گرداب- دولتهای استعمارگر به این نتیجه رسیدند که اعتقادات مسلمین موجب مقاومت در برابر نفوذ آنان شده است؛ برای اینکه باورهای حیاتبخش و ظلمستیز اسلام را از سرراهشان بردارند دست به ابداع مذاهبساختگی زدند و برای اجرای این نقشه شوم با استفاده از انحرافی که شیخیه ایجاد کرده بودند ابتدا بابیگری و سپس بهائیت را ابداع کردند.
1. بابیگری چیست و برای چه به وجود آمد؟هنگامی که فساد و تباهی سراپای سلسله پادشاهی قاجار را گرفته بود و پادشاهان قاجار برای حفظ تاج و تخت خود، تمامیت ارضی، استقلال و تمام ثروتهای کشور را به حراج گذاشته بودند و روسیه تزاری بهعنوان همسایه شمالی برای اجرای وصیت "پطر کبیر" و رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس سرگرم تجزیه صفحات شمالی ایران بود؛
دولت استعمارگر انگلستان نیز برای توسعه و تثبیت مستعمرات شرقی خود بخشهایی از ممالک شرقی ایران را تجزیه کرد، ولی استعمارگران همچنان شاهد مقاومت علمای اسلام و مردم فقیر و تحقیر شده ایران بودند. آنان پس از بررسی علل مقاومت جانانه مردم مسلمان دریافتند مسلمین به واسطه اتکا و دلگرمی به ظهور منجی و بهره مندی از انتظار سازنده مأیوس نشده و روحیه مبارزه با دشمنان اسلام را در خود زنده نگه داشتهاند. ب
هعبارت دیگر آنان پی بردند مسلمین بهویژه شیعیان اعتقاد راسخ به پیروزی حق بر باطل و برچیده شدن بساط کفر و استکبار و ظهور منجی دارند و با تمسک به معارف قرآن، جهاد با کفار و شهادت و جانبازی را فوز عظیم میدانند. بنابراین سه دولت استعماری روسیه، انگلیس و فرانسه به این نتیجه رسیدند که باورها و اعتقادات اسلامی بین مسلمین موجب چنین مقاومتی در برابر نفوذ و تجاوز استعمارگران شده و چنین مقاومتی در مناطق غیرمسلمان و غیرشیعی وجود ندارد؛ برای اینکه بتوانند بهطور ریشهای و اساسی باورهای حیات بخش و ظلم ستیز اسلام را از سرراهشان بردارند، دست به اقدامات گوناگون زدند که از همه مهمتر و خطرناکتر ایجاد اختلالات فکری و اعتقادی و ابداع مسلکها و مذاهب ساختگی و استعماری بود. برای اجرای این نقشه شوم یهودیان روسی و انگلیسی با استفاده از انحرافی که شیخیه ایجاد کرده بودند در سال 1260 هـ.ق، یعنی هزار سال پس از غیبت امام زمان، بابیگری و سپس در سال 1280هـ.ق، بهائیت را ابداع کردند که ضمن آن مسئله مهدویت و فرهنگ عاشورایی را مورد حمله قرار دادند.
دشمنان اسلام برای این منظور "علی محمد شیرازی" 25 ساله را که سابقه فعالیت در تجارتخانه یهودی ساسون و شاگردی مزدور استعمار "سیدکاظم رشتی" را داشت، آماده این مأموریت شوم کردند. "علی محمد باب" مسلکی را ایجاد کرد که در آن مهدویت و قائمیت تحریف شده بود؛ جهاد، نماز جماعت، حضور در مساجد، رفتن به حج و بقاع متبرکه شیعیان تحریم شده و دستور محو همه کتب و انهدام تمام مساجد، معابد و بقاع متبرکه صادر شد.
مطالب مطرح شده از سوی باب چنان غیرعلمی، سست و غیرمنطقی بود که تمام علما و حتی سران شیخیه که منشاء بابیگری بودند به مقابله با آن برخاسته و علی محمد باب را تکفیر کردند و بعضی نیز او را فاقد تعادل روانی معرفی کردند، ولی استعمارگران با خرج پولهای کلان و سوء استفاده از فقر شدید مردم عدهای را دور باب جمع کردند و علما و ادیبان مزدوری نظیر سیدحسین کاتب یزدی و ملاحسین بشرویه و... را استخدام نمودند تا مزخرفات باب را ویرایش کرده و به خورد افراد فریب خورده بدهند.
"ملاحسین بشرویه" فردی باسواد و مرموز بود که بهائیان او را اولین ایمان آورنده به باب میدانند. او در تشویق باب و در تداوم انحراف نقش اول را دارد. به نظر میرسد اگر جاسوس روسیه و انگلیس "منوچهرخان گرجی" باب را در قصر خود مخفی نمیکرد و پس از آن "میرزا آقاسی" او را به زندان ماکو و چهریق منتقل نمیکرد، از این جوان فاقد تعادل روانی بت ساخته نمیشد و مردم بهراحتی از کلمات سخیف و مزخرف و رفتار نامتعادل او به بطلان افکار او پی میبردند، ولی هنگامی که رابطه او با مردم قطع شد،
یهود عنود و جریان شوم فراماسونری با کمک تعدادی از ادیبان و عالمان دنیاپرست فرقه ضاله بابیگری و حزب بهائی را بر اساس پروتکلهای یهود طراحی و در قالب کتاب بیان منتشر کردند. برنامههای فراماسونری و استعمار را تدوین و به نام باب منتشر کردند. حتی بعضی محققین معتقدند مقام ربوبیت و الوهیت را یهود به باب بسته و باب تا اواخر عمر به جز مقام بابیت و نیابت خاص از طرف امام زمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف هیچ ادعایی نداشت و بارها ارادت خود را به امام زمان و نواب اربعه اظهار کرده بود، ولی انسان ضعیف النفس و غیرمقاومی بود که سه بار از عقاید خود برگشت و توبه کرد و اگر رابطه او با علما و مردم قطع نمیشد مثل سایر مدعیان دروغین به مرور زمان کهنه و کم رونق میشد؛ ولی شیطنت جاسوسان استعمار، هزینه پولهای کلان دشمنان اسلام و سوءاستفاده از علما مزدور و بهرهبرداری از توان یهودیان مانع خاموش شدن این توطئه کثیف علیه اسلام و بشریت شد، چنانکه "اعتضاد السلطنه"، نویسنده کتاب "فتنه باب" و "سپهر"، صاحب "ناسخ التواریخ" به این حقیقت تلخ اشاره کردهاند.
سپهر مینویسد: نخستین خطا را میرزا آقاسی مرتکب شد که حکم داد مانع ورود باب به تهران شود و در زندان چهریق آذربایجان زندانی شد؛ از این رو عامه مردم فکر کردند او را علم و کرامتی بوده است. اگر باب به تهران میآمد بر مردم مکشوف میشد که او را هیچ علم و شرافتی نیست.
بهطور کلی
بابیگری برای در هم شکستن باورها و اعتقادات انقلابی تشیع یعنی انتظار سازنده و فرهنگ عزت آفرین جهاد و شهادت ایجاد شد، چون دول استعمارگر آن روز یعنی روس و انگلیس، اسلام ناب و کفرستیز را در تضاد با اهداف استعماری خود می دیدند، از این رو تفرقه مذهبی و فرقه سازی را چاره کار تشخیص دادند و بابیگری و بهائیت با حذف فرهنگ مهدوی و عاشورایی راه را برای دستیابی روسیه به آب های گرم خلیج فارس و دریای عمان هموار میکرد و انگلستان نیز بهتر میتوانست بر مستعمرات آسیایی خود حکمرانی کند. 2. باب کیست؟"علی محمد شیرازی" معروف به باب در سال 1235 هجری قمری برابر با 1819 میلادی در شهر شیراز در خانه یکی از کسبه شیراز به نام "میرزا محمد رضای بزاز" متولد شد. خانواده مادری باب با یهود رابطه گستردهای داشتند. وی تحصیلات ابتدایی را نزد معلمی به نام "شیخ محمد عابد" که شیخی مسلک بود در شیراز به اتمام رساند. هنوز کودک بود که پدرش مرد و تحت کفالت دایی خود قرار گرفت و به توصیه دایی خود روانه بندر بوشهر شد و در آنجا نیز در یک مکتب خانهای که متعلق به شیخیه بود، تحصیلات خود را تکمیل کرد و در شمار معتقدان مسلک منحرف شیخیه درآمد.
وی تا سن 23 سالگی در بوشهر نزد دایی خود در کمپانی ساسون که متعلق به یک یهودی بغدادی بود مشغول به کار شد و جمعاً مدت 5 سال با تجارتخانه یهودی ساسون همکاری داشت. وی پس از مدتی به شیراز برگشت و در سن 24 سالگی در کربلا به حلقه درس "سیدکاظم رشتی"، دومین رهبر و رکن رابع شیخیه پیوست. هنگامی که سیدکاظم رشتی از دنیا رفت او در بوشهر بود و با تشویق و اغوای یهودیان خود را ابتدا جانشین سیدکاظم رشتی و سپس باب امام زمان خواند.
با توجه به اینکه بابیها و بهائیها سعی میکنند علی محمد را صاحب علم لدنی معرفی کنند، تحصیلات او را در هالهای از ابهام قرار دادهاند، ولی از لابهلای نوشتههای باب و مورخین بابی تحصیلات هدفدار و هدایت شده او مشخص میشود. باب با کمک دایی و شرکای یهودی او برای ضربه زدن به اسلام تربیت شد. او علاوه بر علوم حوزوی به علوم غریبه روی آورد و همراه آن به ریاضت کشیدن و مصرف ادویهجات و مواد مخدر میپرداخت.
در خصوص خرافی بودن علی محمد باب و تحمل ریاضتهای سخت مطالب زیادی از سوی نویسندگان بابی و بهائی موجود است که به دو مورد آن اکتفا میکنیم:
در صفحه 276 کتاب هشت بهشت نوشته "میرزا آقاخان کرمانی" و "شیخ احمد روحی" (دامادهای صبح ازل) که هر دو بابی و ازلی بودند میخوانیم: درشرایطی که گرمای بوشهر آب کوزه را جوش میآورد، "سیدعلی محمد" از صبح تا غروب در بام خانه به نماز میایستاد و یا به خورشید چشم میدوخت و به ذکر و ورد خواندن مشغول بود.
و یا در تاریخ نبیل نوشته نبیل زرندی آمده است: سید علی محمد در هنگام طلوع چنان به قرص خورشید چشم میدوخت و راز و نیاز می کرد که مردم فکر میکردند او آفتاب پرست است. این کار او برای تسخیر [خورشید] بود که احتمالا از مرتاضان هندی تعلیم گرفته بود.
به هر حال توجه او به علوم غریبه و آلودگی او به مصرف حشیش و بعضی ادویهجات تند تعدل روانی او را به هم زد و از او فردی متوهم ساخت به نحوی که اکثر علما به روانپریشی او گواهی دادند. آنچه از دعاوی اولیه باب بر میآید، او مایل نبود از تشیع جدا شود و کارش به ادعای ربوبیت و الوهیت بکشد؛ ولی وضعیت بغرنج دوره قاجار و تسلط کامل مهرههای کثیف انگلیس با کمک نخست وزیر درویش مسلک "محمد شاه قاجار"، "میرزا آقاسی" که فرد مرموز و مشکوکی بود، باب را به راهی بیبازگشت سوق داد.
ابتدا در اصفهان در حلقه مهرههای استعمار از جمله منوچهرخان قرار گرفت و هنگامی که به زندان ماکو رفت با سفارش میرزا آقاسی و سایر درباریان جیره خوار روس و انگلیس، در رفاه و آسایش کامل تحت تعلیم استعمارگران قرار گرفت. باب در ماکو به قدری راحت بود و فراغ بال داشت که کتاب منحوس بیان را در زندان نوشت. در زندان از کمک جاسوسان انگلیسی و روسی و بعضی ادیبان جیره خوار استعمار هم بهرهمند بود. در زمانی که باب در ماکو زندانی بود یکی از جاسوسان انگلیسی به نام "سیدبصیر هندی" از راه افغانستان خود را به باب رسانید و در اولین ملاقات به پای باب افتاد، او را سجده کرد و را خدای خود خواند. این مهره کمپانی انگلستان مدت زیادی در ماکو ماند و به راحتی با باب در ارتباط بود و در تدوین بیان و اراجیفی که باب نوشته، نقش اساسی داشت.
سید بصیر هندی از پیروان فرقه روشنیه بود که در شبه قاره هند به وجود آمده بود. اتفاقاً
کتاب این فرقه نیز بیان نام داشت و برای عدد 19 تقدسی خاص قائل بودهاند. بههمین علت بعضی محققین معتقدند این جاسوس انگلستان با پوشش سید بصیر هندی، مأمور بود باب را آنطور که باب طبع انگلستان است، پرورش دهد. طبق نظر بعضی محققین و مورخین بابی و بهائی، سیدکاظم رشتی رهبر مرموز فرقه منحرفه شیخیه نیز برای علی محمد باب خیلی احترام قائل بود و میدانست برای چه منظوری یهودیان وی را به کربلا و حلقه درس او مأمور کردهاند، چنانچه "اسدالله فاضل مازندرانی"، مورخ بهائی در این مورد مینویسد: هنگامی که سید باب به محضر سید رشتی ورود فرمودند با اینکه باب جوابی 24 ساله و سیدرشتی مردی 50 ساله، این تاجری محقر و آن عالمی موقر بود، درس را به احترام او تعطیل کرد و توجه شاگردان را به صحبتهای باب معطوف فرمود و غرض سید کاظم رشتی این بود که به طلاب بفهماند علی محمد باب کیست.
3. هسته مرکزی بابیگری چه کسانی بودهاند؟در آمادهسازی علی محمد باب برای دعوت بابیت علاوه بر رهبر مشکوک و مزدور شیخیه، یعنی سیدکاظم رشتی کسان دیگری نیز نقش اساسی داشتند که نفرات زیر از دیگران مهمتر هستند:
1. کینیاز دالگورکیاین جاسوس روسی که در سالهای آخر عمر سیدکاظم رشتی با نام جعلی "شیخ عیسی لنکرانی" در زمره طلاب او بود، یکی از مهمترین عوامل شکلگیری بابیت است. وی اعتراف میکند حشیش در قلیان علیمحمد میگذاشته و مرتب به او القاء میکرده که باب بقیه الله است. کینیاز دالگورکی بعداً سفیر روسیه در ایران میشود و تعداد زیادی از بابیان و بهائیان را با کمک دولت مطبوع خود از ایران فراری میدهد؛ در هنگام اجرای اعدام باب نیز وساطت میکند که باب را اعدام نکنند.
نویسندگان بابی و بهائی به شدت ارتباط دالگورکی با علیمحمدباب را رد میکنند و کتاب کینیاز دالگورکی را قصهای جعلی میدانند، ولی اکثر محققین نقش این جاسوس روس را در شکلگیری بابیت اصلی و اساسی میدانند. چون پس از ادعای بابیت از سوی علیمحمد تا زمان اعدام وی سفارتخانه روسیه در تهران و کنسولگری روسیه در تبریز حامی اصلی فرقه ضاله بابیت بوده و پس از مطرح شدن "میرزاحسینعلینوری" در خدمت او بودهاند.
2. ملاحسین بشرویهاو از زمان شیخ "احمد احسائی" در سلک شاگردان وی و سیدکاظم رشتی بوده است. سیدکاظم رشتی به او میگوید پس از من رکن رابع تعیین نخواهد شد، امام زمان ظهور میکند، باید بگردید و او را پیدا کنید و ملاحسین مأمور یافتن باب میشود. ملاحسین به شیراز میآید و با علی محمد باب بهعنوان باب بقیه الله بیعت میکند. از میان شاگردان سیدکاظم، ملاحسین اولین کسی است که به باب می گرود به همین علت بابیه و بهائیان او را "بابالباب" و "اولمنآمن" میدانند پس از ملاحسین 17 نفر دیگر از شاگردان سیدکاظم با علیمحمدباب به عنوان باب بقیه الله بیعت کردند که به حروف حی معروفند. اسامی این افراد عبارتند از:
1. ملا علی بسطامی، ملقب به "ثانی من آمن"
2. میرزا محمدحسن، برادر کوچک باب الباب
3. میرزا محمدباقر، همشیره زاده باب الباب
4. ملا یوسف اردبیلی
5. ملا جلیل ارومیهای
6. ملا محمود خوئی
7. ملا احمد ابدال مراغهای
8. سیّد حسین کاتب یزدی، ملقب به "عزیز" و "کاتب وحی"
9. ملا خدابخش قوچانی
10. میرزا محمد روضه خوان یزدی
11. شیخ سعید هندی
12. میرزا محمد علی قزوینی
13. میرزا هادی قزوینی
14. ملا باقر تبریزی ملقب به "حرف حی"
15. ملاحسن بجستانی
16. طاهره قرةالعین، ملقب به "سر حلقه نسا" و " نقطه جذبیه"
17. ملا محمدعلی بارفروشی، ملقب به " قُدّوس" (فرمانده جنگ داخلی قلعه طبرسی)
ملا حسین بشرویه با علیمحمد به عنوان باب بقیه الله توافق داشت، لذا در جنگ قلعه طبرسی به نماز جماعت می ایستاد و کشته های خود را به آداب مسلمانی دفن میکرد. وی نسبت به افتضاحاتی که در واقعه بدشت رخ داد به شدت معترض بود و میگفت: «اگر من در آنجا بودم مسببین واقعه بدشت را با شمشیر تنبیه میکردم.» او رهبری جنگ قلعه طبرسی را به عهده داشت و در سال 1365 هجری قمری در همان جنگ کشته شد.
به جز حروف حی افراد مهم دیگری نظیر "شیخ صالح کرمانی"، "میرزا صالح شیرازی"، "ملا ابراهیم محلاتی"، "محمدعلی زنوزی"، "ملا ابراهیم فراهانی"، "سیدیحیی دارابی" (عامل جنگ نیریز فارس) و "ملامحمد علی زنجانی" (عامل شورش زنجان) از دیگر اعضای مؤسس و مؤثر این فرقه ضاله هستند. همچنین تعدادی از بزرگان بابیه نظیر "ملا عبدالخالق یزدی"، "ملا محمد برغانی"، "ملا محمد تقی هراتی"، "میرزا عبدالرحیم هراتی"، "ملا عبدالعلی هراتی"، "میرزا ابراهیم شیرازیگ، "ملا جواد ولیانی"، "ملاحسین بجستانی" و غیره پس از اینکه باب ادعای امام زمانی کرد، توبه کرده و به اسلام برگشتند.
3. منوچهرخان گرجی (معتمدالدوله)گرچه این مهره استعمار بابی نشد و تا آخر عمر منافقانه برمسیحیت باقی بود ولی جزء حامیان اصلی بابیگری محسوب میشود. "منوچهر خان معتمدالدوله" از اهالی گرجستان و از مهرههای نفوذی دولت روسیه در دولت قاجار بود. او در سال 1209 هجری قمری از سوی "آقا محمدخان قاجار" از تفلیس به ایران منتقل شد و با کمک سرویسهای جاسوسی روسیه در دربار قاجار رشد کرد و حدود 10 سال آخر عمر خود را حاکم اصفهان بود.
او ثروت هنگفتی اندوخت. وی غیرمسلمان و مسیحی بود، ولی به قدری منافقانه عمل میکرد که قاجاریه او را مسلمان میپنداشتند ولی در فتنه باب خود را نشان داد و بهطور کامل به پشتیبانی این فرقه استعماری همت گماشت. او پس از ورود علیمحمد باب به اصفهان در سال 1262 ه. ق، عدهای را به استقبال باب فرستاد و با عزت و احترام او را در خانه امام جمعه اصفهان جای داد.
گرجی سپس با سفارش سفارت روسیه و علی رغم نظر مردم اصفهان و برخلاف فرمان دولت مرکزی باب را در قصر خورشید جای داد و مدتها حاضر نشد او را به دولت مرکزی تحویل دهد.
وی از طرف دولت روسیه مأموریت داشت روحیه متزلزل باب را برای ادامه تفرقه افکنی تقویت کند و به همین منظور برای او زنی زیبا گرفت و اموال زیادی در اختیار او قرار داد و به او قول داد تا پای جان از او حمایت خواهد کرد و حاضر است در دفاع از او با دولت مرکزی بجنگد.
شکی نیست روسیه پس از تحمیل دو عهدنامه خفت بار گلستان (1228 هجری قمری) و ترکمانچای (1243 هجری قمری) و تجزیه صفحات شمالی ایران برای تأمین اهداف نهایی خود که رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس بود، مهرههایی نظیر "معتمدالدوله"، "خاندان نوری"، "خاندان افنان" (نزدیکان و اقوام علیمحمد باب) و غیره را در دربار قاجار و گلوگاههای اقتصادی ایران نفوذ داده بود تا در موقع مناسب به نفع روسیه وارد عمل شوند و هماهنگی و همکاری مهرههای روسیه در غائله باب از جمله حمایت بیدریغ معتمدالدوله گرجی در این راستا قابل توجیه است.
این مجموعه خبیث مأموریت داشتند با شکستن کیان و اقتدار دینی و فرهنگی ایران اوضاع را برای اهداف توسعهطلبانه روسیه آماده کنند. با مرگ "منوچهرخان گرجی" در سال 1263 هجری قمری "گرگین خان"، برادرزاده وی نایب الحکومه اصفهان شد و ناچار شد باب را به دولت مرکزی تحویل دهد. باب از این پس زندانی شد، ولی به واسطه حمایت گستردهی روسیه از هسته مرکزی و اعضای مؤثر این فرقه، فتنه بابیه تشدید شد.
4. میرزا حسینعلی نوریوی ملقب به "بهاءالله" و مؤسس فرقه منحوس بهائیت است و عامل اصلی و میزبان اجتماع بدشت شاهرود بوده است. او قبل از ادعای "من یظهراللهی"، کتاب "ایقان" را در اثبات بابیگری نوشت که در مبحث بعد به بیوگرافی او خواهیم پرداخت.
5. میرزا یحیی نوریوی جانشین اصلی باب و مؤسس فرقه ازلیه و برادر کوچک بها است که از طرف باب بهعنوان جانشین انتخاب میشود و پس از مرگ باب به تکمیل کتاب بیان میپردازد.
6. قرهالعین قزوینیوی یکی از فاسدترین اعضای بابیگری است که در اجتماع بابیان در بدشت کشف حجاب کرد و فساد و هرزگی را از حد گذراند. این زن فاسد با کمک سه تن از بابیان عموی خود "ملا محمدتقی برغانی" (شهید ثالث) را به شهادت رساند، ولی شنیعترین اقدام قرهالعین و بعضی از حروف حی و هفتاد نفر دیگر از بابیه؛ حادثه قریه بدشت شاهرود بود که خلاصه این حادثه از این قرار بوده است. در سال 1264 هجری قمری بزرگان بابیه به استعداد هشتاد نفر به رهبری "میرزاحسینعلی نوری" و "قرهالعین قزوینی" 22 روز در قریه بدشت شاهرود جمع شدند تا برای آزادی علی محمد باب تصمیم بگیرند. در این اجتماع قرهالعین بیحجاب و آرایش کرده به میان بابیه آمد و به کمک جاسوسان و مزدوران روسیه و انگلیس اسلام را منسوخ اعلام کردند.
این گروه به قدری مرتکب هرزگی و فسق و فجور شدند که مسلمانان آن نواحی به قصد تنبیه به آنان حملهور شدند و حتی صدای اعتراض افرادی نظیر ملاحسین بشرویه نیز بلند شد و گفت اگر من در بدشت بودم اصحاب بدشت را با شمشیر کیفر میدادم. بعد از این واقعه عدهای بابیگری را کنار گذاشتند و عدهای به تردید افتادند. بابیان مراغه دسته جمعی توبه کرده و به اسلام بازگشتند چون منسوخ اعلام شدن اسلام برای آنان بسیار تعجبآور بود. آنها باب را مسلمان واقعی و وسیلهای برای رسیدن به امام عصر میدانستند و آداب مسلمانی را کاملاً رعایت میکردند. هرزگی و پرده دری قرهالعین موجب شد تا میرزا حسینعلی نوری او را به نور مازندران ببرد.
وی مدتی در منزل ییلاقی نوری بهسر برد تا اوضاع عادی شد اما پس از واقعه بدشت و اعمال شرمآور دستگیر و به مدت سه سال زندانی بود و در سال 1268 هـ.ق حکم اعدامش صادر شد و در باغ ایلخانی معدوم و جسدش را در چاهی انداختند. منابع بابی نوشتهاند قبل از اعدام نیز لباس عروسی پوشید و خود را آرایش کرده و به مأمورین عرضه کرد تا بلکه آنان را بفریبد، ولی شوقی افندی در نوشتههای خود از او قهرمانی برای آزادی زنان درست کرده درحالی که او زنی فاسد و هرزه بود و شوهر و فرزندانش را رها کرده و به بابیه پیوست و در بدشت با مردان زیادی رابطه نامشروع ایجاد کرده بود.
بهائیان در دوره پهلوی باغ ایلخانی را خریداری کرده و در آن "حضیرة القدس" یعنی معبد بهائیان تهران را بنا کردند. این ساختمان در خیابان سمیه تهران بود که در دوره مرجعیت آیت الله بروجردی تخریب شد و در حال حاضر نیز در اختیار وزارت ارشاد است.
منبع:
برهان