موسوی دهه ‏60، موسوی دهه ‏80 - بخش یازدهم

سرگردان در انتخاب موضع!

تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۰

موسوی توضیح نمی‌دهد چگونه کسانی که آشکارا خط ‌‏مشی سیاسی امام(ره) را به سخره می‌گیرند و با جمهوری اسلامی عناد می‌ورزند، می‌توانند با وی همراه شوند؟

گرداب- موسوی با شعار خط امام(ره) وارد صحنه شد در حالی که تلاش می‏کرد، رأی تمامی طیف‏ها و سلایق را جلب کند، تا جایی که وی با وجود همراهی و همکاری تندروترین گروه‏های اصلاح‏طلب، از اتحاد و همدلی بین اصلاح‏طلبان و اصول‏گرایان سخن می‏گفت!؟

اصول‌گرا یا اصلاح طلب؟!
سکوت 20 ساله‌ موسوی و اتخاذ نکردن موضع روشن در مقابل بسیاری از حوادث و اتفاق‌های چندین سال اخیر، نه تنها بخشی از مردم را در خصوص مواضع و گرایش‌های وی دچار ابهام کرده بود؛ گویا خود وی نیز به دلیل ورود نکردن در کنش و واکنش‌های سیاسی، دچار سر درگمی شده است.
 
موسوی که با شعار خط امام(ره) وارد صحنه شد و بر آرمان‌ها و ارزش‌های امام(ره) و انقلاب تأکید می‏ نمود، در صحنه‌ انتخابات تلاش می‌کرد، رأی تمامی طیف‌ها و سلایق را جلب کند. مسئله به ویژه از جایی مشکل شد که وی با وجود همراهی و همکاری تندروترین گروه‌های اصلاح‌طلب، از اتحاد و هم‌دلی بین اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان سخن می‌گفت. این در صورتی است که اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی را نمی‌توان صرفاً به عنوان یک شعار مطرح ساخت.

در ادبیات سیاسی کشور، این دو اصطلاح، دارای شاخصه‌های ذهنی و عینی هستند و جمع این دو غیرقابل تحقق است. گویا دوری از صحنه‌ سیاسی وی را دچار توهمات اساسی کرده بود. وی در جایی می‌گوید: «اصول‌گرایی یک موضع است که به نوعی ارتباط وسیع با اصلاح‌طلبی دارد و بعضی وقت‌ها هم به شکل کلیشه‌ای در می‌آید که مقابل اصلاح‌طلبی قرار می‌گیرد. در این شرایط هم اصول‌گرایی از معنای خود خارج می‌شود و هم اصلاح‌طلبی نقش خود را برای تحول و دگرگونی از دست می‌دهد و فقط به دست مایه‌ای برای جاه‌طلبی و مبارزه‌ها تبدیل می‌شود.

جامعه در قضاوت و عقلانیت هم اصلاح‌طلب است هم اصول‌گرا، چیزی که در سطح مبارزات سیاسی معارض هم است، در سطح مردم دو روی یک سکه تلقی می‌شود که هر کدام کامل کننده‌ ‌دیگری است. چیزی که نیاز واقعی ملت ماست و راه چاره‌ای برای تفرقه‌ها است این است که ببینیم مردم ما اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی را چگونه در خود جمع می‌کنند و در عین حال بهره‌گیری گروه‌های سیاسی از این روش می‌تواند کارساز باشد.»[1]
 
وی به یکی از سؤالات متداول مردم متدین از خود اشاره می‌کند و آن سکوت وی در مقابل هجمه علیه مقدسات است و می‌گوید: «جامعه هم اصول‌گرا است هم اصلاح‌طلب، جامعه دوست ندارد که به مقدسات، ارزش‌ها، پیامبر، قرآن و به ائمه او توهین شود و دوست دارد که به مقدساتش احترام گذاشته شود اما این دلیل نمی‌شود که به هر بهانه‌ای یک کتابی توقیف شود و روزنامه‌ای بسته شود. مردم می‌توانند در درون خود اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی را با هم داشته باشند و این مشکلی پیش نمی‌آورد، بلکه راه پیشرفت است، دولت و حکومتی که بخواهد متکی به آرای مردم باشد باید از این ویژگی مردم درس بگیرد.»[2]
 
موسوی توضیح نمی‌دهد چرا در مقابل سیل هجمه‌ها به مقدسات در سال‌هایی نه چندان دور سکوت کرده است و اگر توقیف و تعطیلی پاسخ هتاکان نیست، پس چه باید کرد؟
 
وی بدون اشاره به این‌که چگونه و با چه خط‌مشی‌ای می‌خواهد اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی را جمع کند، می‌گوید: « اصلاح‌طلبی هستم که همیشه به اصول مراجعه می‌کنم.»[3]
 
موسوی ادعا می‌کند: «کسی که با انقلاب عناد دارد، کسی که مخالف امام(ره) است، کسی که مخالف رهبری است، کسی که عقاید دیگری دارد که با قانون اساسی سازگار نیست طبیعی است که هر فرد سالمی که در دورن نظام می‌خواهد فعالیت سیاسی انجام دهد مرز خود را با آنان روشن می‌کند.»[4]
 
وی توضیح نمی‌دهد چگونه کسانی که آشکارا خط‌مشی سیاسی امام(ره) را مسخره می‌کنند و به جمهوری اسلامی عناد می‌ورزند، می‌توانند با وی همراه شوند؟ چگونه نهضت آزادی را که امام(ره) فعالیت آن‌ها را غیرقانونی می‌دانست به رسمیت می‌شناسد و با اعضای آن دیدار می‌کند؟ چه رابطه‌ای با اعضای جبهه‌ ملی دارد؟ * در مقابل افراطی‌گری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت چه نظری دارد؟ این روند در جریان حوادث پس از انتخابات شفاف‌تر شد و وی حتی در مقابل حمایت گروه‌ها و افراد معاند، مانند منافقین سکوت نمود و از آن‌ها اعلام برائت نکرد.
 
اتهام به بسیج چرا؟
از جمله مواضع موسوی که به روشنی تحول و دگرگونی در دیدگاه‌های وی و خروج از خط امام(ره) را نشان می‌دهد، دیدگاه‌های او در خصوص بسیج است. امری که از مواضع نظری موسوی تا رفتار عملی او تفاوت فاحشی را به نمایش می‌گذارد. دور از انصاف نخواهد بود اگر گفته شود از وقتی که نیروهای بسیجی در مقابل مواضع و رفتارهای انتخاباتی ساختارشکنانه موسوی ایستادند؛ وی رویکرد اعتراض و انتقاد نسبت به بسیج را در پیش گرفت.

 موسوی در بیانیه‌ای که به مناسبت 5 آذر 88 سال‌روز تشکیل بسیج صادر کرد، با توجه به نقش بسیج در مهار و مقابله با اغتشاش‌ها، سعی در القای این نکته دارد که کسانی قصد ایجاد انحراف در مسیر بسیج را دارند.
 
وی بسیجی امروز را گرفتار در تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها می‌داند و می‌افزاید: «اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته‌ تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمؤمنان علیه‌السلام مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوب‌گر می‌‌خواهند؛ برای زدن، گرفتن، آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرم‌شان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سؤال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که به فرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند، یا نهادی مجهز به عمیق‌ترین بصیرت‌ها که می‌تواند در ظلمانی‌‌ترین شب‌های فتنه راه را از بی‌راهه ‌تشخیص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به این پرسش‌ها مردد مانده‌اند.»[5]
 
آن‌گاه خط اتهام به بسیج را به نام امام(ره) در پیش می‌گیرد و بسیج را به خاطر این‌که در ایام فتنه به عنوان بازوی نظام در مقابل دشمنان ایستاده، مورد حمله قرار می‌دهد: «بسیجی که امام(ره) می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه‌ اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد، بسیجی که به دنبال رفاقت، محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم را حفظ کند. امام(ره) بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشت‌شان تضمین نماید.

 قرار بود رفتار و اندیشه‌ بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام(ره) ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رأی را از مردم بستاند.»[6]
 
در ادامه بسیج را که امام(ره) آن را مدرسه‌ عشق می‌خواند و افتخار می‌کند که خود نیز یک بسیجی است به ایجاد رعب و ترس در مردم متهم می‌کند و می نویسد: «بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری که پیش رویش گذاشته شده، ادامه دهد؟ آن نیرویی که یک زمان نماینده‌ شجاعت ملت ما بود آیا باید اینک به کار گرفته شده تا ایرانیان را بترساند؟ کاملاً پیداست که آخرین و تازه‌ترین راه‌برد اقلیت اقتدارطلب، ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنان‌شان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به 7، 10 و 15 سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.»

 
منابع:
 [1]- سخنرانی موسوی در همایش شصت و ششمین سال‌گرد تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران، پیشین
 
[2] - همان
[3]- اولین نشست خبری موسوی، خبرگزاری فارس، 22/1/1388
[4] - نشست مطبوعاتی موسوی با خبرنگاران، خبرگزاری ایسنا، 26 /1/1388
 
* خبرهای موثقی از دیدار اعضای نهضت ازادی با موسوی در جریان انتخابات منتشر شد. به طوری که در سفر انتخاباتی خود در مشهد در این خصوص مورد سوال قرار گرفت و آن را رد نکرد. بیانیه‌هایی از جانب گروه‌های دانشجویی در محکومیت این دیدار صادر شد. وی همچنین دیدارهایی با اعضای جبهه ملی داشت. جبهه‌ای که امام آنها را مرتد خواند ه بود.
 
[5]- بیانیه‌ شماره‌ 15 موسوی، سایت کلمه، 4/9/1388
[6]- همان
جمعی از نویسندگان؛ راضیه امیری رز، فاطمه امیری رز و افسانه قائم

منبع: برهان