واکاوی فرقه‌‌‌گرایی (6)؛

تحلیلی از چهار مرحله‌‌ بابی‌‌گری

تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۰

باب کتاب بیان را سرآمد تمامی کتب الهی می‌دانست و به مریدان احمق‏‌تر از خودش دستور می‏‌داد که بر شما واجب است تمام کتب روی زمین اعم از الهی و مادی را محو و نابود و از کتاب بیان استفاده کنید.

گرداب- "علی محمد باب"، فردی ضعیف النفس، ترسو و بسیار مغیر العقیده بود و با کمی فشار از تمام ادعاهای خود صرف نظر می‌کرد، چنانچه در شیراز با یک سیلی توبه کرد و مریدان خود را ملعون نامید و در مناظره با علمای تبریز تا چوب و فلک را مشاهده کرد، دست از عقاید خود کشید و توبه نامه نوشت. به‌طور کلی از 25‌ سالگی که علی محمد باب ادعای بابیت را مطرح کرد تا 31 سالگی که اعدام شد، 4 مرحله قابل تشخیص است.
 
مرحله‌ اول‌: اعلام رسمی مقام بابیت از سوی علی محمد باب
باب، اواسط سال 1260 هجری قمری ادعای خود را نزد "ملاحسین بشرویه" علنی کرد و ملاحسین از او دلیلی بر بابیت او می‌خواهد که باب نوشته‌ کوتاهی در تفسیر سوره‌ یوسف را به ملاحسین ارائه می‌کند و مدعی می‌شود که این تفسیر از نزد حجت ابن الحسن العسکری عجل‌الله‌تعالی فرجه الشریف به او رسیده است.

"اسدالله فاضل مازندرانی" مورخ معروف بهائی در "اسرار الاثار" خود می‌‏نویسد: باب به‏‌عنوان معجزه با کتابت آیات خود یعنی شرح سوره‌ یوسف به‌‏عنوان بابیت ندا بلند کرد و گفت: بدانید ای اهل زمین که همانا خدا قبل از این باب (‌علی محمد‌) دو باب دیگر یعنی "شیخ احمد" و "سیدکاظم رشتی" را معین فرموده بود، برای این که امرش را به شما بیاموزد... و هر آینه این نوشته را حضرت بقیه الله صاحب عصر و حجت خدا به سوی نایبش خارج ساخته است.
 
از مطالب فاضل مازندرانی چنین برداشت می‏‌شود که باب در آغاز کار، خود را رکن رابع و نایب امام زمان می‏‌داند. وی در سال 1261 هجری قمری به‏‌قدری جسور شد که به یکی از مریدانش به نام "ملا محمد صادق خراسانی" دستور داد شهادت به بابیت او را در اذان اضافه کند. محمدصادق خراسانی هم عبارت (اشهدان علی قبل نبیل باب بقیه الله) را در اذان نماز جمعه‌ شیراز اعلام کرد. این عمل او غوغایی به پا کرد، مؤذن دستگیر و چون مشخص شد که به دستور باب این کار را کرده است، باب را دستگیر و محاکمه کردند. او پس از تنبیه از سوی "نظام الدوله"، حاکم شیراز، توبه کرد و در مسجد وکیل در حضور مردم منکر ادعای خود شد و سپس اعلامیه‌ "الف" را نگاشت و منکر بابیت خود شد. باب پس از آن تفسیری بر سوره‌ کوثر نوشت که در آن به اثبات امامت‌، حیات، غیبت و طول عمر صاحب‏ الزمان پرداخت و نیابت و بابیت غیر منصوص خود را دوباره مطرح کرد.
 
مرحله‏ دوم: فرار علی محمد باب از شیراز به اصفهان
سخت‏‌گیری حاکم شیراز بر علی محمد باب و شیوع بیماری همه گیر در شیراز، موجب فرار باب به اصفهان شد. باب قبل از ورود به اصفهان در نامه‌‏ای به "منوچهرخان گرجی" درخواست کمک کرده بود، از این رو حاکم اصفهان به دستور روسیه‌ تزاری آماده‌ پذیرایی از باب شد. گرجی برادر خود را به استقبال باب فرستاد و او را ابتدا در منزل امام جمعه و سپس در قصر خورشید جای داد. گرجی از طرف روسیه مأمور تشویق و تحریک باب برای ادامه‌ راه انحرافی و تفرقه افکنی بود. به همین منظور اموال و امکانات زیادی در اختیار او و یارانش قرار داد و به او فهماند که دولت روسیه و تمامی جاسوسان آنان در ایران از باب حمایت می‌کنند و او اصفهان را به پایگاه بابیه مبدل خواهد کرد.
 
طبق نقل منابع بابی و بهایئی، حتی در مناظره‌ای نیز که "معتمدالدوله" در اصفهان تشکیل داد، از علمای مشکوک و درباری و ضعیف دعوت  کرد. هم‌چنین امام جمعه‌ اصفهان -که میزبان باب در بدو ورود به اصفهان بوده است- نیز آنجا حضور داشت. در این مناظره مسائلی مطرح شد که هیچ ربطی به ادعاهای باب نداشت و زمینه را برای تبلیغ باب فراهم می‌کرد. عمر ننگین حاکم اصفهان که جاسوس کهنه‌کار روسیه بود، خاتمه یافت و باب نتوانست اصفهان را پایگاه خود قرار دهد ولی با کمک‌های بی‌دریغ گرجی و روسیه، تعداد زیادی از مردم فقیر را جذب فرقه‌ ضاله‌ بابیه کرد.
 
مرحله‏ سوم: انتقال باب به زندان ماکو و چهریق
باب پس از مرگ منوچهر خان گرجی از سوی برادرزاده‌‏اش، "گرگین‌خان" به تهران و سپس در میانه‌ راه به توصیه‌ "میرزا آقاسی" و دستور "محمد شاه قاجار" به ماکو منتقل و زندانی شد. به دلیل این که شکل‌گیری و هدایت غائله‌ بابی‌گری در دست استعمار خارجی بود، زندانی شدن باب موجب تشدید فعالیت بابیه برضد منافع ملی و اسلام شد. جاسوسان روس و انگلیس پس از زندانی شدن باب، خیال‏شان از توبه‌‏های مکرر باب راحت شد و از او چهره‌‏ای مظلوم و ملکوتی برای عوام ترسیم کردند و ادیبان و عالمان مزدور بابی را با پشتیبانی کامل مالی به تکمیل الواح باقی مانده از باب وادار کردند.

به‏‌عنوان مثال از جزوه‌ مختصر تفسیر سوره‌ یوسف کتاب "قیوم الاسماء" را به نام باب تهیه کردند و شروع به تنظیم و تدوین بیان عربی و فارسی به نام باب کردند. در همین زمان با خرج مبالغ کلان عده‌‏ای را به ایجاد بلوا و آشوب و حتی ترور مخالفان نظیر ترور "شهید ثالث" و وقایع شرم‌‏آوری نظیر وقایع "بدشت شاهرود" کردند.
 
باب حدود یک سال بعد از ماکو به چهریق منتقل شد. انتقال علی محمد باب به ماکو و چهریق کنار نوار مرزی عثمانی و روسیه نیز قابل تأمل است و هنوز مشخص نیست چرا میرزا آقاسی، باب را که از طرف روسیه حمایت می‌شد، از دست نوکر و نفوذی روس‏‌ها منوچهرخان گرجی و برادرش گرفته و نزدیک مرز روسیه زندانی کرده است؛ آن هم زندانی که شبیه یک مهمان‏خانه است. او در این به اصطلاح زندان، به خوبی پذیرایی می‌شود‌؛ کاتب خود "سیدحسین یزدی" را در اختیار دارد و با فراق بال، الواح مزخرف بیان را صادر و از سوی مأموران زندان به بیرون منتقل می‌کند.
 
آیا او را به ماکو و چهریق نبرده‌اند که به اربابان استعمارگرش نزدیک‌تر باشد و هرچه خواستند به‏‌نام او عمل کنند. به‌عنوان مثال در حالی که خود باب هنوز اسلام را قبول داشت یاران او به توصیه‌ استعمار، اسلام را منسوخ اعلام کردند و به علت این که هنوز شریعت جدید نیامده‌ خود را فاقد تکلیف دانسته و دست به همه نوع فساد و جنایتی می‌زدند که واقعه‌ ننگین بدشت و جنگ‌های بابیه با دولت مرکزی پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264 از جمله جنایات آنان است.
 
محله‌ چهارم: اعدام باب و جانشینی صبح ازل
علی‌محمد باب در زمان ولیعهدی "ناصرالدین شاه" از زندان چهریق به تبریز منتقل و مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفته بود که شرح مفصل این محاکمه و توبه‌ باب در کتاب "کشف الغطاء" نوشته‌ "ابوالفضل گلپایگانی"، نویسنده‌ معروف بهائی موجود است. در آن مجلس، بعضی از علما او را مرتد و محکوم به اعدام کردند ولی به تنبیه بدنی او اکتفا کردند. در حین تنبیه باب از عقاید خود برگشت و توبه نامه‌ معروف را نوشت و امضا کرد که خلاصه‌ آن به این قرار است‌:
 
شهادت می‌دهم نزد خدا که این بنده‌ ضعیف را مطلق علمی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگرچه وجودم ذنب صرف است و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم و مرا مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. ادعای نیابت خاصه‌ حضرت حجت علیه السلام از طرف من باطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر‌، مستدعی است مرا از الطاف حضرت شاهنشاهی خود سرافراز کنید.
 
پس از امضای توبه نامه، بار دیگر باب را به زندان چهریق بردند و طی مدتی که باب در چهریق بود، بعضی عوامل با دادن رشوه با او ملاقات می‌کردند و بعضی نوشته‏‌های او را به مریدان می‌رساندند. مریدان نیز آن را طبق مذاق روسیه و سایر جاسوسان یهودی تکمیل و به‏‌عنوان کتب و الواح باب تدوین می‌کردند به نحوی که 12 کتاب و جزوه به او نسبت داده‌اند که مهم‌ترین آن‏ها کتاب "بیان" عربی و فارسی است که باب نتوانسته آن را کامل کند. کتاب بیان می‌‏بایست در 19 واحد و هر واحد 19 باب تنظیم می‏‌شد که بیان عربی تا واحد یازدهم و بیان فارسی تا نیمه‌ واحد نهم تهیه شده و تکمیل آن‏ها به "میرزا یحیی نوری صبح ازل" که به‌‏عنوان جانشین باب برگزیده شده بود، سپرده شد که یحیی نوری نیز مطالبی به بیان افزود ولی کتاب بیان کامل نشد.
 
باب کتاب بیان را سرآمد تمامی کتب الهی می‌دانست و به مریدان احمق‏‌تر از خودش دستور می‏‌دهد که بر شما واجب است تمام کتب روی زمین اعم از الهی و مادی را محو و نابود کنید و از کتاب بیان استفاده کنید. او چاپ و انتشار بیان را بر تمامی بابیه واجب می‏‌داند. کتابی که ناتمام و مملو از مطالب غیرعلمی و سخیف و نامفهوم است!!
 
در هر صورت دشمنان اسلام و جریان فراماسونری یهود در ایام زندان و پس از اعدام باب دست از تقویت فرقه‌ بابیه برنداشت و عده‌‏ای را مأمور کرد با جمع‌‏آوری الواح و نوشته‏‌های باب و افزودن ایدئولوژی فراماسونرها به آن، جریان شوم بهائیت را پایه‌‏ریزی کنند. خلاصه‌ کلام آن که پس از بروز سه جنگ داخلی و وقایع شرم‌آوری نظیر شهادت شهید ثالث و وقایع بدشت، علمای دلسوز اسلام و امیرکبیر به این نتیجه رسیدند که با اعدام باب ریشه‌ بابی‌گری را بخشکانند.
 
به همین منظور پس از اخذ حکم اعدام باب از علما در 27 شعبان سال 1266 هجری قمری به همراه "میرزا محمد علی زنوزی" تیرباران شد. پس از اعدام، جسد او را در خندقی بیرون شهر انداختند ولی عده‌ای از مریدان باب جسد او را دزدیده و مخفی می‌کنند. "احمد میلانی بابی"، مخفی کننده‌ جسد باب، تحت حمایت روسیه‌ تزاری بوده است. او در تبریز کارگاه حریر بافی داشت. هنگام اعدام باب، کنسول روس در تبریز حاضر می‌‏شود و روز بعد نقاشی را در کارگاه حریربافی احمد میلانی بر سر جسد باب می‏‌برد و از آن عکس بر می‌‏دارد.
 
باب به لحاظ این که علاقه‌ عجیبی به میرزا یحیی نوری برادر کوچک "حسینعلی بها" داشت، او را که حدود 20 سال بیشتر سن نداشت به جانشینی خود انتخاب کرد. وی جانشین بی‏‌لیاقتی بود و نتوانست رونقی به فرقه‌ ضاله‌ بابیه بدهد و اختلاف‌های شدید و درگیری و فحاشی او با برادر بزرگ‌تر خود یعنی بها موجب شد حدود 20 سال بعد بابی‌گری به دو شاخه‌ ازلیه به رهبری میرزا یحیی نوری و بهائیت به رهبری "میرزا‏حسین‏علی نوری" منشعب شود. البته بعضی محققین فرقه‌های منشعب از بابیه را به هفت شاخه تقسیم کرده‌اند:
 
1. بابیه‌های ازلی پیروان صبح ازل
 
2. دیانی‌ها پیروان میرزا اسد الله دیان
 
3. قدوسی‌ها پیروان محمد علی قدوس
 
4. بیانی‌ها که کتاب بیان را مبنا قرار داده بودند
 
5. قره العینی‌ها پیروان قره العین
 
6. عیانی‌ها که دریافت خاصی از بابی‌گری داشتند
 
7. بهائی‌ها پیروان حسین علی نوری که شش فرقه‌ دیگر را تحت تأثیر قرار دادند.
 
جنگ‌های داخلی بابیه بر ضد دولت مرکزی
بابیه از بدو تشکیل، مأموریت داشت با برافروختن آتش جنگ داخلی زمینه‌ تسلط کامل اجانب و دشمنان اسلام را فراهم کند که ترورها و توطئه‌‏های مکرر آنان در راستای همین مأموریت صورت گرفته که مهم‌ترین اقدام‌های آنان سه جنگ داخلی به قرار زیر است:
 
1. جنگ قلعه‌ی شیخ طبرسی در مازندران
در اولین روزهای سلطنت ناصرالدین شاه، ملاحسین بشرویه و میرزا محمد علی بار فروش (قدوس) این جنگ داخلی را رهبری کردند. این جنگ اولین جنگ داخلی بابیه بود که 9 ماه طول کشید و با تدبیر و قاطعیت امیرکبیر در رجب 1265 هجری قمری با کشته شدن ملاحسین بشرویه و اسارت قدوس و شکست بابیان پایان یافت. در جنگ قلعه‌ طبرسی، پشتیبانی و کمک روسیه به وسیله‌ خاندان جاسوس نوری از جمله میرزا آقاخان و میرزا حسینعلی نوری به بابیه می‌‏رسید. "میرزا جانی کاشی" مورخ بابیه می‌نویسد:
 
در جنگ طبرسی، بابیه به روستایی در کنار قلعه حمله کردند و 130 نفر را کشتند و ما بقی اهالی فرار کردند و بابیه با این پیروزی تمام آذوقه و امکانات روستا را به تصرف خود درآوردند. جنگ در جنگل برای نیروهای دولتی بسیار سخت بود ولی پس از 9 ماه نیروهای دولتی بر آنان غالب شدند. بابیه در این جنگ از حمایت معنوی و مادی روسیه برخوردار بودند. این که فرماندهی این جنگ نیز به عهده‌ ملاحسین بشرویه شاگرد ممتاز سیدکاظم رشتی و اولین ایمان آورنده به باب و مشوق اصلی اوست، جای تأمل دارد.
 
2. شورش نیریز فارس
دومین جنگ داخلی بابیه به سفارش دولت استعماری روسیه از سوی "یحیی دارابی" در نیریز فارس آغاز شد که پس از کشته شدن تعداد زیادی با هلاکت یحیی دارابی، شورش خاتمه یافت.
 
3.جنگ داخلی بابیه در زنجان
سومین جنگ داخلی را "ملامحمد علی زنجانی" در سال 1266 هجری قمری در زنجان آغاز کرد که با کشته شدن ملامحمد علی زنجانی و پس از مرگ باب خاتمه یافت. این سه جنگ آسیب جانی و مالی فراوانی را به وجود آورد و موجب کشته شدن هزاران نفر شد. در جنگ داخلی زنجان، بابیه بازار زنجان را به آتش کشیدند که خسارت فراوانی به مردم و کسبه‌ بازار وارد شد.
 
این سه جنگ با اعتقاد به بابیت علی‌محمد باب انجام شد و کشته‌شدگان بابی با اعتقاد به زمینه‏‌سازی برای ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی فرجه الشریف می‏‌جنگیدند و باب را نایب خاص امام زمان می‌‏دانستند و در مناطق نبرد طبق احکام اسلام عمل می‏‌کردند و تاز سوی فرماندهان خود نماز جماعت می‏‌خواندند. آنان به واسطه‌ آن که نایب امام زمان آن‏ها را به جهاد دعوت کرده، وارد کارزار شده بودند.

مورخین نوشته‏‌اند: ملاحسین بشرویه امامت جماعت جنگ‏جویان بابی را به عهده داشت و مثل بابیه نماز جماعت را حرام نمی‏‌دانست و سایرین نیز اعتقاد به منسوخ شدن اسلام نداشتند.
 
دورانی که باب زندانی بود، افزون بر جنگ‏‏ه‌ای داخلی، بابیه غرق در فساد اخلاقی و سایر مفاسد نظیر ترور، سرقت و... شده بودند، زیرا رهبری آنان عملاً در دست اجانب و جاسوسان دولت استعماری روسیه بود. در این زمان امیرکبیر برای ختم غائله‌ بابیه، چاره‌ کار را ریشه‌کن کردن رهبر فرقه یعنی علی‏‌محمد باب می‌دانست و سعی کرد علما را متقاعد کند تا حکم قتل ریشه‌ فساد یعنی باب را از آنان دریافت کند اما بعضی علما، اعتقاد به جنون و دیوانگی باب داشتند و حاضر نبودند حکم قتل باب را امضا کنند. ولی سرانجام بعضی حکم اعدام وی را امضا و امیرکبیر این جرثومه‌ فساد را اعدام کرد. در مورد نحوه‌ اعدام باب نیز بهائیان افسانه سرایی کرده و کرامات دروغین برای او تراشیده‌اند که معترض آن نمی‌شویم.

سید حبیب الله تدینی/ برهان