گرداب- موسوی در فاصله زمانی دهه 60 تا دهه 80، به لحاظ دیدگاهها، دگردیسی و تغییرات محسوسی داشته است. تأملی در این تغییرات، میتواند بخشی از زوایای پنهان شخصیت وی و در نتیجه تحولات پس از انتخابات دهم را روشن سازد. البته تمامی تغییر دیدگاهها، الزاماً یک دگردیسی حاصل از تغییر و تحول فکری نیست؛ بلکه در بسیاری از مواقع ناشی از فرو افتادن پرده نفاق و ریا از چهره این مرموزترین شخصیت تاریخ انقلاب، به دلیل شرایط زمانی است.
از آرمانگرایی تا واقعگرایی در سیاست خارجییکی از حوزههایی که بعد از انقلاب اسلامی دگرگونی اساسی به خود دید، حوزه سیاست خارجی بود. سیاست خارجی در جهان معاصر صرفاً برای تأمین منافع ملی فعالیت میکند و در این راستا بسیار اتفاق میافتد که تأمین منافع ملی یک کشور توجیهگر اشغال،چپاولگری و غارت دیگر ملل میشود، اما انقلاب اسلامی حوزه منافع ملی را به سمت منافع امت اسلام سوق داد. آنجا که حضرت امام
(ره) میفرمایند: «وطن ما بصره و شام نیست، وطن ما اسلام است.»
در طول یک دهه حضور حضرت امام
(ره) در عرصه حکومت، زمامداران جمهوری اسلامی و شخص میرحسین موسوی در عمل و نظر مخالفتی با این رویکرد آرمانگرایانه نداشتند. اما با گذشت زمان گویی رویکرد چپگراترین مسئول دهه 60 نسبت به سیاست خارجی دچار یک تحول بنیادین میشود. موسوی با وجود اینکه همچنان از نظرها و اصول مورد نظر امام
(ره) سخن میگوید، در آستانه انتخابات دهم در گفتوگویی، این تحول نگرش را در معرض قضاوت میگذارد.
موسوی میگوید: «کشور ما احتیاج به تجزیه و تحلیل واقعگرایانه از امور بین الملل، جهان و درک بدون توهم از فرصتها و تهدیدها دارد. […] سیاستهای تنگ نظرانه داخلی که دایره طرفداران نظام را کم میکند و یا سیاستهای اقتصادی که نتواند عدالت را کنار توسعه و رشد سریع دنبال کند ضمن آنکه منابع داخلی را به هدر میدهد موقعیت کشور را در جهان تضعیف میکند.»
[1] موسوی دقیقاً بعد از بیان این نگاه لیبرالیستی به سیاست خارجی، به گرایشهای چپ خود در سالهای اول انقلاب، اشاره میکند و بدون توجه به اینکه این سیاست اعلامی با سیاستهای اجرا شده در دهه 60 تفاوت ماهوی دارد اظهار میدارد: «در اول انقلاب و در آن دهه، جریان چپ همین جریان خط امام
(ره)، خط دفاع از محرومین و مستضعفین، خط برنامهریزی، خط توسعه و خط آزادی بود و این چپ ربطی به سوسیالیسم نداشت و دنبال اعمال سیاستهای سوسیالیستی و شبه سوسیالیستی نبود.
این جریان که اکثریت مردم را نمایندگی میکرد، در مجلس و دولت اکثریت بودند و اعتقاد داشتند که از "اسلام ناب محمدی" تبعیت میکنند و برای همین تمامی این مجموعه برای مشخص شدن مرزهای خود با جریانهای دیگر، خود را خط امامی میخواندند. سیاستهای دوران جنگ در زمان حیات حضرت امام
(ره) به کار گرفته میشد. اگر ایشان میدیدند که جریان، سوسیالیستی یا شبه سوسیالیستی است و اسلامی نیست، لحظهای برای برخورد تعلل نمیکردند […] البته عدهای در کشور معتقد بودند که این نوع سیاستها به منافع آنها لطمه میزد، دولت را به انگهای مختلف مورد حمله قرار میدادند […] تعجب آور نبود که بارها تئوریسینهای اینها در شرایطی که در آمد نفت بین 6 تا 7 میلیارد دلار نوسان داشت و به سختی روزهای جنگ را گذرانده میشد و در حالیکه بیش از نصف همین درآمد نیز به طور مستقیم به عنوان هزینههای دفاع مقدس پرداخت میشد به دولت توصیه میکردند نرخ ارز آزاد شود. آیا حق نبود کسانی که ارقام، آمار و واقعیتها دستشان بود، نسبت به مقاصد اینگونه افراد شک کنند.»
[2] وی مدعی میشود این مشی اقتصادی، مورد حمایت امام
(ره) بود؛ اما توضیح نمیدهد که چگونه هم از خط امام
(ره) دم میزند و هم با عدول از آن رویکرد، سیاستهای واقعگرایانه را سرلوحه تبلیغات خود قرار داده است.
ادعای خط امامی بودن موسوی در حالی است که وی در جریان حضور احمدینژاد، رئیس جمهور در "ژنو" درسال 1388 و انتقادهای جدیاش بهسیاستهای امپریالیستی آمریکا، وی را متهم به تندروی و افراط کرده و میگوید: «نمیتوانیم صرف گفتن کلمههای حماسی تبعات بخش بعدی را بپوشانیم. تکرار این مسائل حیثیت ما و حیثیت جمهوری اسلامی و ایرانیان خارج از کشور را مورد تهدید قرار میدهد.»
وی همچنین در جریان سفر انتخاباتی به مشهد، اظهار میدارد: «افتضاح سوئیس، نتیجهیافراطیگری رئیسجمهور است.»
[3] تأملی در مواضع احمدی نژاد در کنفرانس ژنو، این سؤال را پیش میکشد که وی چه موضع جدیدی خارج از ادبیات انقلاب و اصول نظام گرفته است و اصولاً نقد ساختار سازمان ملل، حق وتو، ادعای حقوق بشر و نیز نژادپرستی صهیونیستها، غیر از مواضع آشکار و روشن انقلاب اسلامی طی این سالها است؟
آیا سخنان امام(ره) مبنی بر حذف اسرائیل از صفحه روزگار هم شعاری و افراطی بود؟! این موضعگیریها در مقابل دیپلماسی انقلابی دولت نهم در حالی مطرح میشود که شخص میرحسین موسوی هم در سالهای آغاز انقلاب وقتی در قامت وزیر امورخارجه به سازمان ملل رفت، با همین ادبیات سخن میگفت. آیا او اکنون مواضع گذشته خود را هم شعاری و افراطی تلقی میکند؟!
میرحسین در آن مقطع در سازمان ملل، نوک پیکان حملههای خود را به جانب آمریکا گرفت و تصریح کرد: «آمریکا در ایران آخرین دست و پای مذبوحانه خود را میزند. حقوق بشر ساخته و پرداخته قدرتهای جهانی از دیگر محورهای انتقادی او را تشکیل میداد.» وی در این سخنرانی میگوید: «مردم ما به مدعیان حقوق بشر که دستهای خود را تا مرفق به خون انسانهای مستضعف فرو کردهاند به دیده تمسخر مینگرند و میداند که حقوق بشری که مدافع آن سران آمریکا باشند از چه جنس و قماش است. این همان حقوق بشری است که در مقابل کشتارهای جهانی میلیونها مظلوم از سوی آمریکا سکوت میکند. ولی در مقابل مجازات آدم کشانی که دست به قتل رئیسجمهور یک کشور انقلابی میزنند، فریاد بر میآورد. این همان حقوق بشری است که یک اطلاعیه برای محکومیت اسرائیل به خاطر کشتار مکرر زن، بچه و پیرمردهای جنوب لبنان صادر نکرد. این همان حقوق بشری است که فقط با منطق صهیونیسم و امپریالیسم سازگار است.
این همان حقوق بشری است که مدعیان آن و سردمداران آن سازندگان و طراحان بمبهای نوترونی و اتمی در سراسر جهان هستند و حاضرند اسلحهای بسازند که در یک چشم به هم زدن میلیونها انسان را بیتوجه به کوچکی و بزرگی بیماری و سلامت نابود سازد. آیا اصولاً مسخره نیست که خانه تمامی این مدافعان حقوق بشر در آمریکا باشد و نه در یک کشور چون بنگلادش، ایران، آنگولا، لیبی، هند، ویتنام، الجزایر، سوریه یا مالزی.
ما به صراحت اعلام میکنیم به حقوق بشری که مدافع آن مالاندوزان و زورمندان امپریالیسم بینالمللی، صهیونیسم و نژادپرستان اروپایی و آمریکایی باشند، اعتقادی نداریم. ما اصولاً بشریت را در جوامع اروپایی و آمریکایی در حال مسخ و نابود شدن میدانیم.»
[4] این سخنان شباهت بسیار نزدیکی به مواضع احمدینژاد در سازمان ملل دارد که موسوی آن را به شدت نقد و نفی میکند.
موسوی در آن دوران هرگونه آمادگی ایران را برای باز پسگیری سرزمینهای اشغالی اعلام کرده و میگوید: «زور زرادخانههای آمریکایی، صهیونیستی و توطئههای گسترده آنان و توافق این دو کشور در زمینه همکاریهای استراتژیک جهت سرکوبی ملتهای ستمدیده، عزم ما را برای مبارزه هر لحظه محکمترمیکند و ما همچنان که بارها اعلام کردهایم، همراه برادران سوری، لبنانی و فلسطینی آماده باز پس گرفتن تمام سرزمینهای اشغال شده از سوی رژیم صهیونیستی هستیم.»
میرحسین موسوی اگر چه امروز اعلام میکند که هولوکاست مسئله ما نیست، اما آن روز همانند موضع فعلی احمدینژاد، نژادپرستی صهیونیستها را مورد توجه قرار میداد و توطئههای آمریکا را با مسئله صهیونیسم آمیخته میدانست.
موسوی در این زمینه با اشاره به مسئله صهیونیسم بینالملل و جنایات صورت گرفته، میگوید: «امت مسلمان ایران توطئههای امپریالیسم آمریکا علیه کشور جمهوری اسلامی ایران و دیگر ملل مسلمان جهان را با مسئله صهیونیسم آمیخته میداند و اگر چه ممکن است بعضی از کشورهای ارتجاعی و وابسته به آمریکا تجاهل کنند، ولی یک میلیارد مسلمان جهان به عیان ملاحظه میکنند که مسئله صهیونیسم از امپریالیسم آمریکا جدایی ناپذیر است.»
او رفع تجاوز و دریافت کامل حقوق مردم فلسطین را یک وظیفه مذهبی تلقی کرد و گفت: «دولت جمهوری اسلامی ایران اندیشه تشکیل جبهه اسلامی علیه صهیونیسم و امپریالیسم را مطرح نموده و امیدوار است که در آینده نزدیک مراحل عملی تشکیل این جبهه، تحقق پذیرد.»
موسوی در آن مقطع، ساختار سازمان ملل و حجیت حق وتو را نیز مورد توجه قرار میداد. او با اشاره به سازمان ملل و نهادهای جهانی میگوید: «این مجامع پیش از آنکه ابزاری برای مقابله با ظلم، ستم و استقرار عدالت و صلح در جهان باشد، محل داد و ستد قدرتهای بزرگ جهانی و کوششی برای اجرای سیاستهای آنهاست... به اعتقاد ما تا زمانی که سازمان ملل متحد از نفوذ ابرقدرتها آزاد نشود، تا هنگامی که قدرت در اختیار صاحبان بر حق آن یعنی مستضعفین قرار نگیرد، به سختی میتوان امیدوار بود که سازمان ملل متحد بتواند نقش واقعی خود را آن گونه که در منشور آمده، به نحو اکمل ایفا نماید. به عنوان نخستین گام، انتقال مقر سازمان ملل متحد به کشوری بیطرف و نیز لغو حق وتو برای زورمداران ضروری است.»
[5] مسئله دیگری که در خصوص سیاست خارجی باید به آن اشاره کرد، اعتراض فعلی موسوی به برخی برخوردها در کشور عربستان با زائران ایرانی است . وی انگشت نگاری از زائرین ایرانی را توهین به ملت ایران و ناشی از سیاست غلط دولت میداند و میگوید: «ارتباط با همسایهها باید در اولویت باشد.»
[6] این اظهار نظرها در حالی است که کشتار زائرین ایرانی در عربستان، سال 1367 در زمان نخست وزیری وی اتفاق افتاد. برخی از تحلیلگران معتقدند شعارهای تند و افراطی اطرافیان موسوی و برخی از اقدامهای نیروههای رادیکال حامی وی در این کشتار بیتأثیر نبود.* گرچه نمیخواهیم اصل برائت در مراسم حج تحت الشعاع این مسائل قرار گیرد ولی در مقام مقایسه سیاست خارجی 2 دولت، جای بحث دارد. لازم به یادآوری است که برخی منابع معتقدند در جریان حج تمتع سال 67 برخی از اطرافیان موسوی قصد داشتند سلاحهایی را به عربستان حمل کنند و این شایعهها باعث نگرانی دولت عربستان و در نتیجه حمله به زائرین شد.
این مباحث تنها گوشهای از تناقضها و یا بهتر است بگوییم دگردیسی دیدگاههای موسوی در این عرصه است. پرده برداشتن از شخصیت مبهم موسوی در حوزه عمل و نظر، مجالی بیش از این میخواهد و تلاش این گفتار باز کردن دریچه سخن در این زمینه بود.(*)
منابع:
[1]- مصاحبه با میرحسین موسوی، خبرگزاری فارس، 6/11/1387
[2]- همان
[3]- آفتاب نیوز، 3/2/1388
[4]- محمد مهدی تهرانی، «تناقضات موسوی 60 با موسوی88»، وبلاگ غالبون،23/2/1388
[5]- همان
[6]- مصاحبه با موسوی، خبرگزاری فارس، 6/11/1387
*جمعی از نویسندگان؛ راضیه امیری رز، فاطمه امیری رز و افسانه قائم
منبع:
برهان