاب کردند. هر کسی میتواند این مسیر را انتخاب کند بدون توجه به سنش.»
محمد حسین توضیح میدهد: «ما شهیدان را انسانهای کاملی میدانیم که قبل از هر چیز دیگری خدا را شناختهاند. ما معتقدیم شهیدان منبع قدرت ما هستند. به خاطر همین است که بسیاری از مردم به اینجا میآیند. شهیدان اراده مردم را قوی میکنند این اعتقاد الهام گرفته از شهیدان است که ما میتوانیم حتی قویتر از جنگ گذشته نشان دهیم. او میگوید که یک شهید کسی است که در دفاع از کشورش و ایمان خود بمیرد و کشته شود و این با خودکشی انتحاری تفاوت دارد.»
چرا ایرانیها از آمریکا نمیترسند؟محمد در پاسخ به این سوال خبرنگار راشاتودی که چرا ایرانیها از آمریکا نمیترسند؟ گفت: «اگر آمریکاییها میتوانستند، تا حالا به ما حمله کرده بودند. آنها دیگر شانسی ندارند. آنها سعی کردند به ایران حمله کنند؛ اما من شک دارم آنها توانایی آن را دوباره داشته باشند. آنها تسلیحات شیمیایی خود را در دهه 1980 بر روی مردم ما آزمایش کردند. مثل بارش برف بر سر مردم میریخت. هر کس در میان بمباران گرفتار میشد کشته میشد. آمریکائیها سه تا از رزمناوهای ما را منهدم کردند. آنها به یک هواپیمای مسافربری در مسیر بندرعباس به دوبی شلیک کردند و 400 مسافر را کشتند.»
آرامش جالب مردم ایرانخبرنگار راشاتودی گزارش خود را اینگونه ادامه می دهد: سعید شاهلویی مقدم وقتی که به جنگ رفت 15 ساله بود. او اکنون سردبیر مجله سیاسی بسیج است.
مقدم میگوید: «ما به شهیدانمان اعتقاد داریم. زندگی ما با آنها در هم تنیده است. ما بدون آنها هیچ چیز نیستیم. آنها راه ما را تعیین میکنند.
شما میبینید ما همراهانمان را از دست دادیم. وقتی که ما بر مزار آنها میرویم و مکانهایی که جنگیدیم می رویم احساس خوبی به ما دست میدهد. ما از الگویمان امام حسین
(ع) پیروی میکنیم.»
مقدم میگوید: «مردم ما برای قربانی کردن خودشان در راه اسلام آمادهاند و آمریکائیها این را میدانند. جنگ 8 ساله با عراق که از هر سو حمایت میشد ثابت کرد که ایران ساقط شدنی نیست. در همان زمان مزدوران شاه و بیگانگان با ایران جنگیدند. اگر دشمنان ما بر ما فشار بیاورند، ما صحنه را ترک نمیکنیم. این است ماهیت آنچه که امام حسین به ما آموخت.»
آقای سلیمانی همقطار مقدم در جنگ، به بحث ما اضافه شد. او نیز به مانند مقدم نمیگذارد ازش عکس بگیریم. و حتی از گفتن کامل اسمش هم خودداری کرد.
او می گوید: «ما رزمندگان همیشه با هم در تماس هستیم. آیا شما میدانید که در میان شهیدان ما بعضی ها یهودی و ارمنی هستند؟ بعضی از شهیدان ما سنی هستند. همه آنها برادران ما هستند، زنده یا مرده. داوطلب بودن در تفکر ما ریشه دارد.»
در آرامگاه فهمیدهآرامگاه شهید 13 ساله، فهمیده، یک محل تجمع برای افراد است. سنگ قبر او با گل پوشیده شده است. مادر فهمیده در یک خانه کوچک زندگی میکرد. این پسر بچه در همین جنگ اخیر داوطلبانه به جنگ رفت. زمانی گردانش زیر گلوله و خمپاره بود او به کمر خودش نارنجک بست و پرید زیر یک تانک دشمن.
فاطمه اردستانی قبر شوهرش و پسرش ملاقات میکند و به خبرنگار راشاتودی می گوید: «پدرش را برای من بدون دست و پا آوردند؛ پسرم به مدت 2 سال هر شب از شهر پاسداری میکرد. او در تابستان دوره آموزش نظامی دید و برای خدمت در استان کردستان در مرز عراق اعزام شد. گردان او گردان محمد رسول الله بود. یک خمپاره به سنگر آنها برخورد کرد و وقتی که او را برای من آوردند بدنش پر از ترکش بود و صورتش سوخته بود. او 15 ساله بود و دو سال بعد از پدرش شهید شد. در این لحظات صدای فاطمه میلرزید و درحالیکه مردم در اطراف ما ایستاده بودند او چشمهایش را پوشیده بود تا اشکهایش را پنهان کند.»
دوست فاطمه زینب هم با او به مزارش آمده بود. زینب و شوهرش اهل اصفهان هستند وی می گوید: «وقتی که در اوایل انقلاب به تهران آمدند شوهرش فرمانده کمیته محلی انقلابی بود. آنها جایی برای ماندن نداشتند. شوهرم آنها را در خیابان دیده بود و آنها را به خانه آورد. ما از آن زمان با هم دوست هستیم. زینب و شوهرش از اصفهان به اینجا میآیند تا فقط به همراه من به آرامگاه بیاییم. شوهرش هم اینجاست. او سه سال در جنگ بوده است. او الان به اینجا میآید که دوستانش را زیارت کند.»
آرامگاه شاعر ایرانی محمد رضا آغاسی هم نزدیک است و مردم در این مکان هم جمع میشوند.
آرامگاه شهید شیخ سید پلارک خیلیها را مجذوب میکند: «آنجا دو صف جداگانه است یکی برای مردان و یکی برای زنان. آرامگاه همیشه معطر است. این آیین در اعتقاد مسیحیان هم وجود دارد. مردم به آرامگاهها میآیند و دعا و فاتحه میخوانند.»
منبع:
مشرق