واکاوی فرقه‌‌‌‌گرایی (10)؛

فرقه‌‌ای که حتی در اسرائیل هم اجازه تبلیغ ندارد!

تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۳۹۰

فرقه‌ ضاله‌ بهائیت به‌‏واسطه‌ قائل شدن مقام ربوبیت و الوهیت برای باب، بهاء و انکار معاد، در کشور جعلی اسرائیل اجازه‌ تبلیغ ندارند و صرفاً چون ضداسلام قیام کرده‌، مورد حمایت قرار گرفته‌اند.

گرداب- معمولاً مبلغین فرقه‌ ضاله‌ بهائیت برای اثبات حقانیت خود، به چهار دلیل زیر متوسل می‌شوند:
 
1. تقریر و ادعای رهبرانشان مبنی‏ بر این که "من عندالله" هستند.
 
2. نزول وحی و کتاب‌، به عنوان مثال باب در جلسه‌ علمای تبریز می‌گوید من می‌توانم آیاتی نازل کنم و بافته‌های خود را دلیل حقانیت خود می‌داند‌.
 
3. استقامت‌، مبلغین بابی و بهائی؛ پافشاری، استقامت و جانبازی رهبران خود را دلیل حقانیت خود می‌دانند‌.
 
4. نفوذ مرام و مسلک بهائیت در کشورهای متعدد را نیز دلیل دیگری بر حقانیت خود اعلام کرده‌اند‌.
 
پر واضح است که ملاک حق و باطل، چهار مورد بالا نیست زیرا در طول تاریخ‌ افراد شیاد و منحرف بسیاری ادعای پیامبری کرده و تا پای جان هم روی ادعای باطل خود ایستاده‌اند و مانند "مانی" و "مزدک" کتاب جدید ارائه داده و عده‌ زیادی را هم دور خود جمع کرده‌اند، بر عکس پیامبران بزرگی هم بوده‌اند که کتاب جدید نیاورده‌ و نفوذی هم نداشته‌اند اما پیامبر خدا بوده و تا پای جان در راه خدا استقامت ‌کرده‌اند و هم‌چون "زکریا"، "یحیی" علیهم‌السلام و... با دل و جان به استقبال شهادت رفته‌اند. به‌ طور کلی تاریخ ننگین 170ساله‌ این فرقه و آثار مکتوب باب و بهاء گواهی می‌دهد که رهبران فاسد و منافق ایشان از چهار ویژگی یاد شده، بی‌بهره بوده‌اند.
 
"علی‌محمد باب" چند بار توبه‌نامه امضا کرده‌ و "میرزا‌حسین‏علی نوری" و "عباس افندی" از ترس مأموران عثمانی عقاید خود را زیر پا نهاده و در نماز جمعه و جماعت‌ مسلمین حاضر می‌‏شدند و در ماه صیام، خود را به دروغ ‌روزه‏‌دار نشان می‌دادند. در خصوص دلیل نفوذ مرام و مسلک بهائیت در کشورهای دیگر، ذکر این نکته ضروری است که اگر ملاک حقانیت یک مکتب نفوذ و گستردگی و تعداد گروندگان باشد، تکلیف "پیامبران اولوالعزم" که تمام ادیان به نبوت آنان ایمان دارند یعنی نوح و ابراهیم علیهم السلام چه می‌‏شود.
 
این پیامبران بزرگ الهی که طبق تورات، انجیل‌، قرآن و حتی نوشته‌های خود فرقه‌ ضاله‌ی بهائیت از اعاظم انبیای الهی هستند در زمان خود کم‌ترین نفوذ را داشته‌اند. برعکس تعداد گروندگان به آیین بودا‌، برهما و کنفوسیوس که پیامبر نبوده‌اند، صدها میلیون نفر است و این نفوذ دلیل حقانیت و نبوت آنان نخواهد بود. از مردود بودن چهار دلیل آن‌ها که بگذریم ادله‌ بسیاری بر بطلان با‌بیت و بهائیت وجود دارد که در زیر به مهم‌ترین‌ آنها خواهیم پرداخت.‌
 
1. دیدگاه‌ها و مکتوبات ‌سران فرقه‌ ضاله در مورد اسلام و امام زمان
در کتاب‏ های اولیه‌ باب نظیر "صحیفه‌ عدلیه"، "قیوم الاسماء" و "تفسیر سوره‌ بقره" و حتی مکتوبات "حسین علی نوری" و "عبد البهاء" مطالب زیادی در خصوص کامل بودن اسلام و خاتمیت پیامبر اسلام و مشخصات امام زمانعجل‌الله تعالی فرجه الشریف و حتی نواب اربعهی آن حضرت وجود دارد که با‌بیان و بهائیان هنوز آن کتاب‏‌ها را قبول دارند.

به‌‏عنوان مثال علی محمد باب در صفحه‌ 5 صحیفه‌ ‌عدلیه می‌‏نویسد: شریعت مقدسه‌ ‌اسلام نسخ نخواهد شد و حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه است.
 
"شوقی افندی"، رهبر سوم بهائیت در صفحه‌ 147 "قرن بدیع" به بخش‌‏هایی از دو کتاب تفسیر سوره‌ ‌یوسف و صحیفه‌ عدلیه اشاره می‌کند و می‌نویسد: فرازهای پر شور و هیجان این کتاب موجب جان‏فشانی بابیه در سه جنگ بابیه با دولت مرکزی شد. علی محمد باب در صفحه‌ 27 صحیفه‌ عدلیه آشکارا می‌گوید: صاحب الزمان فرزند امام حسن عسگری علیه‌السلام و هم نام رسول الله صلی‌الله‌ علیه‌ و آله و سلم است.

او می‌گوید: اگر کسی به نواب اربعه‏ ‌آن حضرت نیز اعتقاد نداشته باشد، مؤمن واقعی نیست و اعتقاد به نواب خاص آن حضرت شرط کمال ایمان است.
 
2. بلاتکلیفی دو رهبر اولیه‌ فرقه به لحاظ شأن و جایگاه
در کتب باب و بهاء نقش این دو نفر مشخص نیست. گاهی خود را عبد ذلیل ‌و گاهی امام معرفی می‌کنند، گاهی پیامبر و شارع جدید و در آخر هم دم از ربوبیت و الوهیت می‌زنند، در حالی که تمام انبیای الهی و ائمه‌ بالاترین ‌افتخارشان عبودیت و بندگی باری‌ تعالی بوده است. مشخص نیست کدام‏ یک از رهبران این دو فرقه، پیامبر است چون هر دو کتاب دارند به‌علاوه "حسین‏علی نوری" که بعد از باب ادعای نبوت کرد، دو سال بزرگ‌تر از علی محمد باب رهبر اولی آنان است و معلوم نیست چرا خدا از ابتدا حسین‏علی را مبعوث نکرده است.
 
3. بی‏ریشه بودن و طرد آنان از طرف شیخیه
از آنجا که شیخیه ‌ریشه و اصل این انحراف بزرگ بوده و برای آنان نقش مادری دارد و باب و بهاء از "شیخ‏ احمد احسایی" و "سید‌کاظم رشتی" به نیکی یاد می‌کنند اما شیخیه این فرقه‌ ضاله را قبول ندارد و سران آنان را مورد لعن و نفرین قرار می‌دهد‌.
 
4. هم پیمانی با طواغیت و دولت‌های استعماری
در حالی که انبیا‌ و مصلحین واقعی با فرعون‌ها‌، قارون‌ها و طاغوت‌های زمان خود مبارزه کرده‌اند، سران این فرقه از بدو ظهور همواره سر در آخور روسیه و انگلیس و مهره‌های آنان یعنی "دالگورکی"، "منوچهرخان گرجی"، "میرزا ‌آقاخان نوری" و غیره داشته‏‌اند.

شوقی افندی در توقیعات نوروز، صفحه‌ 159 می‌نویسد: اسرائیل همه گونه آزادی را به بهائیان داد و آنان را از مالیات معاف کرد و در ساختن ابنیه‌ فرهنگی ما را یاری داد.
 
هم‌چنین پس از مرگ شوقی همسر او "روحیه‌ ماکسول" نیز می‌گوید: من ترجیح می‌دهم که جوان‌ترین ادیان در تازه‌ترین کشور جهان نشو و نما کند و آینده‌ بهائیت و اسرائیل چون حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است.
 
عباس افندی در نامه‌ خود به "علی‌اکبر شهمیرزادی" ضمن انتقاد از مشروطه‌خواهان آنان را با عنوان نو هوسان نادان و مظفرالدین‌شاه را با عنوان عدل مصور و عقل مجسم معرفی کرده و از بهائیان می‌خواهد ضمن مخالفت با سران مشروطه، دعاگوی شاه قاجار باشند. او در نامه‌ 11 جمادی الاول سال 1325ه.ق. به "علی‌ اکبر ایادی" نوید استحکام سلطنت "محمد‌علی‌شاه" و شکست مشروطه‌خواهان را داده و به بهائیان اطاعت و انقیاد کامل از شاه مستبد قاجار را توصیه می‌کند.
 
5. فساد اخلاقی، مالی سران و مبلغین بهائیت
سران این فرقه به‌‏خصوص میرزا حسین‏علی نوری، برادر، فرزندان و اطرافیانش به همه‌ مفاسد آلوده‌‏اند. حروف حی که 18‏یار و هسته‌ مرکزی بابی‏‌گری بوده‏‌اند اکثراً‌ مانند ‌بهاء و قرة‏‌العین دچار فحشا و منکر شده‏‌اند، در واقعه شرم‏‌آور بدشت که منجر ‌به کشف حجاب قرة‏العین شد.‌ حسین‏علی‏ نوری این زن فاسد را بدون اجازه‏ ‌شوهرش مدتی به روستای "تاکر" در ولایت نور برد و با وی که صاحب دو فرزند نیز بود و از خانه‌ شوهر فرار کرده، به هوسرانی و فساد مشغول شد. اکثر محققین ‌معتقدند عباس افندی با اطلاع از فساد اخلاقی شوقی افندی او را پس از خود به رهبری بهائیت انتخاب کرد. شوقی در مدرسه‌ آمریکایی‏‌ها در بیروت درس خوانده بود و خوی و خصلت مردانه نداشت.

صبحی در کتاب خاطرات صبحی صفحه‌ 144 می‏‌نویسد: من چند بار شاهد عمل شنیع لواط از شوقی بودم که یک‌بار وقتی او مورد تجاوز دکتر ضیاء بغدادی در عکا قرار گرفت به شوقی اعتراض کردم، شوقی با وقاحت مرا مسخره کرد.
 
او می‏‌گوید: وقتی عبدالبها این عنصر فاسد را امام بهائیان قرار داد، بسیار تعجب کردم و دیگر نتوانستم‌ ننگ بهائی‌­گری را تحمل کنم و مسلمان شدم.
 
لازم به ‏ذکر است این فرقه اصلاً برای انهدام ‌عفت، اخلاق و مبانی اسلام عزیز اجیر شده بود. آنان زنا با محارم و لواط را به‌‏طور ضمنی اشاعه می‌‏دادند.
 
6. استفاده از وسایل نامشروع برای تأمین اهداف
پیروی از سیاست ماکیاولی درسی است که بهائیت از یهود آموخته ‌و آن را در سراسر جهان به اجرا گذاشته است. این فرقه‌ منحوس کار خود را با ترور مخالفین شروع کرد. آنان به پشتوانه‌ کمک‌‏های اربابان خارجی، سراغ علما و مسئولین مملکتی نیز رفتند و افرادی نظیر "ملامحمد تقی" و "ناصرالدین شاه" را هم ترور کردند که البته ترور شاه نافرجام بود. بسیاری از مبلغین این فرقه دارای سوابق سوءِ مالی و اخلاقی بوده‌‏اند زیرا بهائیت هیچ محدودیتی برای استفاده از مفسدین در تبلیغ فرقه قائل نبود. به‏‌عنوان نمونه آن‏ها از "میرزا یحیی زنجانی" و "میرزا محمد پرتویی" که سابقه‌ سرقت و الواطی داشتند به‌‏عنوان ‌مبلغ استفاده کرده‌‏اند.
 
7. تقابل و تضاد فرقه با مبانی اخلاقی و راه انبیای الهی
بهائیان به‏ عنوان نوکران قسم خورده استعمار، تحت عنوان حکمت، نفاق و دروغگویی را ترویج داده‌‏اند و حتی در کتاب "اقدس" آورده‌‏اند اگر بهاء به زمین، آسمان و به آسمان، زمین گوید، احدی حق چون ‏و چرا ندارد‌. بهائیت با ترویج رباخواری و خیانت در امانت، اموال مریدان خود را سرازیر بیت العدل کرده و با پوشش مبارزه با تعصب‌های مذهبی، جنسی و ملی، بی‌عفتی و فساد را گسترش داد. غرور، نخوت و تکبر در تمام ادیان و مکاتب نهی شده اما در بهائیت در حد اعلا به چشم می‌خورد.
 
بهاء در صفحه‏ 145 بدیع می‏‌نویسد: اگر به زمین حکم آسمان و به آسمان حکم زمین را جاری کردیم احدی حق چون و چرا ندارد.
 
وی ادامه می‏‌دهد: هیچ لذتی در امکان بزرگ‌تر از این خلق نشده که کسی آیات ما را بشنود و در حق کلمات آن لم و بم (چون‏ و چرا) نگوید و به مقایسه با کلمات دیگر نپردازد.
 
او در نهایت کبر و غرور در کتاب "گنج شایگان" صفحه‏‌های 18و 79 می‏‌نویسد: به خدا قسم هر کس فضل آشکار من را انکار کند و بغض من در دلش باشد در حلال‏‌زادگی خود شک کند و برود وضعیت خود را از مادرش بپرسد.
 
یعنی مخالفین خود را حرام‌‏زاده می‏‌داند. جالب است سر دسته‏ ‌مخالفین حسین‏علی نوری برادرش میرزایحیی نوری و خواهرش عزیه خانم است که یحیی او را مسموم کرد و خواهرش کتاب "تنبیه النائمین" را برضد بهاء نوشت، با این حساب بهاء باید، وضعیت برادر و خواهرش را از مادرش سؤال کند. میرزا حسینعلی نوری هنگامی کبر و غرور را به اوج رساند که مثل فرعون، نمرود و شداد ادعای خدایی کرد. او در لوح "ابن الذئب" خطاب به "آقا نجفی" می‌‏نویسد: همانا کسی که جهان را به خاطر خود آفریده اکنون در خراب‌ترین مکان زندانی شده است.
 
لازم به ‏ذکر است در این زمان بهاء در "عکا" زندانی بوده است.
 
8. وجود مطالب و دستورات‌غیر علمی، عقلی و خلاف فطرت انسانی
کتب این فرقه به پیروی از شیخیه مملو از سفسطه، اغراق و توهمات است. باب در نوشته‌های خود با توسل به علوم غریبه، رمل ‌و اسطرلاب، خواب و خیال دچار سفسطه شده و عقاید و احکامی را مطرح کرده است که هیچ سنخیتی با علم، عقل و استدلال ‌ندارد. هم‌چنین دعوی نبوت، الوهیت و نفی معاد و ارائه‌ احکامی نظیر ازدواج با محارم، تساهل در اعمال شنیعی مثل زنا، سرقت، دستور تخریب تمامی مساجد و بقاع متبرکه‌ انبیای سلف و ائمه و محو تمامی کتب از سوی باب، مهم‌ترین دلیل بر بطلان فرقه‌ گمراه بهائیت است.
 
9. بی‌‏اعتقادی رهبران بابی و بهائی به دستورها و متون فرقه
اسناد معتبری وجود دارد که باب و بهاء و سایر رهبران آنان به مطالبی که خودشان وضع کرده‌اند نیز، اعتقادی نداشته و عمل نمی‌‏کرده‏‌اند. به‏‌عنوان نمونه بهاء در کتاب اقدس ازدواج با بیش از دو زن را جایز نمی‌داند ولی خودش چهار زن داشته است. نماز جماعت را حرام می‌داند ولی بهاء و عباس افندی منافقانه به نماز جمعه و جماعت حاضر می‌شدند.
 
در نوشته‌های خود از اخلاق دم می‌زنند ولی به مخالفین خود حتی برادر و خواهرشان فحش‏‌های رکیک می‌دهند. آنان در تبلیغات خود از تحری حقیقت دم می‌زنند ولی اگر کسی از بهائیت به آیین دیگری بازگردد، مورد طرد روحانی و اداری قرار می‌‏گیرد و به خانواده و فامیل او تکلیف می‏‌شود که او را مورد تحریم قرار دهند و حتی با او حرف نزنند. بهائیان وحدت عالم انسانی را مطرح می‌‏کنند ولی خود به فرقه‏‌های متعدد مبدل شده و هم‌دیگر را طرد می‏‌کنند. بهاء، مؤسس بهائیت حتی حاضر نیست انسانیت برادر خود "یحیی صبح ازل" را به رسمیت بشناسد.
 
10. التقاط و عدم اصالت
با توجه به این که بهائیت مسلکی غیراصیل و بی‏‌ریشه است. دچار التقاط شده و از هر نحله و فرقه چیزی را اقتباس کرده و مسلکی متناقض و دروغین را ایجاد کرده است. در این مسلک عقاید و احکام اسلام دست‏‌کاری شده و با بخشی از عقاید و احکام تحریف شده‌ یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان مخلوط شده است و برای این که تازه‌تر جلوه کند، با تفکرهای لیبرالیستی و سوسیالیستی غرب عجین شده و در قالب مسلک مضحک و سخیف بهائیت  ظاهر شده است.
 
تطبیق عید صیام با عید نوروز و پذیرش بعضی عقاید زرتشتیان نیز، نمونه‌ دیگری از التقاط و بطلان این فرقه است، هم‌چنین آن‏ها ضمن این که از انبیای صالح، ساده زیست و قانع تمجید می‌کنند، احکامی بر مبنای مصرف‏‌گرایی سرمایه‏‌داری غربی ارائه کرده‌اند که همین التقاط و تناقض از مهم‌ترین ادله در بطلان بهائیت است.
 
11. قطع رحم و بی‏‌توجهی به بنیان خانواده
صله‌ ‏رحم و تقویت بنیان خانواده، سرلوحه‌ شعائر ادیان ابراهیمی و مصلحین واقعی است ولی بهائیت به علت رابطه‌ باز جنسی و اباحی‏‌گری و ترویج فساد جنسی موجبات انهدام بنیان خانواده را فراهم کرده است. به استناد اسناد موجود در کتب تاریخ فرقه‌ ضاله و خاطره‌های مبلغین تواب، بنیان خانواده در خانواده‌ بهاء و سران بهائیت چنان سست و متزلزل بود که همیشه با برادران و خواهران خود در درگیری و کشمکش بودند چنانچه یحیی نوری پس از سال‏‌ها جدال، بهاء را مسموم کرد. رابطه‌ عباس افندی با برادرش محمدعلی نیز بهتر از رابطه‌ پدر و عمویش نبود. شوقی افندی نیز تمام اقوام را از دور خود رانده بود و حتی به مادرش رسیدگی نمی‌کرد.
 
در متون این فرقه از احسان به والدین و اقوام فقیر و تقویت و صیانت از خانواده نیز خبری نیست. یکی از مبلغین آزاد شده می‏‌نویسد: برای بهائیان محرم و نامحرم معنایی ندارد و من در معاشرت‏‌ها، افراد زیادی را می‌‏شناسم که رابطه‌‏شان با زنان بهائی از حد دست دادن و روبوسی کردن گذشته و به روابط ناصحیح جنسی مبدل شده به ‏نحوی که پدر واقعی خانواده به اصالت نسب فرزندان خود مشکوک است.
 
12. تنفر تمامی ادیان الهی و فرق اسلامی از بهائیت
فرقه‌ ضاله‌ بهائیت تنها منکر ضروریات دین مبین اسلام نیست، بلکه به ‏واسطه‌ قائل شدن مقام ربوبیت و الوهیت برای باب و بهاء و انکار معاد و عدل مورد تنفر تمامی ادیان الهی است به ‏نحوی که در کشور جعلی اسرائیل نیز اجازه‌ تبلیغ ندارند و صرفاً چون ضداسلام قیام کرده‌اند، مورد حمایت و پشتیبانی یهودیان و اسرائیل قرار گرفته‌اند، وگرنه علمای مستقل یهود که به توحید و معاد معتقدند از بهائیان متنفر و آنان را کافر می‏‌دانند. از نظر اسلام این فرقه‌ منحرف نیز به ‏واسطه‌ انکار بخشی از اصول دین و اصل خاتمیت و انکار سایر ضروریات اسلام، کافر و نجس هستند.
 
"مجمع فقه اسلامی" که متشکل از فقهای جهان اسلام است و بیشتر از اهل تسنن تشکیل شده است، در ژوییه‌ سال 1987 میلادی برابر با سال 1366 شمسی به اتفاق آرا بدون حتی یک رأی مخالف، فرقه‌ ضاله‌ بهائیت را کافر دانسته و وجود آنان را برای جهان اسلام خطری عظیم اعلام کرده‌اند. این مجمع در قطعنامه‌ دیگری اعلام داشت، تمامی ادعاهای بهاء نتیجه‌ انکار ضروریات اسلام است و طبق اجماع علمای مسلمین حکم کفار بر آنان منطبق است. امام خمینی رحمت الله علیه افزون بر فتوای شرعی مبنی بر کفر و نجاست فرقه‌ ضاله‌ بهائیت، آنان را دنباله و اذناب کفار حربی یعنی اسرائیل می‌‏دانست و آشکارا در یکی از سخنرانی‌های خود فرمودند: «بهائیت یک مذهب نیست، یک حزب جاسوس مثل حزب توده است.»
 
آیت الله العظمی خامنه‏‏‌ای می‏‌فرمایند: «جمیع افراد فرقه‌ ضاله‌ بهائی محکوم به کفر و نجاست هستند و از غذا و سایر چیزهایی که با رطوبت مسری در تماس با آن‏ها بوده است باید اجتناب کرد و بر مؤمنین واجب است که با حیله و فسادگری این فرقه گمراه، مقابله کنند.»
 
آیت الله مکارم شیرازی نیز می‌فرمایند: «اعضای فرقه‌ ضاله‌ بهائیت از زمره مسلمین خارج‌اند و هر گونه رابطه‌ای با آن‏ها حرام است مگر در مواردی که امید ارشاد و هدایت آنان باشد.»
 
13. پیش‌بینی‏‌های غلط و مشکل‏ساز باب، بهاء و عبد‏البهاء
بهائیت معتقد است باب و بهاء دارای علم لدنی بوده و عبد البهاء ‌نیز دارای کشف و کراماتی است که از غیب خبر داشته است ولی پیش‌گویی‏‌های غلط آنان ادعای دروغین و بطلان آنان را ثابت می‏‌کند که در زیر به مهم‏ترین آن‏ها اشاره می‏‌شود.
 
باب رهبری بابیه را به میرزا یحیی نوری برادر کوچک بهاء می‌‏سپارد ولی به علت بی‏‌کفایتی یحیی این امر محقق نمی‏‌شود و زمام امور علی‏رغم پیش‏‌بینی باب به حسین‏علی بهاء منتقل می‏‌شود. هم‌چنین ‌او پیش‌‏بینی کرده بود بابی‌گری بیش از هزار سال رسمیت خواهد داشت و سپس من یظهر الله خواهد آمد ولی به فاصله‌ کم‌تر از 20 سال، کتاب "بیان" منسوخ و بهائیت جای بابی‌گری را گرفت.
 
میرزا ‌حسین‏علی نوری بهاء پیش‌‏بینی کرد که پس از او عباس افندی و سپس پسر دیگرش، محمدعلی رهبر بهائیان خواهد شد. ولی عباس افندی برادرش را کنار زد و نوه خود، شوقی را رهبر بهائیان قرار داد. عبدالبهاء در وصیت‌نامه خود فرزندان ذکور شوقی را نسل ‌به ‌نسل ولی امر و رهبر بهائیان  قرار داد. ولی شوقی افندی مقطوع النسل از آب درآمد ‌و رهبری بهائیان به دست غربی‏‌ها افتاد و امروز با پیش‏‌بینی غلط عباس افندی، بهائیت بدون رهبر قانونی و شرعی باقی مانده و بیت‏‌العدل هم به علت عدم حضور ولی امر فاقد مشروعیت‌ رها شده است. به هر حال پیش‌‏بینی غلط رهبران اصلی بهائیت، افشاکننده‌ عدم برخورداری آنان از علم لدنی و حتی درایت آنان و دلیل محکمی بر بطلان بهائیت است.
 
14. ضعف بهائیت در تربیت انسان‏‌های مستقل و شریف
معمولاً یکی از ملاک‏‌های حقانیت و مقبولیت یک مکتب، تربیت یافتگان آن مکتب هستند، وقتی اسلام اهل بیت عصمت علیهم‌السلام، صحابی بزرگواری هم‌چون "سلمان"، "بلال"، "ابوذر"، "عمار"، شهدای بدر و احد و نایبان خاص و عام امام را در دامن خود پرورش می‏‌دهد، دلیل محکمی بر حقانیت این دین الهی است. اگر با همین نگاه به مرام و مسلک انحرافی بهائیت بنگریم رهبران و سران فرقه تماماً افرادی فاسد، بداخلاق و جاسوس یهود و نصاری بوده‌‏اند و در میان آنان یک انسان شریف یافت نمی‏‌شود.
 
تقریباً اکثر رهبران فرقه و افراد ذی‌نفوذ آنان در دوره‌ قاجاریه و پهلوی افرادی جاسوس، وطن فروش و فاسد و رباخوار بوده‌اند. سردمداران بابی‏گری و بهائی‌گری با ترور، شرارت و دریوزگی اجانب، کار خود را شروع کردند و امروز هم افتخارشان نوکری و جاسوسی برای صهیونیسم است.
 
به ‏طور کلی در طول حیات ننگین این مسلک در سراسر جهان، در میان بهائیان، هیچ انسان فرهیخته، مستقل و شریفی تربیت نشده است و محصولی جز انسان‌های مزدور فاسد نظیر "عبدالکریم ایادی" و شکنجه‌‏گران ساواک و غارت‌گران اموال عمومی، تحویل جامعه نداده و این محکم‏ترین دلیل بر بطلان این فرقه‌ دست‌ساز استعمار است.
 
15. تغییر ادعا و تکامل متون
از جمله دلایل بطلان بابیت و بهائیت، تغییر ادعا، تکامل و تصحیح متون این فرقه است. در حالی ‎که از حضرت آدم تا خاتم‏ النبیین هیچ پیامبری قبل از بعثت برای خود مقام خاصی قائل نبوده و مثل مردم عادی در میان توده‌ مردم زندگی می‎کرده‌­اند. ولی این دو مدعی شیاد از میان کمپانی ساسون یهودی و جاسوسان روس و انگلیس و وابستگان دربار قاجار ظاهر شده و مرتب دعاوی خود را ترقی داده و مقام بالاتری برای خود قائل شده‎اند.
 
در خصوص متون بابیت و بهائیت نیز برخلاف متون ادیان به مرور زمان تصحیح و تکمیل شده است و هنوز جرأت و جسارت ترجمه و تجدید چاپ آخرین کتاب خود، یعنی اقدس را ندارند در حالی‎ که اگر به قرآن نگاه کنیم، فرقی میان سوره‎های اول بعثت با سوره‎های مقارن رحلت پیامبر نمی‌بینیم. همان صلابت و استحکامی که سوره‌ نصر در آخر عمر مبارک پیامبر اسلام دارد در سوره‌ علق در ابتدای بعثت مشاهده می‎شود و این را می‌رساند که وحی کلام بشری نیست و چون از جانب علم مطلق و خداوند علی اعلی است به مرور زمان متکامل نمی‌شود ولی متون این فرقه منحرف مکرر تصحیح و تکمیل شده و هنوز هم مهمل و مزخرف است. برای مثال در "ایقان" حدود 150 آیه‌ قرآن و حدیث تحریف شده و 400 مورد غلط های آن شمارش و تصحیح شده است. اقدس نیز که ام‌الکتاب بهائیت است به طور مکرر تکمیل و تصحیح شده است.
 
16. دوستان و دشمنان بهائیت
یکی از راه‎های شناخت بطلان بهائیت بررسی هویت دوستان و دشمنان این فرقه است. اکثر قریب به اتفاق دوستان علی محمد باب شیرازی و میرزا حسین‌علی نوری، افراد فرو مایه و پستی هستند که غرق در شهوات و وابستگی به اجانب بوده‎اند. به عنوان مثال علی محمد باب از دوستی و حمایت دالگورکی، منوچهر خان گرجی و سایر جاسوسان روس و انگلیس برخوردار است و یا حسین‌علی نوری از کمک و دوستی "میرزا آقاخان نوری"- جاسوس روس و انگلیس- و بعضی شاهزادگان فاسد، هوسران و جاسوسانی نظیر "کنت دوگوبینو"، "نیکلا"، "لرد کروزن"، "ادوارد براون" و... بهره‌‏مند است ولی در نقطه‌ مقابل دشمنان سران بابیه و فرقه‌ ضاله‌ بهائیت انسان‎های فرهیخته و دانشمند و رجال سیاسی مستقل و وطن‏دوست نظیر "امیرکبیر" و یاران او بوده‌‏اند.
 
مرد بزرگی که مکرر از لسان دشمنان غربی نظیر "کلنل شیل"، "کلنل فرانت انگلیسی" و "دوگوبینوی" فرانسوی و غیره مورد تحسین قرار گرفته است. از نظر عباس افندی، شوقی افندی و مبلغین بهائیت مورد لعن، طعن، خشم و غضب قرار می‌گیرند. هم‌چنان‎که امیرکبیر دشمن شماره‌ یک باب و بهاء و مسلک انحرافی آنان بود. سران بهائیت نیز در دشمنی با امیرکبیر سنگ تمام گذاشتند. میرزا حسین‌علی و سران بابیه با کمک میرزا آقاخان نوری در سال دوم صدارت امیرکبیر نقشه‌ قتل امیرکبیر را طراحی نمودند اما هنگام اجرا دستگیر و 7 نفر از توطئه‏‌گران اعدام شدند.

امیرکبیر به‎رغم التزام جدی به رعایت حقوق اقلیت‌های ادیان شناخته شده در مقابل دین سازان شیاد و فرقه‎های وابسته به روس و انگلیس بسیار سخت‎گیر بود.
 
شخصیتی که مرتب به حاکمان خوزستان و یزد سفارش صائبیان و زرتشتیان را می‏کرد به راحتی با دین‏‌سازان وحدت شکن و مزدور استعمار وارد جنگ و قتال شد. به جز امیرکبیر، دوستان امیر نظیر "آیت الله شیخ عبدالحسین تهرانی" (شیخ العراقین)، "میراز سعیدخان مؤتمن الملک انصاری"، وزیر خارجه‌ دوران ناصرالدین شاه، "عزیز خان مکری"، "سلطان مراد میرزا حسام السلطنه"، "سلیمان خان افشار"، "چراغعلی خان زنگنه"، "میرزا محمد هاشم طباطبایی"، "امیر نظام گروسیگ و "محمد مهدی ملک التجار" نیز که همگی انسان­‌های دانشمند و مستقلی بودند به شدت مورد غضب بابیان و بهائیان بودند و این مردان بزرگ در مقابله با بابیت و بهائیت پر تلاش و کوشا بودند.
 
17. مبلغینی که به اسلام برگشتند و برضد بهائیت قلم زدند
یکی دیگر از دلائل بطلان بهائیت، بازگشت بعضی از دانشمندان و مبلغین ورزیده از بهائیت و تبلیغ برضد این فرقه است. تعداد زیادی از مبلغین بهائیت دست از عضویت از این حزب ضدانسانی و ضداسلامی کشیدند که در زیر به معرفی چند نفر از آنها خواهیم پرداخت.
 
1. عبدالحسین آیتی تفتی
او ادیبی فاضل در کسوت روحانیت بود که در سال 1319ه.ق. در میان‎سالی به بهائیت گروید و عباس افندی به او لقب آواره داد. کتاب "کواکب الدریه" که از مشهورترین کتب تاریخی بهائیان است، نوشته‌ اوست. او پس از مسلمان شدن، کتاب یاد شده را فاقد اعتبار علمی دانست و نگارش آن را تحت فشار حزب بهائی و مغرضانه دانست. آیتی پس از بازگشت به اسلام کتاب "کشف ‏الحیل" را برضد بهائیت نوشت و در سال 1307 شمسی منتشر کرد. او لقب آواره را نیز از اسم خود حذف کرد و در سال 1332 شمسی درگذشت.
 
2.. حاج میرزا حسن نیکو
وی مقارن توبه‌ آیتی از حزب بهائی جدا شد و با نوشتن کتاب "فلسفه‌ نیکو" بی‎ریشه بودن حزب بهائی و فساد و تباهی سران فرقه‌ ضاله‌ بهائیت را برملا کرد. "نیکو"، در 4 جلد کتاب فلسفه‌ نیکو، به طور مفصل تاریخ بابی‌‏گری و بهائیت و متون این فرقه را مورد نقد منطقی قرار داده است. این 4 جلد، ردیه برضد بهائیت از سال 1306 تا 1325 شمسی چاپ و منتشر شده است.
 
3. فضل‎الله صبحی
"فضل‎الله مهتدی" مشهور به صبحی در یک خانواده‌ بهائی به دنیا آمد و به واسطه‌ خویشاوندی دوری که با بهاء داشت، محرم اسرار این فرقه و حدود 10 سال آخر عمر عباس افندی، کاتب وی شد و در "حیفا" اقامت داشت. او در حیفا پی به نفاق و فساد رهبران این فرقه برد و به واسطه‌ فساد اخلاقی شدیدی که در "شوقی افندی" مشاهده کرد، نتوانست ریاست او را تحمل کند از این‎ رو به دامن اسلام برگشت و از سال 1307 شمسی مسلمان شد و 34 سال پایان عمرش را صرف افشاگری برضد فساد شوقی افندی و خدمات فرهنگی کرد و او در سال 1312 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در همین سال کتاب "خاطرات صبحی" و در سال 1335 کتاب "پیام پدر" را برضد بهائیت به رشته‌ تحریر درآورد. صبحی به‌واسطه این دو کتاب مورد آزار و اذیت بهائیان قرار گرفت.
 
4. غلام‌علی گودرزی معروف به ادیب مسعودی
وی شاعری توانا و ادیبی فاضل است که مدتی شاگرد آیت‎الله "بروجردی" بوده است. او پس از 12 سال تبلیغ اسلام در لباس روحانیت به بهائیان پیوست و از 35 سالگی به تبلیغ فرقه‌ ضاله‌ بهائیت پرداخت. ولی از سال 1338 در اثر ارتباط با پدر مؤمن و با صفای خویش نسبت به بهائیت دلسرد شد. کشته شدن دو پسر و یک دختر او به دستور ساواک، بازگشت او به اسلام را تسریع کرد. بیت‌‎العدل حیفا در سال 1355 طرد روحانی او را اعلام کرد. "مسعودی" پس از مسلمان شدن اشعار شیوا و نغزی در مدح ائمه‌ معصومین علیهم‌السلام و امام زمان و ارتحال امام خمینی سروده است.
 
5. میرزا صالح اقتصاد مراغه‎ای
او پس از جدایی از بهائیت، کتاب "ایقاظ" یا بیداری را در افشای خیانت‎های ضد اسلامی و ضد ملی بهائیان نوشت. "میرزا صالح اقتصاد" که مبلغ و منشی بهائیان در مراغه بود، کتاب بیداری در کشف خیانات دینی و وطنی بهائیان را در سال 1307 شمسی در تهران چاپ و منتشر کرد. گفتنی است در گذشته نیز پس از مطرح شدن ادعای نبوت از سوی علی محمد باب جمع کثیری از بابیه‌ مراغه در آن زمان، به اسلام برگشتند.
 
6. مسیح‌‏الله رحمانی
وی مدتی در استان خراسان به تبلیغ بهائیت پرداخت و پس از پی بردن به ماهیت واقعی حزب استعماری بهائیت، مخالفت خود را با نوشتن کتاب "راه راست در بطلان اساس بهائیت و افشای خیانت‎ها و مفاسد سران آن" علنی کرد.
 
7. خانم قدس ایران
وی در خانواده‏ای بهائی بزرگ شد و پدرش "عبدالکریم خیاط" در عکا خدمتکار بهاء بود و وی از پدر، مادر و همسرش "رحمت‏الله علایی" فاصله گرفت و به اسلام بازگشت و کتاب "بارقه‌ رحمت" را برضد این فرقه نوشت.
 
8. امان شفاء
وی نیز پس از جدایی از فرقه‌ ضاله‌ بهائیت کتاب "نامه‎ای از سن پالو" را در افشای چهره‌ واقعی فرقه نوشت.
 
9. خانم مهناز رئوفی (رها)
 
وی که در خانواده‎ای بهائی در سنندج متولد شده بود در اثر تماس با مسلمانان و تحقیقات مفصل، پی به بطلان بهائیت برد و از طرف فرقه‌ی ضاله‌ بهائیت مورد طرد اداری و روحانی قرار گرفت و برخلاف علاقه‌ شدیدی که به پدر و مادرش داشت از آن‎ها به ناچار جدا شد و تاکنون چند جلد کتاب برضد فرقه‌ ضاله‌ بهائیت نوشته که مهم‏ترین آن‏ها کتاب "سایه شوم" است.

سید حبیب الله تدینی/ منبع: برهان