محسن شاکری نژاد: مردم ما نمیدانند چگونه با رسانهها تعامل کنند و از خطرات رسانه ها نیز خبر ندارند. نگاه ما به رسانه انتقادی نیست و زمینههای شکلگیری پیام را نمیدانیم. البته بخشی از این مشکل نیز ناشی از ضعف مدیریتی ماست. اگر به مخاطبان خوراک مناسب ندهیم، او سراغ محتوای نامناسب می رود.
سوال: بنظر شما سواد رسانهای برای جامعه امروز چه ضرورتی دارد؟ و چه عواملی موجب شد،از آن به عنوان ضرورت عصر حاضر یاد شود؟
سال 59 که جنگ اتفاق افتاد تمام اقشار جامعه ضرورت دفاع را حس کردند؛ بخشهای اقتصادی، نظامی، آموزشی، رسانه ها، خانوادهها و تمام بخشهای مختلف جامعه خود را برای این مسئله آماده کردند. لذا هر کسی در هر جایگاهی که بود از کشاورز گفته تا صنعتگر، معلم، استاد و پزشک حضور در این عرصه را وظیفه خود می دانست. جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسید که درسی را به اسم آمادگی دفاعی به لیست دروس دوران دانش آموزی اضافه کند تا بچهها سلاح و تاکتیک را بشناسند، بدانند جان پناه را چطوری بسازند، راههای مقابله با حملات شیمیایی را یاد بگیرند و از این قبیل اقدامات. در جنگ اگر کسی آموزش ندیده باشد، ضربهپذیریاش خیلی بیشتر میَشود.
امروز تا زمانی که مردم به این باور نرسند که جنگ همان جنگ هست و فقط اسلحهها متفاوت شده اند، سواد رسانهای کارکردی نخواهد داشت. اگر آن زمان اسلحه گرم بود، امروز تغییر نام داده به اسلحه سرد و ماهیت جنگ ها شده است جنگ رسانهای و در بیان کلی تر جنگ نرم. آیا بدون آموزش می توان به این فضا وارد شد؟ هیچکس هم این مسئله را نمیپذیرد؛ لکن این ضرورت نه بین دولتمردان ما و نه در بخشهای دیگر درک نشده است. برای مثال، اگر در کوچه شما یک نفر مواد فروش باشد، شما به نیروی انتظامی خبر میدهید ؛ ولی چون حرکت فرهنگی، بطنی است این اتفاق نمی افتد. ماهواره وقتی در آپارتمانتان بردید، نمیروید به صد نفر خبر بدهید. آقا بعد از جنگ بلافاصله بحث تهاجم فرهنگی را اشاره کردند. بعد شبیخون را اشاره کردند. تهاجم با شبیخون متفاوت هست. چون در تهاجم شما دشمن را میبینید ولی در شبیخون شما خواب هستید، حواستان نیست، بر شما هجمه میآورد.
سوال: بنظرتان در وضعیت فعلی، به ضرورتی که بیان کردید دست یافته ایم یا به عبارتی دیگر وضعیت مردم در مواجه با رسانه ها چگونه است؟
متاسفانه
همچنان درک صحیحی از وضعیت تهاجم فرهنگی در جامعه بوجود نیامده است و تا زمانی که
ز آن به عنوان ضرورت یاد نشود، کسی سواد رسانه ای را جدی نمی گیرد. جامعه ما در
حوزه سواد رسانهای آموزش ندیده و یاد
نگرفته از رسانه به شیوه صحیح استفاده کند و بنظر می رسد سیاستمداران ما قبول
ندارند که ما در عرصههای مختلف مصرف رسانهای مانند بچهای هستیم که باید تاتی
کنیم. ما در واقع روزنامه نخوانده رادیوشنو شدیم. رادیو نشنیده، تلویزیونبین
شدیم. تلویزیونبیننشده درگیر اینترنت شدیم. نفهمیدیم اینترنت چیست که درگیر شبکههای
اجتماعی شدیم. خب مردم ما اصلاً آمادگی آن را ندارند. مردم ما نمیدانند که از این شبکههای اجتماعی چگونه باید بهره برد. یکباره رفتیم سراغ شبکههای اجتماعی. الان
کودکان ما از یکی دو سالگی درگیر شبکههای اجتماعی میَشوند، از یکی دو سالگی وارد
فضای مجازی میشوند این کاملاً غلط است. مواجه با رسانه در دنیا استاندارد دارد.
برای مثال، در دنیا میگویند بچهها از سن راهنمایی به بعد موبایلهای اسمارت
بگیرند.
در ابتدای گفتگو،ضرورت پرداختن به سواد رسانهای را تشبیه کردید به شرایط جنگی. یعنی شما معتقد هستید الان جنگ ادامه دارد و ما باید به خاطر همین مجهز باشیم، پس در حقیقت شما سواد رسانهای را به خاطر ضرورت و اقتضائات عصر حاضر مهم نمیدانید. این درحالی است که نهادی مثل یونسکو زمانی که سواد رسانه ای را یکی از شش سواد لازم برای عصر حاضر مطرح کرد، مانند شما، چنین دیدگاهی نداشته که شرایط، شرایط جنگی است.
شاید آن چیزی که من عرض می کنم از ادبیات علمی فاصله بگیرد. شما بیشتر در حوزه سیاستگذاری داخلی متمرکز شوید. بنده نگاهم فرهنگی است و شما شاید وقتی وارد فضای علمی شوید خیلی از این ضرورتها خود را نشان ندهد. من از این نظر وضعیت فعلی را به جنگ تشبیه میکنم که نوع نگاه امپریالیسم جهانی به جامعه ایران نگاه متفاوتی است. شاید این ضرورت به این شکلی که الان در جامعه ایران هست، مثلاً در ژاپن و کره حس نشود. شاید نگاهی که ما به مسئله سواد رسانهای داریم به دلیل مقتضیاتی است که در آن قرار گرفته ایم. اگر در این شرایط نبودیم احتمالاً از یک منظر دیگری صحبت میکردیم ولی در ضرورت آموزش سواد رسانهای هیچ شکلی نیست. چه مثل ما در شرایط تهاجم و جنگ نرم و رسانهای باشیم چه نه مثل کشورهای اروپایی و جاهای دیگر؛ لکن ضرورت اینجا بیشتر است به دلیل اینکه ما در عرصههای رسانهای در دوران طفولیتمان هستیم.
به
صورت مصداقی یک مقدار رفتارهای مجازی را آسیبشناسی کنیم. به طور مشخص آیا داشتن سواد
رسانهای یا نداشتنش تاثیری در سبک زندگی میتواند بگذارد؟
مسلماً در دنیای امروز تاثیرات غیرقابل انکاری دارد. شما ببینید تمام ساحتهای زندگی بشر امروز حتی زمانی که خواب است نیز متاثر از رسانه است. شما عرصه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و دین را ببینید؛ تمام عرصههای زندگی ما متاثر از رسانه است و این مسئله بصورت کامل روی سبک زندگی ما تاثیر گذاشته است. سبک زندگی ما در هر بخشی از تغذیه، مناسک دینی و رفتار با دیگران گرفته تا سبک لباس پوشیدن، همه اینها متاثر از رسانه است. در این وضعیت، اگر مردم سواد رسانهای نداشته باشند و با نگاهی مسلح به سواد رسانهای، مخاطب این برنامه های رسانه ای نباشند، حتما رسانه ها روی زندگی مردم تاثیر میگذارند. این مسئله را امروز میتوانید در رفتار مردم ببینید.
به طور مشخص نبود سواد رسانهای چه آسیبهای رفتاری برای ما دارد؟
بیبنید ما مثل یک موم شده ایم که در واقع یک کسی دیگر نشسته برای ما دارد طراحی میکند که ما چطور لباس بپوشیم، چطور رفتار کنیم، چطور ازدواج کنیم، چطور بچهدار شویم، چطوری رای بدهیم، چطور غذا بخوریم و بصورت کلی اینکه ارزش و هنجار را برای جامعه تعریف می کنند.
شما تصور بفرمایید سواد رسانهای نباشد، آن موقع
شما بدون اینکه بدانی ریشه و علتهای پیام های رسانه ای چیست، از آن تاثیر میپذیرید. میگویند بیکارترین
حالت آدمی زمانی است که مقابل تلویزیون قرار میگیرد. به طور کلی ما به دو دلیل
سراغ رسانهای مثل تلویزیون، یا شبکههای اجتماعی میرویم یا برای دانستن، یا برای
رسیدن به واقعیت یا برای فرار از واقعیت. در جامعهای که سواد رسانهای ندارد
وزن کدام یک از اینها بیشتر است؟ بنظر من در جامعه فاقد سواد رسانهای مردم برای
فرار از واقعیت سراغ رسانه می روند. خسته از روزمرگیها، خسته از فشارهای مختلف اجتماعی،
اقتصادی و سیاسی، به خانه که میرسند، بیکار میشوند. در این وضعیت برای آنکه از آن
حالت خستگی و واقعیتهای روزمره خسته کننده جدا شوند، یا خود را با برنامهای
تلویزیونی، یا گوشی موبایل سرگرم می کنند.
ولی رسانه پیامش را حتی اگر برای فرار از واقعیت و آسودگی خاطر از آن استفاده کنیم، منتقل می کند و تأثیرش را بر مخاطب میگذارد...
بله
تاثیرش را میگذارد. دقیقا به همین دلیل است. شما یک وقتی دنبال واقعیت هستی، میروی
میبینی بیبیسی چه میگوید، بعد میگویی این همه
واقعیت نیست. واحد مرکزی خبر چه میگوید. فلان رسانه چه میگوید. روزنامهها چه میگویند،
شخصیتها چه میگویند، شما برای رسیدن به واقعیت خودت را محدود به یک کانال نمیکنی.
این ها زمانی اتفاق می افتد که میخواهید دنبال واقعیت بروید. ولی کسی که دنبال
واقعیت نیست و بدون دلیل مصرف کننده رسانه ای است، در مواجه با پیام های رسانه خیلی
زود تحت تاثیر آنها قرار میگیرد. ما برای مشاهده کردن تلویزیون برنامه نداریم و
با برنامه خاصی سراغ تلویزیون نمیرویم. این مسئله هنوز جا نیفتاده است که هر فردی
باتوجه به سطح نیاز و درک خود باید محصولات رسانه ای را مصرف کند یعنی اینکه فلان
برنامه مناسب کودک هست، برنامه دیگری مناسب نوجوان هست، برنامه ای نیز مناسب
بزرگسال. مردم ما نمیدانند چگونه با رسانهها تعامل کنند و از خطرات رسانه ها نیز
خبر ندارند. نگاه ما به رسانه انتقادی نیست و زمینههای شکلگیری پیام را نمیدانیم.
البته بخشی از این مشکل نیز ناشی از ضعف مدیریتی ماست. اگر به مخاطبان خوراک مناسب ندهیم، او سراغ محتوای نامناسب می رود.
ضعف مخاطب برابر پیام های رسانه ای ناشی از چیست؟ فرهنگ ما فقیر شده یا آنها خیلی قدرتمند هستند که توانسته اند روی ما اثر بگذارند. اگر ما بخواهیم نگاه تاریخی بکنیم فرهنگ ایران اینقدر قدرتمند بوده که فرهنگ مهاجم مغول را در درون خودش هضم بکند. اما الان چه شده که حمله به این شدت است و لی ما متأثر هستیم؟
فرهنگ الهی قویتر هست یا مکاتب بشری؟
سوال: مکاتب بشری جذابتر است و جذابیت مادی دارد.
امیرالمومنین
در تشکیل حکومتی که کاملاً مدنظر خودش بود موفق نبود. آیا دلیل این مسئله ضعف
ایشان و مکتب تفکری اسلام بود؟ خیر! در این نمونه نیز باید اذعان کنیم که ضعف ما
برابر پیام های رسانه ای ناشی از طرق استفاده ما از آنها است. و البته طرف مقابل
ما نیز اینقدر قوی عمل میکند و در تولید محصولات اینقدر بی برنامه هستیم که توان
رقابت در آن عرصهها را از دست داده ایم. یا این نگاه اصلاً وجود ندارد. من از شما
میپرسم واقعاً به نظر شما فرهنگ در کشور ما متولی دارد؟
به ظاهر دارد ولی به صورت ساز وکار شاید سخت بشود قضاوت کرد.
چه
کسی و چه نهادی دنبال وضعیت ناهنجاریهای رفتاری جوانان ماست؟ متاسفانه نیروی
انتظامی آخرین گزینه است. او بیشتر متولی است تا وزارت ارشاد. ما در حوزه فرهنگ برنامه
نداریم. رسانه برنامه ندارد و نمیداند چه باید بکند. لذا به نظرم بهویژه در عرصهی
سواد رسانهای، سواد رسانهای دیجیتال و برخورد با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی
فقیر هستیم. من در این داستان معتقد به ممانعت نیستم. معتقد به این هستم: «سرعتگیر»
سوال: شما فرمودید که فرهنگ متولی ندارد و به طریق اولی در زمینه سواد رسانهای کسی احساس وظیفه نمی کند. حالا اگر ما بخواهیم در این زمینه فعالیت کنیم به نظرتان کدام نهادها و ارگانها باید داخل بشوند؟
پاسخ: خود رسانه و به طور مشخص صداوسیما. آموزش و پرورش، آموزش عالی وزارت علوم، وزارت ارتباطات، وزارت ارشاد، در کنار اینها یک سری نهادهایی که میتوانند اثرگذار باشند مثل سازمان تبلیغات، حوزههای علمیه، سپاه و... .
بخش ها و نهادهای مختلف باید در این زمینه ورود کنند و وظایف خود را انجام دهند.
مگر
خود آقا نفرمودند که شورای عالی فضای مجازی تشکیل شود؟ چرا جلساتش برگزار نمیشود؟
یا حتی اگر برگزار میشود چرا در حد همان جلسه باقی میماند و ما در واقع نشانههایش
را نمیبینیم؟ اگر رسانه ملی ورود پیدا کند ولی بقیه بخشها نیایند، جواب نمیدهد.
رسانه باید تکلیف و کار خودش را بداند. آموزشوپرورش باید بداند چطور ورود کند.
حوزههای علمیه نیز به همین نحو. آیا تا به حال واحدی به نام زبان رسانهای در
دانشگاه طرحریزی شده است؟ بحث سنجش خیلی مهم است. ملاک برای سنجش سواد رسانهای
میخواهیم. ما باید یک سری آیتمهایی داشته باشیم و براساس آن بسنجیم. یعنی برای مثال سطح سواد رسانهای بچه های امروزی چقدر است. در بخشهای مختلف همین شهر تهران، وضعیت
سواد رسانهای متفاوت است. در سنین و جنسیتهای مختلف متفاوت است. لذا مسئله خیلی
پیچیده میشود. شما به تعداد آدمها ممکن است دستورالعمل نیاز داشته باشید. لذا
اینجا رسانه حتماً باید ورود پیدا کند.
سوال: الان در مقالاتی که هست، مشخصاً دو کشور کانادا و ژاپن را بررسی میکنند. یکی مثل ژاپن مدل سیاستگذاری از بالا به پایین داشته و مدل آموزشی کانادا هم متمرکز بر خانوادهها است. بهنظر شما در ایران کدام روش جواب می دهد؟
به نظر من سیاستگذاری باید از بالا اتفاق بیفتد. لذا به یک ترکیبی میرسیم. قطعاً ما یک نسخه جداگانهای باید داشته باشیم. اینکه عرض کردم کشورهای دیگر را ببینیم خوب است منتها فقط برای اینکه الگو بگیریم.
کار ما کار سنگینی است. اگر کسی بخواهد ورود پیدا کند در درجه اول باید همه نهادهای ذیربط را مجاب کند که سواد رسانهای را آموزش بدهیم. ولی متاسفانه در وضعیت فعلی همین نهادهایی که متولی این کار هستند و باید ورود کنند، با هم اختلاف دارند. تکلیف مردمی که این وسط میمانند چیست؟
در
مرحله بعد باید شاخصهایی که انتخاب کرده ایم را بررسی کنیم که آیا نگاه انتقادی
دارند؟ و بعد از آموزش ببینیم که هر فدری رژیم مصرف خودش را تشخیص میدهد یا خیر.
این مراحل را باید طی کنیم تا بتوانیم به الگویی مناسب برسیم. مردم را به چند دسته
تقسیم کنیم و بعد بتوانیم برای هر دهکی در جامعه یک الگوی خاص ارائه کنیم.
و به
عنوان آخرین سوال؛ به نظر شما افزایش سواد رسانهای برای سازمانی مثل صدا و سیما
امر مطلوبی است؟
به
نظرم علیرغم اینکه تمرکز سواد رسانهای، مربوط به رسانه ها است، ولی خود رسانه
خیلی راغب نیست سواد رسانهای مردم بالا برود. مردم اگر سواد رسانه ایشان بالا رود،
صنعت تبلیغات دچار چالش میشود و اثرپذیری آن پایین میآید. به نظرم خود
نهادهای رسانه ای دوست ندارند سطح سواد رسانه ای مردم بالا برود، چرا که بعد از آن
بیشتر نگاهها به سمت واقعیت میرود. صداوسیما نیز سواد رسانهای را مطلوب نمیداند
و شاید به همین علت خیلی به این موضوع نپرداخته است.