گرداب- هدف اصلی دشمن از تأسیس فرقه ضاله شیخیه، حذف اصول و مبانی دین مبین اسلام بود و برای آنان تفاوتی نداشت که برای حذف این مبانی از چه گروهی استفاده کنند، از این رو هنگامی که بابیت و بهائیت این مأموریت را به نحو بهتری انجام دادند از رونق و اعتبار شیخیه کاسته شد، ولی شیخیه، خود زمینه ساز ظهور فرقههای بابیت و بهائیت بود.
1. شیخ احمد احساییمؤسس فرقه ضاله شیخیه، "شیخ احمد بن زینالدین احسایی" است. وی در سال 1166 هجری قمری در خانوادهای سنی مذهب در روستای احسا، یکی از مراکز قدیمی شیعه در نزدیکی کشور بحرین متولد شد. پدر و اجداد او بادیه نشین بوده و چندان معروف نبودند. او در 20 سالگی مقدمات علوم دینی را به اتمام رسانده و به طرز مشکوکی پیرو مذهب تشیع شد و در شیعهگری بسیار متعصب شد.
شیخ در سال 1186 پس از شیعه شدن به کربلا و نجف مهاجرت کرد و نزد اساتیدی که عمدتاً از علمای اصولی بودند، درس خواند و از سال 1212 جذب عقاید و افکار پیشوای اخباریون کربلا یعنی "شیخ یوسف بحرانی"(1) شد. شیخ در سال 1221 هجری قمری در سن 55 سالگی از جنوب ایران عازم زیارت قبر مطهر امام رضا
علیه السلام شد و مدتی نیز در یزد و اصفهان اقامت کرد.
سفر شیخ احمد به ایران از سوی عوامل نفوذی انگلیس و علمای درباری و شاهزادههای عیاش قاجار برنامهریزی شده بود و همین افراد مشکوک، از او به گرمی استقبال کردند، ولی در قزوین هنگامی که منکر معاد جسمانی شد و اصل معاد را از اصول دین حذف کرد، از سوی شهید ثالث "ملا محمد تقی برغانی" تکفیر و ناچار به ترک ایران شد. "فتحعلی شاه" قاجار در اثر تبلیغات طرفداران شیخ به او علاقهمند شد و او را به تهران دعوت کرد و جذب افکار غلوآمیز او شد. شیخ رابطهای بسیار صمیمی با فرزند ارشد فتحعلیشاه یعنی "محمد علی میرزا" (دولت شاه) برقرار کرد و سالانه مبلغ 700 تومان که به پول آن زمان مبلغ کلانی بود، از شاهزاده دریافت میکرد. شیخ احمد افزون بر این مستمری، کمکهای دیگری نیز از دولت شاه دریافت میکرد. به عنوان مثال در کتاب "قصص العلما" نوشته "میرزا محمد تنکابنی" پرداخت قرض هزار تومانی شیخ از سوی دولت شاه و خرید یک قصر در بهشت در قبال این خدمت، آمده است. شیخ احمد درباره ائمه اطهار، اغراق و غلو کرده و با لعن و دشنام به خلفای سه گانه، اهل سنت را برضد شیعیان تحریک میکرد.
شیخ احمد احسایی بسیار خرافی بود و گاه مثل مرتاضهای هندی سرگرم ریاضتهای شاق میشد و آنچه به ذهن خیالاتی او خطور میکرد، به عنوان مطالب فوق علمی و مکاشفه مطرح میکرد. وی مدتها سرگرم علوم غریبه نظیر کیمیا، ریمیا و... بود و بر طلسمات و رمل و اسطرلاب نیز تأکید داشت. شیخ خود را سرآمد عالمان روزگار و متصل به علم لدنّی میدانست و هیچ سؤالی را بیجواب نمیگذاشت و هنگام سخنرانی آیاتی از قرآن، حدیث، اشعار و مطالب فلاسفه و عرفا را با نکاتی از جفر و حروف طلسمات و علوم غریبه ترکیب و نظراتی متضاد با اسلام ارائه میکرد.
نزد پادشاهان و حکام ظالم قاجار بسیار چاپلوس و اهل تملق بود و همواره از کمک ظلمه و طواغیت برخوردار بود. پس از بر ملاشدن انحرافهای شیخ احمد احسایی و مقابله بعضی از علمای اصولی با او، شیخ با سرافکندگی از ایران به عراق و از آنجا عازم مکه شد و در سال 1241 ﻫ.ق. در 75 سالگی در مدینه مرد و در بقیع مدفون شد. وی در کتاب "شرح زیارت جامعه کبیره" هدفی جز تحریک اهل سنت و راهاندازی جنگ شیعه و سنی نداشت و دلایلی بر کفر ابوبکر، عمر و عثمان اقامه کرد و همین مطالب هم موجب قتل و غارت شیعیان کربلا از سوی نیروهای عثمانی در سال 1241 هجری قمری شد.
2. سیدکاظم رشتی، متولد 1212 هـ.ق. متوفی به سال 1259 ﻫ..ق."سیدکاظم رشتی" فرزند "سید قاسم رشتی" از شاگردان خاص شیخ احمد احسایی و دومین پیشوای شیخیه است. او در سن30 سالگی بهعنوان رکن رابع و رهبر شیخیه انتخاب شد.(2)
وی به علت جوانی و بیسوادی، تحریفهای زیادی در متون اسلامی وارد کرده و در کتب خود روایات مجعول و اسرائیلیات را ترویج داده است. او اراجیف و مطالب ضداسلامی خود را حاصل دریافت و مکاشفه از امامان معصوم علیهمالسلام میدانست. در الهیات و فلسفه بیشتر از اسرائیلیات استفاده کرده و در عمده مباحث خود حتی از نامهای عبری برای ملائکه استفاده میکرد. به نظر میرسد کاظم رشتی بیشتر تحت نفوذ یهود بوده و جاسوسان زیادی از جمله "علی محمد باب" از طرف یهود به حلقه درس او نفوذ کرده بودند.
مهمترین کتاب سیدکاظم رشتی کتاب "شرح قصیده" است که در آن به تفصیل به موضوع قراء ظاهره و رکن رابع میپردازد و شاگردان را به پیروی از رکن رابع ترغیب میکند و از آنان میخواهد که بگردند و باب امام غایب را پیدا کنند. او در سال 1259 مرد و به شاگردانش گفت من رکن رابع را معرفی نمیکنم، امام زمان ظاهر خواهد شد، شما باید بگردید و او را پیدا کنید.
پس از مرگ سیدکاظم رشتی، 5 نفر به عنوان رهبران فرقه مطرح شدند. گروهی "حاج محمدکریمخان کرمانی" را بهعنوان رکن رابع پذیرفتند که گروه اکثریت را تشکیل میدادند و هنوز هم فعالیت آنان ادامه دارد. با توجه به اینکه اکثریت قاطع شیخیه پس از مرگ کاظم رشتی دور حاج محمدکریمخان کرمانی جمع شدند، بیشتر محققین، وی را سومین رهبر شیخیه میدانند. البته افرادی همچون "میرزا شفیع تبریزی"، "میرزا طاهر حکاک اصفهانی" و "ملاحسن گوهر" نیز ادعای رکن رابع داشتند و در همین زمان "سیدعلی محمد باب" نیز خود را جانشین سیدکاظم میدانست. علی محمد باب فرقهای را تأسیس کرد که هیچ سنخیتی با عقاید اسلام نداشت.
3. حاج محمدکریم خان کرمانیوی نوه فتحعلی شاه قاجار و از شاهزادگان و دانشمندان قاجار بود و از بزرگان شیخیه به حساب میآید. با توجه به این که "حاج محمد کریم خان کرمانی" از نظر علمی و تسلط به فنون مختلف سرآمد شیخیه بود و تألیفات متعددی داشت، بیشتر شیخیه از او اطاعت کردند ولی بخت با او یار نبود و دشمنان اسلام حمایت مالی و تبلیغی خود را از شیخیه برداشته و به تقویت بابیه همت گماشتند، به همین دلیل رهبر جدید شیخیه به شدت با مسلک بابیه درگیر شد به طوری که حاج محمدکریم خان به دشمن درجه یک بابیه مبدل شد و تألیفات مهمی برضد بابیه نوشت؛ به همین علت است که بهائیت با رهبران شیخیه بعد از شیخ احمد و سیدکاظم دشمن بوده و در کتب خود فقط دو رهبر اول این فرقه را تأیید و تکریم میکنند. نفوذ روحانی و توان علمی کرمانی به قدری زیاد بود که "عباس افندی"، رهبر دوم بهائیان درباره او گفته است: اگر حاجی محمد کریمخان با ما بود، بابیگری و بهائیگری رشد چشمگیری میکرد.
4. حاج محمد خان کرمانیپس از مرگ حاج محمدکریمخان، برادرش "حاج محمدخان" به عنوان رکن رابع شیخیه مطرح شد. وی انسانی کم سواد و فاقد شرایط لازم برای رهبری شیخیه بود.
5. حاج زین العابدین خان کرمانی بسیاری از محققین، فارغ از فساد عقیده شیخیه، "زین العابدین خان" را مردی با تقوا و اهل عبادت میدانند. او معروف به "سرکار آقا" است و هنوز هم بسیاری از پیروان شیخیه در استان کرمان طبق آرا و نظرهای او عمل میکنند.
6. حاج ابوالقاسم خان ابراهیمیوی بدون هیچ تشخصی بهصورت موروثی بهعنوان ششمین رکن رابع مطرح شد.
7. عبدالرضا ابراهیمی"عبدالرضا ابراهیمی" بهعنوان هفتمین رکن رابع نزد شیخیه محبوبیت لازم برای رهبری را دارا بود. البته نفوذ و تسلط او بهواسطه پیروزی انقلاب اسلامی دچار ضعف شده و در اوایل انقلاب اسلامی کشته شد و شیخیه پس از او به "سیدعلی موسوی" در بصره عراق روی آوردند.
8. سید علی موسویدر حال حاضر رهبری شیخیه به "سیدعلی موسوی عراقی" ساکن بصره رسیده است. موسوی به طور مرتب بین کویت و امارات در تردد است و گاهی نیز به استان کرمان مسافرت میکند. موسوی با توجه به موقعیت علمی خود در میان شیخیان همه کاره است و تجمعهای گسترده شیخیه با حضور او شکل میگیرد. در هر صورت شیخیه همچنان خود را شیعه اثنی عشری میدانند و منتظر ظهور حضرت مهدی
عجلاللهتعالی فرجه الشریف هستند و با تکیه بر مشرب فقهی اخباری و شیخی، مخالف سرسخت بابیگری و بهائیگری هستند.
جمعیت فعلی شیخیه را در ایران و عراق حدود 40هزار نفر برآورد میکنند که اکثر آنان در استان کرمان، تهران و تبریز سکونت دارند و عدهای نیز در استانهای فارس، یزد و اصفهان پراکندهاند و روزبهروز از رونق آنان کاسته میشود. آنچه در پایان این بحث قابل تذکر است اینکه
فرقه ضاله شیخیه به عنوان مادر بابیگری و بهائیگری فرزند شوم خود را قبول ندارند و مطالب زیادی برضد این فرقههای دستساز استعمار به رشته تحریر درآوردهاند، ولی به خوبی میدانند که آتش فتنه بابیگری از گور سران شیخیه شعلهور شده است.مهمترین کتب شیخیه عبارتاند از:1. "جوامع الکلم"، شامل رسالههای متعدد و مملو از مطالب غیرعلمی و سست است که در آن خرافههای زیادی به نام مطالب علمی، جمعآوری شده است.
2. کتاب "شرح الزیاره"، در شرح زیارت جامعه کبیره که در آن مطالب بسیار غلوآمیزی درباره امامان شیعه
علیهمالسلام گفته شده که با آیات قرآن و روایات صحیحه منافات دارد و شکی نیست این کتاب با کمک مالی اجانب برای شیوع جنگ شیعه و سنی تألیف شده است.
3. کتاب "حیات نفس" در مباحث کلامی و اصول عقاید که اصل امامت را با سلیقه برخی از فرق تصوف تبیین کرده و اصل معاد و عدل را نیز حذف کرده است.
4. کتاب "عرشیه" که بر مبنای شرح "رساله عرشیه" ملاصدرای شیرازی است.
در انتهای بحث، ذکر این نکته لازم است که هدف اصلی دشمنان اسلام از تأسیس فرقه ضاله شیخیه و حمایتهای بیدریغ از ایشان، حذف اصول و مبانی دین مبین اسلام همچون تمسک به قرآن، اصل مترقی مهدویت و انتظار، اصل حرکت آفرین اجتهاد و مرجعیت شیعه و... است و برای آنان فرقی نمیکند که برای حذف این مبانی از چه گروهی استفاده کنند، از این رو هنگامی که بابیه و بهائیت این مأموریت را به نحو بهتری انجام دادند از رونق و اعتبار شیخیه نزد دشمنان اسلام کاسته شد، ولی شیخیه، خود مسبب و زمینه ساز ظهور و بروز فرقههای ضالهای همچون بابیت و بهائیت است.
پی نوشت: 1. وی یکی از علمای معتدل اخباری بود و بهواسطه نوشتن کتاب "حدائق الناظره فی احکام عتره الطاهره" به صاحب حدائق مشهور شد.
2. پس از مرگ سید کاظم رشتی رکن رابع بعدی مشخص نشد، لذا عدهای زیادی ادعای رکنیت کردند و همین امر موجب شد شیخیه به 12 شاخه تقسیم شود که مهمترین شاخه اصلی شیخیه شاخه کرمانیها بودند. بلافاصله پس از مرگ سید کاظم پسرش سید احمد ادعای رکنیت کرد و به مدت 36 سال خود را رهبر فرقه میدانست؛ پس از او پسرش سید قاسم ادعای رهبری شیخیه را داشت، ولی به خاطر کمسوادی مقبول اکثریت فرقه قرار نگرفت.
همچنین عدهای پیرو "محمدباقر خندقآبادی" شدند که به باقریه معروفند؛ عدهای پیرو "میرزا شفیع تبریزی" شدند؛ عدهای پیرو "حمزه شریعتمدار مازندرانی" شدند؛ عدهای پیرو "ملا محمد ممقانی" شدند که در تبریز در مناظره با باب هم حضور داشت؛ عدهای پیرو "میرزا حسن گوهر" شدند؛ عدهای پیرو "میرزا باقر اسکویی همدانی" و "میرزا موسی احقاقی" و "میرزا حسن احقاقی" شدند که به احقاقیها معروفند؛ عدهای نیز پیرو "میرزا موسی ثقةالاسلام" شدند، ولی عمده شیخیه به علت قرابت رهبر شیخیه کرمان با قاجاریه و تمکن مالی بهتر آنان به شاخه کرمان پیوستند؛ ابتدا "محمدرحیم خان" و کمی بعد "محمد کریمخان" که از دانشمندان شیخیه بود به عنوان رکن رابع مطرح شد. لازم به ذکر است علی محمد باب نیز به واسطه یک سال شاگردی پای درس سید کاظم ادعای رکنیت کرد، ولی به زودی ادعای خود را به بابیت، قائمیت، نبوت و الوهیت تغییر داد.
منبع:
برهان